English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
mammila اندام یا چیز دیگرکه مانند پستان باشد
Other Matches
mammiform پستان مانند بصورت پستان
mammillary پستان مانند بصورت پستان
mastoid پستان مانند
bosomy پستان مانند
udder پستان گاو و مانند ان
mastodynia پستان مانند پستانی
udders پستان گاو و مانند ان
mammilary دارای برامدگیهای پستان مانند
mastectomy پاره کردن وبرداشتن پستان یا قسمتی از پستان
mastectomies پاره کردن وبرداشتن پستان یا قسمتی از پستان
breast نوک پستان هرچیزی شبیه پستان
breasts نوک پستان هرچیزی شبیه پستان
ocellus خال رنگی که مانند چشم باشد
print letters دستخطی که مانند چاپ یاحروف چاپی باشد
alphanumeric عملوندی که میتواند شامل حروف الفبا- عددی مانند رشته ها باشد
amalgams الیاژ جیوه باچند فلز دیگرکه برای پرکردن دندان و ایینه سازی بکار میرود ترکیب مخلوط
amalgam الیاژ جیوه باچند فلز دیگرکه برای پرکردن دندان و ایینه سازی بکار میرود ترکیب مخلوط
SMB که به کاربر امکان دسترسی به فایل ها و وسایل جانبی کامپیوتر دیگر روی شبکه را میدهد به طوری که مانند منابع محلی باشد
Kasim Ushag design طرح قسیم اوشاق [عشاق] [مربوط به فرش های کاراباغ در قرن نوزدهم میلادی می باشد که در آن ترنج بزرگی به شکل لوزی متن را در بر گرفته و اشکال قلاب مانند در جهات مختلف بافته می شوند.]
ostensible شریک فاهری در CL کسی را گویند که اسمش در ضمن اسم شرکتی اعلام شود و یا عملا" در اداره ان دخالت کند که در این حالت مشئوولیت او در برابر کسانی که به ایت اعتبار او را شریک پنداشته اند درست مانند شرکاواقعی است هر چند که درواقع سهمی نداشته باشد
mammilary پستان
mammilliform پستان
breasts پستان
breast پستان
Milky Way پستان زن
mamma پستان
sebesten سگ پستان
wean از پستان گرفتن
bodices پستان بند
mammilate دارای پستان
bodice پستان بند
garget اماس پستان
garget پستان درد
teats نوک پستان
weaned از پستان گرفتن
mastitis ورم پستان
mammary مربوط به پستان
dug نوک پستان
mastodynia پستان درد
weans از پستان گرفتن
papilla نوک پستان
brassieres پستان بند
brassiere پستان بند
nipples نوک پستان
nipple نوک پستان
mammila نوک پستان
teat نوک پستان
plumper پستان مصنوعی
full breasted بزرگ پستان
breast-fed با پستان شیردادن
breast-feed با پستان شیردادن
chesty درشت پستان
to suck milk پستان مکیدن
breast-feeds با پستان شیردادن
mammalgia پستان درد
bras پستان بند
pap نوک پستان
bra پستان بند
a closed mouth catches no flies <proverb> تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
bushbabies گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
bushbaby گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
breast-fed شیر پستان دادن
mammary gland دژپیه یا غده پستان
tits دختریازن نوک پستان
nipple ازنوک پستان خوردن
breast-feed شیر پستان دادن
nipples ازنوک پستان خوردن
bosom دارای پستان شدن
falsie لایی پستان بند
bosoms دارای پستان شدن
mastitis اماس غدههای پستان
teats شبیه نوک پستان
breast-feeds شیر پستان دادن
mammillate دارای پستان یا پستانک
teat شبیه نوک پستان
tit دختریازن نوک پستان
acromastitis اماس نوک پستان
bosomy دارای پستان برجسته
hotter شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
pap هر چیزی شبیه نوک پستان
escutcheon سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
lamellate لایه مانند ورقه مانند
fossiliferous فسیل مانند سنگواره مانند
dismemberment اندام
memberless بی اندام
mayhen اندام
organ اندام
member اندام
organs اندام
the unruly اندام سر کش
members اندام
hotbed بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
prosthesis اندام مصنوعی
puny ریزه اندام
largeof limb درشت اندام
terminal organ اندام پایانی
plastisity اندام پذیری
swimming bell اندام شنا
anthropometry اندام سنجی
well set up خوش اندام
hemialgia دردنیمه اندام
slimmest باریک اندام
slimmed باریک اندام
slim باریک اندام
slims باریک اندام
petite ریزه اندام
mutilates بی اندام کردن
olfactory organ اندام بویایی
mutilate بی اندام کردن
Lilliputian ریزه اندام
svelt باریک اندام
svelte باریک اندام
plasticity اندام پذیری
phantom limb اندام خیالی
slimming باریک اندام
mutilating بی اندام کردن
flabelliform اندام بادبزنی
extirpation اندام برداری
electric organ اندام برقزن
organic موثردرساختمان اندام
limbs اندام زیرین
effector اندام مجری
sense modality اندام حسی
lithe لاغر اندام
limb اندام زیرین
handsome <adj.> خوش اندام
body building پرورش اندام
organology اندام شناسی
golgy tendon organ اندام گلژی
body-building پرورش اندام
organ of corty اندام کورتی
slimpsy باریک اندام
sense organ اندام حسی
flabellate اندام بادبزنی
organography اندام شناسی
extirpation قطع اندام
shape ریخت اندام
end organ اندام انتهایی
f. of uterus اندام رحم
shapes ریخت اندام
midget ریز اندام ریزه
statuettes تندیس ریزه اندام
exairesis برش اندام زیادی
midgets ریز اندام ریزه
statuette پیکره کوچک اندام
amputating قطع اندام کردن
statuettes پیکره کوچک اندام
hobbies اسب کوچک اندام
hobby اسب کوچک اندام
body-building ورزش زیبایی اندام
lachrymals اندام های اشکی
slights باریک اندام پست
figurines پیکره کوچک اندام
figurine پیکره کوچک اندام
body building ورزش زیبایی اندام
paidle اندام شنا پرک
statuette تندیس ریزه اندام
amputate قطع اندام کردن
tegument جلد پوشش اندام
wolf hound تازی درشت اندام
lachrymals اندام های اشک
slighting باریک اندام پست
slightest باریک اندام پست
slighter باریک اندام پست
slighted باریک اندام پست
slight باریک اندام پست
organic اندام دار اساسی
membered دارای .....اندام یا عضو
amputated قطع اندام کردن
amputates قطع اندام کردن
handsomeness تناسب اندام مطبوعیت
mutilated اندام بریده مغلوط
slimsy باریک اندام نحیف
open back [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
sylphid زن جوان وزیبا وباریک اندام
tortricid پروانه بید درشت اندام
to cut a figure عرض اندام یاجلوه کردن
launce سگ ماهی باریک اندام خاردار
slim jim شبیه ادم لاغر اندام
tortrix پروانه بید درشت اندام
tortricidae پروانه بید درشت اندام
dismember اندام های کسی رابریدن
sculpture in miniature پیکر تراشی کوچک اندام
dismembering اندام های کسی رابریدن
dismembered اندام های کسی رابریدن
dismembers اندام های کسی رابریدن
She is laying a guilt trip on [is guilt-tripping] me for not breast feeding. او [زن] به من احساس گناه کاربودن میدهد چونکه من [به او] شیر پستان نمی دهم.
falsie پارچه یالاستیکی که بشکل پستان ساخته اند و درپستان بند کارمیرود
slenderize لاغر اندام شدن باریک کردن
tiger moth پروانه درشت اندام ودراز بال
Give ( get , have ) somebody the shivers . ترس ولرز بر اندام کسی انداختن
limbs قطع کردن عضو اندام زبرین
limb قطع کردن عضو اندام زبرین
rachis اندام ساقهای یا محوری مهرههای پشت
malfunction [ اندام یا ماشین و غیره ] درست کار نکردن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com