Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
mammila
اندام یا چیز دیگرکه مانند پستان باشد
Other Matches
mammiform
پستان مانند بصورت پستان
mammillary
پستان مانند بصورت پستان
mastoid
پستان مانند
bosomy
پستان مانند
udder
پستان گاو و مانند ان
mastodynia
پستان مانند پستانی
udders
پستان گاو و مانند ان
mammilary
دارای برامدگیهای پستان مانند
mastectomy
پاره کردن وبرداشتن پستان یا قسمتی از پستان
mastectomies
پاره کردن وبرداشتن پستان یا قسمتی از پستان
breast
نوک پستان هرچیزی شبیه پستان
breasts
نوک پستان هرچیزی شبیه پستان
ocellus
خال رنگی که مانند چشم باشد
print letters
دستخطی که مانند چاپ یاحروف چاپی باشد
alphanumeric
عملوندی که میتواند شامل حروف الفبا- عددی مانند رشته ها باشد
amalgams
الیاژ جیوه باچند فلز دیگرکه برای پرکردن دندان و ایینه سازی بکار میرود ترکیب مخلوط
amalgam
الیاژ جیوه باچند فلز دیگرکه برای پرکردن دندان و ایینه سازی بکار میرود ترکیب مخلوط
SMB
که به کاربر امکان دسترسی به فایل ها و وسایل جانبی کامپیوتر دیگر روی شبکه را میدهد به طوری که مانند منابع محلی باشد
Kasim Ushag design
طرح قسیم اوشاق
[عشاق]
[مربوط به فرش های کاراباغ در قرن نوزدهم میلادی می باشد که در آن ترنج بزرگی به شکل لوزی متن را در بر گرفته و اشکال قلاب مانند در جهات مختلف بافته می شوند.]
ostensible
شریک فاهری در CL کسی را گویند که اسمش در ضمن اسم شرکتی اعلام شود و یا عملا" در اداره ان دخالت کند که در این حالت مشئوولیت او در برابر کسانی که به ایت اعتبار او را شریک پنداشته اند درست مانند شرکاواقعی است هر چند که درواقع سهمی نداشته باشد
mammilary
پستان
mammilliform
پستان
breasts
پستان
breast
پستان
Milky Way
پستان زن
mamma
پستان
sebesten
سگ پستان
wean
از پستان گرفتن
bodices
پستان بند
mammilate
دارای پستان
bodice
پستان بند
garget
اماس پستان
garget
پستان درد
teats
نوک پستان
weaned
از پستان گرفتن
mastitis
ورم پستان
mammary
مربوط به پستان
dug
نوک پستان
mastodynia
پستان درد
weans
از پستان گرفتن
papilla
نوک پستان
brassieres
پستان بند
brassiere
پستان بند
nipples
نوک پستان
nipple
نوک پستان
mammila
نوک پستان
teat
نوک پستان
plumper
پستان مصنوعی
full breasted
بزرگ پستان
breast-fed
با پستان شیردادن
breast-feed
با پستان شیردادن
chesty
درشت پستان
to suck milk
پستان مکیدن
breast-feeds
با پستان شیردادن
mammalgia
پستان درد
bras
پستان بند
pap
نوک پستان
bra
پستان بند
a closed mouth catches no flies
<proverb>
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine
مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
bushbabies
گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
bushbaby
گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
breast-fed
شیر پستان دادن
mammary gland
دژپیه یا غده پستان
tits
دختریازن نوک پستان
nipple
ازنوک پستان خوردن
breast-feed
شیر پستان دادن
nipples
ازنوک پستان خوردن
bosom
دارای پستان شدن
falsie
لایی پستان بند
bosoms
دارای پستان شدن
mastitis
اماس غدههای پستان
teats
شبیه نوک پستان
breast-feeds
شیر پستان دادن
mammillate
دارای پستان یا پستانک
teat
شبیه نوک پستان
tit
دختریازن نوک پستان
acromastitis
اماس نوک پستان
bosomy
دارای پستان برجسته
hotter
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
pap
هر چیزی شبیه نوک پستان
escutcheon
سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
lamellate
لایه مانند ورقه مانند
fossiliferous
فسیل مانند سنگواره مانند
dismemberment
اندام
memberless
بی اندام
mayhen
اندام
organ
اندام
member
اندام
organs
اندام
the unruly
اندام سر کش
members
اندام
hotbed
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition
حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
prosthesis
اندام مصنوعی
puny
ریزه اندام
largeof limb
درشت اندام
terminal organ
اندام پایانی
plastisity
اندام پذیری
swimming bell
اندام شنا
anthropometry
اندام سنجی
well set up
خوش اندام
hemialgia
دردنیمه اندام
slimmest
باریک اندام
slimmed
باریک اندام
slim
باریک اندام
slims
باریک اندام
petite
ریزه اندام
mutilates
بی اندام کردن
olfactory organ
اندام بویایی
mutilate
بی اندام کردن
Lilliputian
ریزه اندام
svelt
باریک اندام
svelte
باریک اندام
plasticity
اندام پذیری
phantom limb
اندام خیالی
slimming
باریک اندام
mutilating
بی اندام کردن
flabelliform
اندام بادبزنی
extirpation
اندام برداری
electric organ
اندام برقزن
organic
موثردرساختمان اندام
limbs
اندام زیرین
effector
اندام مجری
sense modality
اندام حسی
lithe
لاغر اندام
limb
اندام زیرین
handsome
<adj.>
خوش اندام
body building
پرورش اندام
organology
اندام شناسی
golgy tendon organ
اندام گلژی
body-building
پرورش اندام
organ of corty
اندام کورتی
slimpsy
باریک اندام
sense organ
اندام حسی
flabellate
اندام بادبزنی
organography
اندام شناسی
extirpation
قطع اندام
shape
ریخت اندام
end organ
اندام انتهایی
f. of uterus
اندام رحم
shapes
ریخت اندام
midget
ریز اندام ریزه
statuettes
تندیس ریزه اندام
exairesis
برش اندام زیادی
midgets
ریز اندام ریزه
statuette
پیکره کوچک اندام
amputating
قطع اندام کردن
statuettes
پیکره کوچک اندام
hobbies
اسب کوچک اندام
hobby
اسب کوچک اندام
body-building
ورزش زیبایی اندام
lachrymals
اندام های اشکی
slights
باریک اندام پست
figurines
پیکره کوچک اندام
figurine
پیکره کوچک اندام
body building
ورزش زیبایی اندام
paidle
اندام شنا پرک
statuette
تندیس ریزه اندام
amputate
قطع اندام کردن
tegument
جلد پوشش اندام
wolf hound
تازی درشت اندام
lachrymals
اندام های اشک
slighting
باریک اندام پست
slightest
باریک اندام پست
slighter
باریک اندام پست
slighted
باریک اندام پست
slight
باریک اندام پست
organic
اندام دار اساسی
membered
دارای .....اندام یا عضو
amputated
قطع اندام کردن
amputates
قطع اندام کردن
handsomeness
تناسب اندام مطبوعیت
mutilated
اندام بریده مغلوط
slimsy
باریک اندام نحیف
open back
[نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
sylphid
زن جوان وزیبا وباریک اندام
tortricid
پروانه بید درشت اندام
to cut a figure
عرض اندام یاجلوه کردن
launce
سگ ماهی باریک اندام خاردار
slim jim
شبیه ادم لاغر اندام
tortrix
پروانه بید درشت اندام
tortricidae
پروانه بید درشت اندام
dismember
اندام های کسی رابریدن
sculpture in miniature
پیکر تراشی کوچک اندام
dismembering
اندام های کسی رابریدن
dismembered
اندام های کسی رابریدن
dismembers
اندام های کسی رابریدن
She is laying a guilt trip on
[is guilt-tripping]
me for not breast feeding.
او
[زن]
به من احساس گناه کاربودن میدهد چونکه من
[به او]
شیر پستان نمی دهم.
falsie
پارچه یالاستیکی که بشکل پستان ساخته اند و درپستان بند کارمیرود
slenderize
لاغر اندام شدن باریک کردن
tiger moth
پروانه درشت اندام ودراز بال
Give ( get , have ) somebody the shivers .
ترس ولرز بر اندام کسی انداختن
limbs
قطع کردن عضو اندام زبرین
limb
قطع کردن عضو اندام زبرین
rachis
اندام ساقهای یا محوری مهرههای پشت
malfunction
[ اندام یا ماشین و غیره ]
درست کار نکردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com