Total search result: 201 (37 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
remise |
انتقال دادن گذشت کردن |
|
|
Other Matches |
|
transferring |
انتقال دادن نقل کردن انتقال |
transfers |
انتقال دادن نقل کردن انتقال |
transfer |
انتقال دادن نقل کردن انتقال |
conduct |
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار |
conducted |
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار |
conducting |
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار |
conducts |
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار |
conducting |
انتقال دادن رهبری کردن |
assigned |
انتقال دادن وواگذار کردن |
conducts |
انتقال دادن رهبری کردن |
conducted |
انتقال دادن رهبری کردن |
assigns |
انتقال دادن وواگذار کردن |
assign |
انتقال دادن وواگذار کردن |
conduct |
انتقال دادن رهبری کردن |
assigning |
انتقال دادن وواگذار کردن |
propagates |
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن |
propagating |
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن |
propagate |
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن |
propagated |
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن |
removing |
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن |
removes |
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن |
remove |
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن |
shifts |
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها |
shift |
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها |
shifted |
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها |
waives |
گذشت کردن از |
waived |
گذشت کردن از |
waive |
گذشت کردن از |
forbear |
گذشت کردن |
forbears |
گذشت کردن |
to try to stop the march of time |
تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن |
transferring |
انتقال دادن |
to carry over |
انتقال دادن |
carrying |
انتقال دادن |
transporting |
انتقال دادن |
transported |
انتقال دادن |
detaching |
انتقال دادن |
transport |
انتقال دادن |
carry over |
انتقال دادن |
detaches |
انتقال دادن |
evocate |
انتقال دادن |
transports |
انتقال دادن |
carry |
انتقال دادن |
transfers |
انتقال دادن |
alienate |
انتقال دادن |
alienates |
انتقال دادن |
alienating |
انتقال دادن |
carries |
انتقال دادن |
carried |
انتقال دادن |
demise |
انتقال دادن |
gears |
انتقال دادن |
geared |
انتقال دادن |
gear |
انتقال دادن |
shifting |
انتقال دادن |
delivery |
انتقال دادن |
deliveries |
انتقال دادن |
transfer |
انتقال دادن |
detach |
انتقال دادن |
shifts |
انتقال دادن |
shift |
انتقال دادن |
shifted |
انتقال دادن |
shuttles |
نقل و انتقال دادن |
shifts |
انتقال تیر دادن |
redeploys |
نقل و انتقال دادن |
moved |
تغییردادن انتقال دادن |
switch fire |
انتقال تیر دادن |
redeployed |
نقل و انتقال دادن |
demise |
انتقال دادن مال |
shifted |
انتقال تیر دادن |
shuttled |
نقل و انتقال دادن |
shift |
انتقال تیر دادن |
shift fire |
انتقال دادن اتش |
shift fire |
انتقال اتش دادن |
tables |
به جدولی انتقال دادن |
shuttle |
نقل و انتقال دادن |
table |
به جدولی انتقال دادن |
redeploy |
نقل و انتقال دادن |
moves |
تغییردادن انتقال دادن |
redeploying |
نقل و انتقال دادن |
tabling |
به جدولی انتقال دادن |
move |
تغییردادن انتقال دادن |
tabled |
به جدولی انتقال دادن |
demise |
انتقال دادن مال با وصیت |
carry over |
انتقال به صفحه بعد دادن |
assignments |
ماموریت دادن انتقال افهار |
assignment |
ماموریت دادن انتقال افهار |
make over |
انتقال دادن دوباره ساختن |
rub off <idiom> |
به شخص دیگری انتقال دادن |
to make over |
انتقال دادن دوباره ساختن |
negotiates |
وارد معامله شدن انتقال دادن |
negotiating |
وارد معامله شدن انتقال دادن |
negotiated |
وارد معامله شدن انتقال دادن |
contango |
از دفتری به دفتر دیگر انتقال دادن |
negotiate |
وارد معامله شدن انتقال دادن |
deliveries |
نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار |
delivery |
نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار |
trasship |
بکشتی یا وسیله نقلیه دیگری انتقال دادن |
acculturate |
نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعهء دیگر |
indeterminate change of station |
انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده |
electronic funds transfer |
انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها |
forward tell |
انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر |
baseband transmission |
روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه |
passing |
در گذشت |
forbearingly |
با گذشت |
big-hearted |
با گذشت |
generously |
یا گذشت |
forgivingness |
گذشت |
unforgiving |
بی گذشت |
uncharitable |
بی گذشت |
forbearing |
با گذشت |
forgave |
از ... گذشت |
amnesty |
گذشت |
amnesties |
گذشت |
illiberal |
بی گذشت |
ungenerous |
بی گذشت |
forgiveness |
گذشت |
transfer processing |
امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر |
upload |
انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور |
xmodem |
یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد |
signalled |
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی |
signal |
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی |
signaled |
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی |
transfer ladle |
کفچه انتقال چمچمه انتقال |
transfer rate |
نسبت انتقال سرعت انتقال |
With passage of time . |
با گذشت زمان |
pardon |
امرزش گذشت |
pardoned |
امرزش گذشت |
tolerances |
مرز گذشت |
I had an awful time . |
به من خیلی بد گذشت |
remissive |
گذشت کننده |
obituaries |
اگهی در گذشت |
lapsing |
گذشت زمان |
it is all up |
گذشت ورفت |
it crossed my mind |
بخاطری گذشت |
lapses |
گذشت زمان |
pardons |
امرزش گذشت |
pardoning |
امرزش گذشت |
lapse |
گذشت زمان |
remittal |
گذشت پرداخت |
tolerance |
مرز گذشت |
with each passing year |
با گذشت هر سال |
period |
گذشت زمان |
time lapse |
گاه گذشت |
intolerant |
بی گذشت متعصب |
time period |
گذشت زمان |
time span |
گذشت زمان |
remission |
گذشت تخفیف |
obituary |
اگهی در گذشت |
forbearingly |
از روی گذشت |
period/stretch/lapse of time |
گذشت زمان |
time is up |
وقت گذشت |
shifted |
انتقال جابجا کردن |
shift |
انتقال جابجا کردن |
shifts |
انتقال جابجا کردن |
transfer |
واگذار کردن نقل کردن انتقال |
transferring |
واگذار کردن نقل کردن انتقال |
transfers |
واگذار کردن نقل کردن انتقال |
Many years passed . |
چندین سال گذشت |
the bill got throught the majlis |
لایحه از مجلس گذشت |
generosity <adj.> |
گذشت [صفت اخلاقی] |
got through (the bill got through the ma |
لایحه از مجلس گذشت |
i was too indulgent to him |
زیاد به او گذشت کردم |
last sunday |
همین یکشنبه که گذشت |
We had a very rough time. |
نه ما خیلی سخت گذشت |
reentry point |
نقطه باز گذشت |
We had a lovely ( nice ,enjoyable ) time . |
به ما خیلی خوش گذشت |
We had a very enjoyable time . |
به ما خیلی خوش گذشت |
migrating |
سیر کردن انتقال یافتن |
migrated |
سیر کردن انتقال یافتن |
migrates |
سیر کردن انتقال یافتن |
migrate |
سیر کردن انتقال یافتن |
My holiday did me a world of good. |
درتعطیلات یک دنیا به من خوش گذشت |
It has been a very enjoyable stay. |
در اینجا به من خیلی خوش گذشت. |
close call/shave <idiom> |
خطراز بیخ گوشش گذشت |
lithiation transmetalation |
انتقال فلز با لیتیم دار کردن |
discipline |
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن |
disciplining |
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن |
disciplines |
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن |
we had a good time |
خوش گذشت وقت خوشی داشتیم |
I stayed in concealment until the danger passed. |
خودم را پنهان کردم با خطر گذشت |
snows of yesteryear [water under the bridge] <idiom> |
هر چه گذشت گذشته. [غیر قابل تغییراست] [اصطلاح] |
negative acknowledgement |
کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد |
conveyed |
انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن |
conveys |
انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن |
convey |
انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن |
conveying |
انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن |
to depict somebody or something [as something] |
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن] |
to turn the corner <idiom> |
بهبود یافتن پس از گذشت مرحله دشواری یا بحرانی [اصطلاح روزمره] |
trans shipment |
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر |
ageing |
ثابت شدن رنگ در اثر گذشت زمان و تحت تاثیر اکسیژن موجود در هوا |
to picture |
شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن] |
IrDA |
روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند |
carring over |
تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن |
age hardening |
سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان |
In the fullness lf time . |
به موقع خود ( به موقع مقرر همگام با گذشت زمان ) |
cards |
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود |
card |
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود |
non uniformal surfacee |
سطح نایکنواخت [ذرتی بودن سطح فرش در اثر پرداخت ناموزون اولیه و یا پاخوردگی با گذشت زمان.] |
reduce |
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن |
reduces |
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن |