English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (26 milliseconds)
English Persian
trifle بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
trifles بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
Other Matches
posture چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
average میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averaging میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averages میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averaged میانه قرار دادن میانگین گرفتن
superinduce تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
format روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
skim سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
formats روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
skimmed سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
classifying در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classify در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifies در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
piezoelectric ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
stymies قرار گرفتن
lies قرار گرفتن
stand قرار گرفتن
stymie قرار گرفتن
stymied قرار گرفتن
stymieing قرار گرفتن
lie قرار گرفتن
lied قرار گرفتن
surmounted بالا قرار گرفتن
pew درنیمکت قرار گرفتن
surmounting بالا قرار گرفتن
surmount بالا قرار گرفتن
pews درنیمکت قرار گرفتن
colocate کنار هم قرار گرفتن
heel در پاشنه قرار گرفتن
grades در پایهای قرار گرفتن
surmounts بالا قرار گرفتن
grade در پایهای قرار گرفتن
bears درسمت قرار گرفتن در سمت
equitant رویهم قرار گرفتن برگها
feel the pinch <idiom> در تنگنای مالی قرار گرفتن
emotionalize تحت تاثیراحساسات قرار گرفتن
bearing direction جهت قرار گرفتن یاطاقان
overlie قرار گرفتن خفه کردن
to receive attantion مورد توجه قرار گرفتن
target pattern شکل قرار گرفتن هدف
poise of head وضع قرار گرفتن سر روی تن
in one's good books (graces) <idiom> موردعلاقه شخص قرار گرفتن
bear درسمت قرار گرفتن در سمت
align دریک ردیف قرار گرفتن
thermal exposure در معرض حرارت قرار گرفتن
snug بطور دنج قرار گرفتن
alignments قرار گرفتن مناسب در صفحه
aligns دریک ردیف قرار گرفتن
attitude حالت قرار گرفتن رفتار
aligned دریک ردیف قرار گرفتن
alignment قرار گرفتن نامناسب در صفحه
alignments قرار گرفتن نامناسب در صفحه
attitudes حالت قرار گرفتن رفتار
alignment قرار گرفتن مناسب در صفحه
aligning دریک ردیف قرار گرفتن
overlapped بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
take cover پشت جان پناه قرار گرفتن
venation ترتیب قرار گرفتن دستگاه عروقی
luggage compartment محل قرار گرفتن جامه دان
overlap بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
formats قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها
haul defilade تابرجک پشت حفاظ قرار گرفتن
in situ [قرار گرفتن در جای طبیعی خود]
format قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها
overlaps بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
superimposes روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimposing روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
appose موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
battery groung pattern وضع قرار گرفتن توپها درموضع تیر
superimpose روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
disposure درمعرض دید قرار گرفتن فاهر شدن
pillows بالش وار قرار گرفتن بربالش گذاردن
trails پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
grain orientation طرز قرار گرفتن ذرات نسبت به یکدیگر
pillow بالش وار قرار گرفتن بربالش گذاردن
chopped زیر امر قرار گرفتن یا قراردادن ناو
trailing پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
chop زیر امر قرار گرفتن یا قراردادن ناو
trail پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trailed پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
succeed بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
unwarned exposed به طور غیر منتظره در معرض تک قرار گرفتن
succeeded بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
succeeds بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
interfered توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
exposure در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
interferes توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
textures طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم
texture طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم
interfere توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
finish crossover طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
exposures در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
quivering بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
lionize مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
quiver بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
finish style طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
quivered بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
quivers بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
square away سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
cardinal points effect اثرعمود قرار گرفتن خط امواج رادار به صفحه تصویر زمین
preorbital واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
hang قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
hangs قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
playgame بازیچه
sport بازیچه
plaything بازیچه
kickshaw بازیچه
sports بازیچه
sported بازیچه
gewgaw بازیچه
playthings بازیچه
gewgaws بازیچه
gew gaw بازیچه
aligning اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
aligned اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
align اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
aligns اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
extensions کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
extension کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
toys سرگرمی بازیچه
knickknack بازیچه کوچک
toy سرگرمی بازیچه
gimcrack بازیچه ارزان
caban طرز قرار گرفتن پایه هابصورت هرمی برای نگه داشتن بال بالای بدنه
cursory سرسری
perfunctorily سرسری
dilettantish سرسری
perfunctory سرسری
perigraph خط سرسری
located قرار دادن
locate قرار دادن
superpose قرار دادن
locates قرار دادن
individuate تک قرار دادن
underexpose قرار دادن
put قرار دادن
puts قرار دادن
putting قرار دادن
row قرار دادن
rowed قرار دادن
rows قرار دادن
placement قرار دادن
setting up قرار دادن
parks قرار دادن
parked قرار دادن
packs قرار دادن
pack قرار دادن
relative location قرار دادن
lays قرار دادن
settles قرار دادن
lay قرار دادن
lodges قرار دادن
makes قرار دادن
make قرار دادن
sets قرار دادن
set قرار دادن
placements قرار دادن
settle قرار دادن
posit قرار دادن
locating قرار دادن
lodged قرار دادن
lodge قرار دادن
park قرار دادن
superficial سرسری فاهری
subjecting در معرض قرار دادن
place قرار دادن گماردن
places قرار دادن گماردن
placing قرار دادن گماردن
back up پشت قرار دادن
back-up پشت قرار دادن
models نمونه قرار دادن
modelled نمونه قرار دادن
subject در معرض قرار دادن
modeled نمونه قرار دادن
model نمونه قرار دادن
colocate درمجاورت هم قرار دادن
put in قرار دادن چیزی در
emplace در محلی قرار دادن
include قرار دادن شمردن
incase در صندوق قرار دادن
to lead by the nose الت قرار دادن
laminate رویهم قرار دادن
lead by the nose الت قرار دادن
immurement در دیوار قرار دادن
mans قرار دادن سرنشین
man قرار دادن سرنشین
obligate در محظور قرار دادن
enfilade روبروی هم قرار دادن
colocate در مجاور هم قرار دادن
subjected در معرض قرار دادن
inprocess درجریان قرار دادن
pronate دمر قرار دادن
put to در تنگنا قرار دادن
side در یکسو قرار دادن
impact زیرفشار قرار دادن
impacts زیرفشار قرار دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com