Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (35 milliseconds)
English
Persian
acquit
انجام وظیفه کردن
Search result with all words
shrink one's duty
از انجام وظیفه شانه خالی کردن
Other Matches
to release
[from responsibility, duty]
معاف کردن
[از وظیفه یا خدمت ]
sense of duty
<adj.>
وظیفه شناسی
national service
خدمت نظام وظیفه
mammoth task
وظیفه خیلی بزرگ
be up to
وظیفه کسی بودن
fails
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
like a duck takes the water
[Idiom]
کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
qui facit per alium facit perse
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
automated
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failure
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
gurantee
عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robots
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
feasance
انجام وفیفه کردن
functionate
انجام وفیفه کردن
to perform one's duty
انجام وفیفه کردن
administers
انجام دادن اعدام کردن
to stop
[doing something]
توقف کردن
[از انجام کاری]
completing
کامل کردن انجام دادن
circuits
یچ کردن عملیات انجام میدهد
complete
کامل کردن انجام دادن
circuit
یچ کردن عملیات انجام میدهد
demonstrations
تظاهر به انجام عملیات کردن
demonstration
تظاهر به انجام عملیات کردن
completes
کامل کردن انجام دادن
do
انجام دادن کفایت کردن
completed
کامل کردن انجام دادن
administering
انجام دادن اعدام کردن
to go to
رسیدگی کردن انجام دادن
consummated
انجام دادن عروسی کردن
consummates
انجام دادن عروسی کردن
consummate
انجام دادن عروسی کردن
administered
انجام دادن اعدام کردن
consummating
انجام دادن عروسی کردن
scratch one's back
<idiom>
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
huddles
ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddled
ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddle
ناقص انجام دادن ازدحام کردن
calebrate
باتشریفات انجام دادن مشهور کردن
acquitting
از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
force
مجبور کردن کسی به انجام کاری
huddling
ناقص انجام دادن ازدحام کردن
forcing
مجبور کردن کسی به انجام کاری
forces
مجبور کردن کسی به انجام کاری
pull through
در وضع خطرناکی انجام وفیفه کردن
to invite somebody to do something
از کسی تقاضا انجام کاری را کردن
To clinch (close)the deal.
معامله راتمام کردن ( انجام دادن )
acquits
از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
implementing
انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implement
انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
to overrun one's duty
از انجام وفیفه شانه خالی کردن
implemented
انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
see to (something)
<idiom>
شرکت کردن یا کاری را انجام دادن
to goad somebody into something
کسی را به انجام کاری تحریک کردن
to goad somebody doing something
کسی را به انجام کاری تحریک کردن
implements
انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
to make an effort to do something
تلاش کردن برای انجام دادن کاری
twist one's arm
<idiom>
مجبور کردن شخص برای انجام کاری
put up to
<idiom>
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
to try hard to do something
تقلا کردن برای انجام دادن کاری
to turn off
خاموش کردن انجام دادن بیرون اوردن
to enjoin somebody from doing something
[American E]
منع کردن کسی از انجام کاری
[حقوق]
rub someone the wrong way
<idiom>
خشمگین کردن با چیزی که شخص میگوید یا انجام می دهد
egg (someone) on
<idiom>
خواهش کردن ومجبورکردن کسی برای انجام کاری
go in for
<idiom>
شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
audited
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
procurement
تهیه و انجام خدمات و اماد تدارک کردن وسایل
audits
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
talk into
<idiom>
موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
to prove oneself
نشان دادن
[ثابت کردن]
توانایی انجام کاری
mutualize
بطور مشترک امری را انجام دادن همزیستی کردن
to pause
[برای مدت کوتاهی]
در انجام کاری توقف کردن
auditing
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
hand
کمک کردن بادست کاری را انجام دادن یک وجب
audit
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
handing
کمک کردن بادست کاری را انجام دادن یک وجب
emulate
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
audit
یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
committed
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
commits
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
parallel
بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
emulated
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
commit
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
paralleled
بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
paralleling
بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
parallelling
بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
parallels
بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
emulating
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
parallelled
بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
committing
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
to get in somebody's way
مانع کردن کسی
[چیزی]
که بتواند کارش را انجام دهد
audits
یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
audited
یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
emulates
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
auditing
یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
upward compatible
اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
counter revolution
عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
device
کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
devices
کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
defragmentation
ابزار نرم افزاری که عمل یکپارچه کردن روی دیسک سخت را انجام میدهد
program
نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
programs
نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
retention money
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
querying
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
to huddle up a piece of work
کاریرا سرهم بندی کردن کاریرا با شتاب انجام دادن
continue
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
modes
روش انجام کاری : روش عمل کردن کامپیوتر
mode
روش انجام کاری : روش عمل کردن کامپیوتر
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
cards
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
housekeeping
در آغاز برنامه جدید برای انجام امور سیستم مثل پاک کردن حافظه تشخیص کلیدهای تابع یا تغییر حالت صفحه تصویر
card
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
mission , oriented
لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
trojan horse
برنامه وارد شده در سیستم توسط سک شخص کلاهبردار. یک تابع نامناسب انجام میدهد درحین کپی کردن اطلاعات در فایل با اولویت کمتر که از آن پس آن شخص بدون اجازه کاربر به آن دسترسی خواهد داشت
elegant
یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
achievement
انجام
implement
انجام
commissions
انجام
terminuse ad quem
انجام
execution
انجام
commission
انجام
implemented
انجام
end all
انجام
fulfillment
انجام
implementation
انجام
commissioning
انجام
implements
انجام
implementing
انجام
implementation
انجام
effectuation
انجام
performances
انجام
achievements
انجام
enforcement
انجام
sequels
انجام
sequel
انجام
at last
سر انجام
performance
انجام
completion
انجام
compietion
انجام
fulfilment
انجام
consummation
انجام
transaction
انجام
accomplishment
انجام
impracticable
<adj.>
انجام ناپذیر
to follow out
انجام دادن
put on
انجام دادن
honours
انجام تعهد
honour
انجام تعهد
done
انجام شده
feasibility
توانایی انجام
carry ineffect
انجام دادن
practicable
<adj.>
انجام پذیر
implement
انجام دادن
put ineffect
انجام دادن
performing
انجام دهنده
honors
انجام تعهد
to go through
انجام دادن
honored
انجام تعهد
honoring
انجام تعهد
carry into effect
انجام دادن
processing of the order
انجام سفارش
actualize
انجام دادن
sonsy
نیک انجام
fulfil
انجام دادن
the d. of duty
انجام وفیفه
honouring
انجام تعهد
fulfills
انجام دادن
fulfilled
انجام دادن
fulfilling
انجام دادن
make something happen
انجام دادن
honoured
انجام تعهد
actualise
[British]
انجام دادن
fulfils
انجام دادن
put inpractice
انجام دادن
workable
<adj.>
انجام شدنی
accomplished
انجام شده
makable
<adj.>
انجام پذیر
to bring to effect
انجام دادن
to bring to an issve
انجام دادن
possible
[doable, feasible]
<adj.>
انجام شدنی
practicable
<adj.>
انجام شدنی
to be fulfilled
انجام گرفتن
to carry into execution
انجام دادن
to carry through
انجام دادن
contrivable
<adj.>
انجام شدنی
doable
<adj.>
انجام شدنی
feasible
<adj.>
انجام شدنی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com