English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (12 milliseconds)
English Persian
convect انتقال یافتن
to be transferred انتقال یافتن
Search result with all words
pass انتقال یافتن منتقل شدن
passed انتقال یافتن منتقل شدن
passes انتقال یافتن منتقل شدن
migrate سیر کردن انتقال یافتن
migrated سیر کردن انتقال یافتن
migrates سیر کردن انتقال یافتن
migrating سیر کردن انتقال یافتن
eluviate بوسیله باد وباران نقل و انتقال یافتن
Other Matches
indeterminate change of station انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
transfers انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer انتقال دادن نقل کردن انتقال
propagate گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating گشترش یافتن یا نشر یافتن
baseband transmission روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
trial and error <idiom> یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
transfer processing امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
upload انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
xmodem یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signalled 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signaled 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signal 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer ladle کفچه انتقال چمچمه انتقال
transfer rate نسبت انتقال سرعت انتقال
negative acknowledgement کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
trans shipment انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
IrDA روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
detect یافتن
detecting یافتن
detects یافتن
detected یافتن
discovers یافتن
discover یافتن
discovered یافتن
discovering یافتن
finds یافتن
find یافتن
shrinking کاهش یافتن
attain دست یافتن
attained دست یافتن
attaining دست یافتن
specialises تخصص یافتن
attains دست یافتن
pull round بهبودی یافتن
expanding بسط یافتن
tensing تشدید یافتن
expand بسط یافتن
stations استقرار یافتن
immix امیزش یافتن
taper off کاهش یافتن
sublate تغییرشکل یافتن
station استقرار یافتن
stationed استقرار یافتن
decreases نقصان یافتن
tenses تشدید یافتن
decreased کاهش یافتن
decreased نقصان یافتن
recuperated بهبودی یافتن
tensest تشدید یافتن
decrease کاهش یافتن
decrease نقصان یافتن
overpower استیلا یافتن بر
protend امتداد یافتن
pickup بهبودی یافتن
get out رهایی یافتن
recvperate بهبودی یافتن
overmaster برتری یافتن بر
expands بسط یافتن
hunt out با جستجو یافتن
meliorate بهبود یافتن
outreach برتری یافتن
misalign تغییر یافتن
keep one's head above water رهایی یافتن
lay hands on something چیزی را یافتن
look oneself again بهبود یافتن
overmatch تفوق یافتن
recuperate بهبودی یافتن
break out شیوع یافتن
bunchout برامدگی یافتن
center تمرکز یافتن
circumfuse گسترش یافتن
come off تحقق یافتن
come off وقوع یافتن
come round شفا یافتن
come through وقوع یافتن
perennate دوام یافتن
penetract راه یافتن
overspread بسط یافتن
pick up health بهبود یافتن
acceding دست یافتن
boom توسعه یافتن
specializing تخصص یافتن
specializes تخصص یافتن
specialize تخصص یافتن
specialising تخصص یافتن
lessening تقلیل یافتن
lessened تقلیل یافتن
relax تخفیف یافتن
recover بهبودی یافتن
lessen تقلیل یافتن
recovering بهبودی یافتن
masters تسلط یافتن
masters تسلط یافتن بر
mastered تسلط یافتن
mastered تسلط یافتن بر
master تسلط یافتن
master تسلط یافتن بر
boomed توسعه یافتن
booming توسعه یافتن
booms توسعه یافتن
acceding راه یافتن
accedes دست یافتن
acceded راه یافتن
acceded دست یافتن
accede راه یافتن
accede دست یافتن
alters تغییر یافتن
altering تغییر یافتن
altered تغییر یافتن
alter تغییر یافتن
overcome غلبه یافتن
overcomes غلبه یافتن
overcoming غلبه یافتن
lessens تقلیل یافتن
diverge انشعاب یافتن
diverged انشعاب یافتن
diverges انشعاب یافتن
centralization مرکزیت یافتن
recovers بهبودی یافتن
recuperating بهبودی یافتن
achieved دست یافتن
achieves دست یافتن
achieving دست یافتن
end خاتمه یافتن
ended خاتمه یافتن
ends خاتمه یافتن
shrink کاهش یافتن
shrinks کاهش یافتن
scant تخفیف یافتن
outspread گسترش یافتن
tense تشدید یافتن
tensed تشدید یافتن
developments تکامل یافتن
development تکامل یافتن
recuperates بهبودی یافتن
tenser تشدید یافتن
overpowered استیلا یافتن بر
overpowers استیلا یافتن بر
prefer ترجیح یافتن
centralisation مرکزیت یافتن
accedes راه یافتن
conquers پیروزی یافتن بر
luxuriate شکوه یافتن
conquering پیروزی یافتن بر
luxuriated شکوه یافتن
conquer پیروزی یافتن بر
centred تمرکز یافتن
centre تمرکز یافتن
centers تمرکز یافتن
centered تمرکز یافتن
luxuriates شکوه یافتن
specialization تخصص یافتن
luxuriating شکوه یافتن
prefers ترجیح یافتن
preferring ترجیح یافتن
achieve دست یافتن
decreases کاهش یافتن
realize تحقق یافتن
diminishes تقلیل یافتن
to get back on one's feet بهبودی یافتن
spreads گسترش یافتن
spread گسترش یافتن
ensure اطمینان یافتن
ensured اطمینان یافتن
ensures اطمینان یافتن
ensuring اطمینان یافتن
insures اطمینان یافتن
insuring اطمینان یافتن
transcend برتری یافتن
deploys گسترش یافتن
deploying گسترش یافتن
diminishes نقصان یافتن
over پایان یافتن
realising تحقق یافتن
realises تحقق یافتن
realised تحقق یافتن
to develop تکامل یافتن
diminish نقصان یافتن
over- پایان یافتن
diminish تقلیل یافتن
deploy گسترش یافتن
dominate تفوق یافتن
terminated خاتمه یافتن
reducing تقلیل یافتن
reducing کاهش یافتن
reduces تقلیل یافتن
reduces کاهش یافتن
reduce تقلیل یافتن
reduce کاهش یافتن
relaxing تخفیف یافتن
relaxes تخفیف یافتن
terminates خاتمه یافتن
to peter out نقصان یافتن
dwindle تدریجاکاهش یافتن
dominated تفوق یافتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com