English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (6 milliseconds)
English Persian
corner انحصار موقتی ازطریق خرید کلی
cornering انحصار موقتی ازطریق خرید کلی
corners انحصار موقتی ازطریق خرید کلی
Other Matches
corner انحصار موقتی
corners انحصار موقتی
cornering انحصار موقتی
monopsony انحصار خرید
monopolist انحصار خرید
duopsony انحصار دو قطبی خرید
duopsony انحصار دو جانبه خرید
oligopsony انحصار چند جانبه خرید
duopsony انحصار خرید کالا بطور دونفری
ringing the changes ترویج پول تقلبی ازطریق اشاعه خرید اشیا و بعدپس دادن انها و گرفتن پول درست بجای پولهای تقلبی پرداخت شده
slump کاهش موقتی در فعالیتهای اقتصادی رکود موقتی
slumps کاهش موقتی در فعالیتهای اقتصادی رکود موقتی
slumping کاهش موقتی در فعالیتهای اقتصادی رکود موقتی
slumped کاهش موقتی در فعالیتهای اقتصادی رکود موقتی
close price دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
purchase request درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
field buying خرید کردن در صحرا خرید محلی
oligopoly انحصار چند جانبه فروش انحصار چند قطبی فروش
through ازطریق
credit transfers پرداخت ازطریق انتقال
licit فروش ازطریق مزایده
credit transfer پرداخت ازطریق انتقال
which diffrence shall be settled only by ..... و این اختلاف هم ازطریق داوری حل خواهد شد
purchase price variance سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
geodetic surveying تعیین شکل وابعاد زمین ازطریق نقشه برداری
free thinkers افرادی که ازطریق استدلال منطقی به نتایج دینی می رسند
order خرید سفارش خرید
reductive ad absurdum روش اثبات بطلان استدلال ازطریق محال بودن نتیجه ان
soft fails فهور ناگهانی نویزها درمدارهای ریز الکترونیکی ازطریق ذرات اشعه کیهانی
maintenance جلوگیری ازاستهلاک یا کند کردن استهلاک ماشینها و وسایل صنعتی ازطریق اعمال طرق فنی
restriction انحصار
restrictions انحصار
monopoly انحصار حق
premption انحصار
monopolies انحصار حق
monopolies انحصار
monopoly انحصار
conditioning اصلاح مشخصههای اطلاعات در یک خط انتقال صدا ازطریق تصحیح خصوصیات فازدامنه تقویت کنندههای خط شایسته سازی
duopoly انحصار دو نفری
pure monopoly انحصار خالص
monopolism انحصار طلبی
institutional monopoly انحصار نهادی
monopoly انحصار فروش
exclusiveness محدودیت انحصار
exclusion principle اصل انحصار
monopolies انحصار فروش
duopoly انحصار دو گانه
legal monopoly انحصار قانونی
monopolism اصول انحصار
bilateral monopoly انحصار دو جانبه
absolute monopoly انحصار مطلق
monopolist انحصار طلب
monopolization انحصار طلبی
monopolization انحصار کردن
monopolosm اصول انحصار
natural monopoly انحصار طبیعی
perfect monopoly انحصار کامل
oligopoly انحصار چندجانبه
oligopoly انحصار فروش
taxation of monopoly مالیات بر انحصار
selling monopoly انحصار فروش
duopoly در انحصار دو فروشنده
monopolist صاحب انحصار
public monopoly انحصار دولتی
bilateral monopoly انحصار دوجانبه
monopolist طرفدار انحصار
monopolism انحصار گرایی
vortex tube وسیلهای فاقد هرگونه قطعه متحرک که دران اختلاف فشارسبب ورود جریان سیال ازطریق شکافهای مماسی میگردد
monopolised بخود انحصار دادن
monopolized بخود انحصار دادن
monopolising بخود انحصار دادن
price discriminating monopoly انحصار تبعیض قیمت
charge and discharge statements حساب انحصار وراثت
monopolises بخود انحصار دادن
certificate of exclusive inheritance گواهی انحصار وراثت
monopolize بخود انحصار دادن
monopolizes بخود انحصار دادن
monopolist وابسته بصاحب انحصار
duopoly انحصار دو جانبه فروش
letter testamentary تصدیق انحصار وراثت
monopolizing بخود انحصار دادن
discriminating monopoly انحصار تبعیض امیز
duopoly انحصار دو قطبی فروش
regulated monopoly انحصار نظارت شده
central purchase خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
crashing توقف سیستم ازطریق خرابی سخت افزاری یااشتباه نرم افزاری
crashed توقف سیستم ازطریق خرابی سخت افزاری یااشتباه نرم افزاری
crash توقف سیستم ازطریق خرابی سخت افزاری یااشتباه نرم افزاری
crashes توقف سیستم ازطریق خرابی سخت افزاری یااشتباه نرم افزاری
crashingly توقف سیستم ازطریق خرابی سخت افزاری یااشتباه نرم افزاری
collusive oligopoly انحصار چند جانبه سازشکارانه
complete oligopoly انحصار چند جانبه کامل
imperfect oligopoly انحصار چند جانبه ناقص
price market وضع کردن قیمت در انحصار
price setter قیمت وضع کردن در انحصار
guild socialism اعتقاد به انحصار صنایع ازطرف دولت
privity in contract انحصار نتیجه پیمانی به طرفین ان پیمان
duopoly انحصار فروش کالا بین دونفر
circumscription انحصار فضایامحیط محدود ومشخص شده
adinterim موقتی
interim موقتی
extemporaneous موقتی
treadway پل موقتی
provisionary موقتی
jackleg موقتی
provisional <adj.> موقتی
temporary <adj.> موقتی
pro forma موقتی
tentative <adj.> موقتی
flying bridge پل موقتی
provisory <adj.> موقتی
make-shift <adj.> موقتی
intrim موقتی
makeshift <adj.> موقتی
remote data concentrator وسیله یی که پیام ها را ازطریق خطوط کم سرعت ازترمینالهای متعدد دریافت کرده و داده ها را از طریق یک حط واحد سنکرون باسرعت بالا به پردازنده میزبان منتقل میکند
basted کوک موقتی
bastes کوک موقتی
temporary storage انباره موقتی
temporary structures ساختمانهای موقتی
sojoiurn اقامت موقتی
sojourner ساکن موقتی
scratch file فایل موقتی
temporariness موقتی بودن
baste کوک موقتی
non resident مقیم موقتی
barricades سنگربندی موقتی
barricaded سنگربندی موقتی
barricade سنگربندی موقتی
temporal موقتی زودگذرفانی
temporary gauge اشل موقتی
provisionality موقتی بودن
provisionality جنبه موقتی
phantom tumour باد موقتی
temporary error خطای موقتی
phantom tumour برامدگی موقتی
palliatives مسکن موقتی
palliative مسکن موقتی
non-residents مقیم موقتی
non-resident مقیم موقتی
barricading سنگربندی موقتی
make do چاره موقتی
funk hole پناهگاه موقتی
dugouts پناهگاه موقتی
dugout پناهگاه موقتی
faddle سرگرمی موقتی
adjournment تعطیل موقتی
sojourn اقامت موقتی
house of d. زندان موقتی
adjournments تعطیل موقتی
make shift construction طرح موقتی
temporary income درامد موقتی
gleams تظاهر موقتی
gleam تظاهر موقتی
gleaming تظاهر موقتی
scrip رسید موقتی
floating bridge پل متحرک موقتی
coalition اتحاد موقتی
coalitions اتحاد موقتی
sojourns اقامت موقتی
bivouacs اردوگاه موقتی
bivouacs اردوی موقتی
bivouac اردوی موقتی
bivouacking اردوگاه موقتی
bivouacking اردوی موقتی
bivouacked اردوگاه موقتی
bivouacked اردوی موقتی
bivouac اردوگاه موقتی
gleamed تظاهر موقتی
Band-Aids چارهی سطحی و موقتی
interim certificates سند قرضه موقتی
casual uplift بالا رفتن موقتی
gasoline dump مخزن موقتی بنزین
treadway bridge پل عبور موقتی پیاده
dump انبار موقتی اشغالدان
brainstorms اشفتگی فکری موقتی
booths پاسگاه یادکه موقتی
booth پاسگاه یادکه موقتی
Band-Aid چارهی سطحی و موقتی
temporary data set مجموعه داده موقتی
interregna دوره حکومت موقتی
stop gap وسیله یا چاره موقتی
frame هیکل حالت موقتی
interregnum دوره حکومت موقتی
interregnums دوره حکومت موقتی
recess تعطیل موقتی تنفس
recesses تعطیل موقتی تنفس
interrex رئیس حکومت موقتی
jury sturt پایه اضافی یا موقتی
brainstorm اشفتگی فکری موقتی
casual uplift بالا بردن موقتی
interim dividend سود سهام موقتی
interlocutory موقتی غیر قطعی
interim dividend سود موقتی سهام
hoardings جمع اوری دیوار موقتی
casual water تجمع موقتی اب روی زمین
epaulement استحکام موقتی جناحی مترس
radar silence خاموش کردن موقتی رادارها
makeshift چاره موقتی ادم رذل
put someone up به کسی بطور موقتی جا دادن
hoarding جمع اوری دیوار موقتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com