English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
This is the very thing I wanted. این همان چیزی است که دلم می خواست
Other Matches
same یکنواخت همان چیز همان کار همان شخص
This is just what I want . This is the very thing I want . این دقیقا" همان چیزی است که می خواهم
exceptions چیزی باسایر چیزها در همان دسته بندی متفاوت باشد
exception چیزی باسایر چیزها در همان دسته بندی متفاوت باشد
No sooner was he gone than he was kI'lled . رفتن همان ( همانا ) وکشته شدن همان
It is the same pottage and the same bowl. <proverb> همان آش است و همان کاسه .
synchronous فناوری حافظه سریع جدید که قط عات حافظه آن با همان سیگنال ساعتی کار می کنند که پردازنده اصلی , بنابراین همان هستند
families محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
same همان چیز همان
wills خواست
demands خواست
willed خواست
wish خواست
want خواست
will خواست
wanted خواست
demand خواست
disposition خواست
wishes خواست
demanded خواست
wished خواست
desideratum خواست
volition خواست
bill of indictment کیفر خواست
subpoenaing خواست برگ
tantalizing خواست انگیز
voluntary داوطلبانه به خواست
subpoenas خواست برگ
interpellation باز خواست
subpoena خواست برگ
subpoenaed خواست برگ
to makes suit در خواست کردن
traverse of an indictment رد کفیر خواست
impetration در خواست التماس
bill of indicment کیفر خواست
tantalizingly خواست انگیز
summonses خواست برگ احضارنامه
summonsing خواست برگ احضارنامه
to serve with a summons با خواست برگ خواندن
to pray permission در خواست اجازه کردن
the precatory form صیغه تمنی یا در خواست
He asked permission to come in. اجازه خواست بیاید تو
in an a to escape he چون خواست بگریزد
summonsed خواست برگ احضارنامه
summons خواست برگ احضارنامه
he wished to be private می خواست در خلوت باشد
of one's own volition از روی خواست خود
on demand به در خواست به مجرد تقاضا
Sara always wanted a puppy. سارا همیشه یک سگ پاپی می خواست.
his appeal met no response پاسخی پدر خواست که اوترسید
suited خواست دادن تعقیب کردن
suit خواست دادن تعقیب کردن
suits خواست دادن تعقیب کردن
demand [of] درخواست [خواست] [طلب] [تقاضا] [از]
background اختلال موجود در سیگنال در خواست شده
backgrounds اختلال موجود در سیگنال در خواست شده
to serve a subpoena on با خواست برگ فراخواندن احضاریه برای
arraign با تنظیم کیفر خواست متهمی را بمحاکمه خواندن
She had the never to ask for cash . اینها همه هیچ تازه پول نقد هم می خواست
peine for et dure مجازات عدم پاسخ در مقابل کیفر خواست جنایی
address for service of a summons [address where a summons may be served] آدرس کسی که با خواست برگ قابل خواندن باشد [حقوق]
signal پاس ولتاژ رسانه جانبی ارسالی به pcu برای در خواست توجه
signaled پاس ولتاژ رسانه جانبی ارسالی به pcu برای در خواست توجه
signalled پاس ولتاژ رسانه جانبی ارسالی به pcu برای در خواست توجه
this same همان
selfsame همان
very همان
same همان
identical همان
thingummy همان
idem همان
identic همان
constructive trust منظور مسئولیتی است که از حکم قانون ناشی میشود و ارتباطی به خواست شخص ندارد
self-same همان خود
just as well <adv.> به همان طریق
one یکی از همان
ones یکی از همان
that once همان یک بار
equally <adv.> به همان طریق
instatu quo در همان حال
very همان همین
selfsame درست همان
equally <adv.> همان مقدار
nothing short of عینا همان
just as well <adv.> همان مقدار
accordingly از همان قرار
i went on the instant در همان ان رفتم
of that ilk دارای همان جا
s.c همان دعوی
s.c همان پرونده
i went that instant در همان ان رفتم
at the very beginning از همان اولش
of that ilk اهل همان جا
therabout در همان نزدیکی
for that matter <idiom> به همان علت
same همان جور
same همان کار
it is the same thing همان است
self same همان خود
the reinbefore همان سندیاقرارداد
of the same kind از همان نوع
Just as well you didnt come . همان بهتر که نیامدی
it is much the same تقریبا همان است
He would never retract . هر چه بگوید همان است
we are in the same way ما هم همان حال را داریم
of even date دارای همان تاریخ
She promised to bring it but never did . همان آوردنی که بیاورد !
idem همان نویسنده در همانجا
quasi- مشابه یا تقریباگ همان
even دارای همان تاریخ
In the ( same ) usual place. در همان جای همیشگه
ones عین همان یکی
one عین همان یکی
It comes to the same thing . باز هم همان ؟ یشود
step jump پرش و برگشت روی همان پا
What wI'll be woll be. هر چقدر قسمت با شد همان می شود
What so ever a man soweth ,that shall he also reap. <proverb> هر چه بکارى ,همان درو مى کنى .
about as high تقریبا` همان اندازه بلند
lighter shade از همان رنگ ولی روشن تر
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
thereinbefore در سطور قبل همان قرارداد قبلا"
isomeric متشابه الترکیب دارای همان اجزا
synchronous آنچه همان با دیگری اجرا شود.
equivalents همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
i wrote as neatly as he did من همان اندازه پاکیزه هستم که او نوشت
equivalent همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
per همان طور که در الگو نشان داده شده
times سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
timed سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
echoing برگرداندن سیگنال دریافتی در همان مسیر ارسالی
echoes برگرداندن سیگنال دریافتی در همان مسیر ارسالی
And that is it period . I have nothing more to say . and that is final . همان است که گفتم ( برو برگرد ندارد )
echoed برگرداندن سیگنال دریافتی در همان مسیر ارسالی
what you see is what you get انچه می بینید همان است که بدست می اورید
abs پیشوندیست لاتینی که همان پیشوند ab میباشد و بمعنی
echo برگرداندن سیگنال دریافتی در همان مسیر ارسالی
one two تظاهر شمشیربازبه دفاع و حمله در همان مسیر
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
loop jump پرش و چرخش کامل و فرودروی همان لبه اسکیت
democratic network شبکه همان که همه ایستگاهای آن حق تقدم یکسان دارند
constant فیلد داده که همواره همان تعداد حروف را دارد
European rose طرح گل رز اروپایی [که نام دیگر آن همان گل فرنگ است.]
ipsilateral قرار گرفته و یا فاهرشده روی همان سمت بدن
times سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
constants فیلد داده که همواره همان تعداد حروف را دارد
positive که اشیا را همان گونه که دیده می شوند نشان میدهد
time سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
timed سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
best fit 1-آنچه که تط ابق بیشتری با یک نیاز دارد 2-تابعی که کوچکترین تصادفی موجود در حافظه اصلی را انتخاب میکند برای یک صفحه مجازی در خواست شده
busman's holiday تعطیلی و مرخصی که طی آن انسان همان کارهایی را میکند که در سر کار میکرده
landgrave لقب برخی از شاهزادگان المانی کنت زمین همان است
production missile موشک یکپارچه یا کامل که ازکارخانه به همان صورت تحویل میشود
synchronous سیستمی که در آن تمام وسایل با سیگنال ساعت اصلی همان هستند
real time عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود
counter jump پرش با نیم چرخش وبازگشت روی لبه همان اسکیت
real time زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود.
bears تا شاید در مدت اجل بتواند همان کالا را به قیمت ارزانتر بخرد
synchronous حالت سیستمم که عملیات و رویدادها با سیگنال ساعت همان شده است
bear تا شاید در مدت اجل بتواند همان کالا را به قیمت ارزانتر بخرد
synchronous شبکهای که تمام اتصالات آن با یک سیگنال زمان بندی همان شده است
plebiscites مردم خواست رای قاطبه مردم
plebiscite مردم خواست رای قاطبه مردم
slave صفحه نمایش CRT ثانوی متصل به دیگری که دقیقاگ همان اطلاعات را نشان میدهد
auto توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
slaves صفحه نمایش CRT ثانوی متصل به دیگری که دقیقاگ همان اطلاعات را نشان میدهد
slaving صفحه نمایش CRT ثانوی متصل به دیگری که دقیقاگ همان اطلاعات را نشان میدهد
bookmark کد یک متن در بخش مخصوصی از آن که به کاربر اجازه میدهد بعداگ به همان نقط ه مراجعه کند
fix 1-فرآیندی که در آن هر عمل در یک زمان مشخص انجام میشود. 2-عملیاتی در یک فرآیند که همان با ساعت هستند
fixes 1-فرآیندی که در آن هر عمل در یک زمان مشخص انجام میشود. 2-عملیاتی در یک فرآیند که همان با ساعت هستند
extensions کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
walley پرش ازلبه داخلی یک پا وچرخش کامل در هوا وبرگشت روی لبه خارجی همان پا
extension کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
bookmarks کد یک متن در بخش مخصوصی از آن که به کاربر اجازه میدهد بعداگ به همان نقط ه مراجعه کند
autos توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
slaved صفحه نمایش CRT ثانوی متصل به دیگری که دقیقاگ همان اطلاعات را نشان میدهد
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
relevance 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queries پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replaces برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
querying پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
query پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queried پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
climp milling عمل فرز کاری که طی ان قطعه کار در همان جهت حرکت تیغه برش به جلومرکت میکند
to esteem somebody or something [for something] قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com