English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English Persian
take in باز کردن و به داخل کشیدن طنابها
Other Matches
single up یک لا کردن طنابها
heave in کشیدن به داخل
inhaul به داخل کشیدن
extrude از داخل حدیده یا قالب بیرون کشیدن اشترانق پرسه
extrudes از داخل حدیده یا قالب بیرون کشیدن اشترانق پرسه
olympic lift بدل کنده یک چاک با کشیدن پای حریف از داخل
extruded از داخل حدیده یا قالب بیرون کشیدن اشترانق پرسه
extruding از داخل حدیده یا قالب بیرون کشیدن اشترانق پرسه
tackles درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
lashings نوارهای بارپیچی طنابها
bouse بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
ratline عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
intercommand داخل قسمت داخل یکان
nuclide کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
engages درگیر کردن وصل کردن داخل جنگ شدن
engage درگیر کردن وصل کردن داخل جنگ شدن
immit داخل کردن
enter داخل کردن
entered داخل کردن
enters داخل کردن
work in داخل کردن
imbark داخل کردن
intromit داخل کردن
phase in داخل کردن
ingratiate داخل کردن
ingratiated داخل کردن
incorporating داخل کردن
to work in داخل کردن
incorporates داخل کردن
ingratiating داخل کردن
ingratiates داخل کردن
incorporate داخل کردن
introduces وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing وارد کردن نشان دادن داخل کردن
to breakin خودرا داخل کردن
swap in مبادله کردن به داخل
inserts داخل کردن در میان گذاشتن
catch a crab تصادفا پارو را داخل اب کردن
insert داخل کردن در میان گذاشتن
inserting داخل کردن در میان گذاشتن
rammed پر کردن توپ راندن به داخل لوله
pressurizes فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
ram پر کردن توپ راندن به داخل لوله
rams پر کردن توپ راندن به داخل لوله
pressurize فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurizing فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurising فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurises فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
ingestion قورت دادن داخل معده کردن
island bases پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
interpolated در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
insufflation داخل کردن گازیا بخاردر گودالی ازتن
interpolating در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolate در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolates در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
priming پر کردن یک پمپ یا لوله با اب به منظور تخلیه هوای داخل ان
financing درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
finance درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
financed درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
finances درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
insinuates داخل کردن اشاره کردن
insinuated داخل کردن اشاره کردن
insinuate داخل کردن اشاره کردن
to swear in با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
weight بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
mortise dead lock قفل داخل کار قفل داخل درب
distemper ترکیبی از گچ اب چسب و موادرنگی که در رنگ کردن داخل اطاقها بکار میرود
to scrape down تراشیدن وکوچک کردن بوسیله کشیدن پابرزمین سخن کسیراپایمال کردن
pegs میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
ejection خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
peg میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
To pamper ( solicit ) someone . To play up to someone . ناز کسی را کشیدن ( منت کشیدن )
To smell. To sniff. بو کشیدن ،بو کردن
to lock somebody [yourself] out [of something] در را روی [خود] کسی قفل کردن [و دیگر نتوانند داخل شوند چونکه کلید در آنجا فراموش شده]
lengthen طولانی کردن کشیدن
trigger کشیدن رها کردن
triggers کشیدن رها کردن
entrain سوار کردن کشیدن
triggered کشیدن رها کردن
lengthened طولانی کردن کشیدن
lengthening طولانی کردن کشیدن
traced ضبط کردن کشیدن
straps کشیدن تیز کردن
lengthens طولانی کردن کشیدن
strap کشیدن تیز کردن
traces ضبط کردن کشیدن
experiencing تجربه کردن کشیدن
trace ضبط کردن کشیدن
experiences تجربه کردن کشیدن
experience تجربه کردن کشیدن
snuffled باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffling باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffles باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffle باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
water injection پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
twinge درد کشیدن تیر کشیدن
agonise زحمت کشیدن درد کشیدن
twinges درد کشیدن تیر کشیدن
impaling محدود کردن میله کشیدن
breathe نفس کشیدن استنشاق کردن
breathed نفس کشیدن استنشاق کردن
impale محدود کردن میله کشیدن
lie دراز کشیدن استراحت کردن
drags سخت کشیدن لاروبی کردن
garrison محصور کردن حصار کشیدن
solicit بیرون کشیدن وسوسه کردن
extracting بیرون کشیدن استخراج کردن
extracts بیرون کشیدن استخراج کردن
impaled محدود کردن میله کشیدن
solicited بیرون کشیدن وسوسه کردن
impales محدود کردن میله کشیدن
breathes نفس کشیدن استنشاق کردن
extracted بیرون کشیدن استخراج کردن
lies : دراز کشیدن استراحت کردن
go out اعتصاب کردن دست کشیدن از
compass نقشه کشیدن اختراع کردن
withdrawal خارج کردن عقب کشیدن
withdrawals خارج کردن عقب کشیدن
garrisons محصور کردن حصار کشیدن
muck خراب کردن زحمت کشیدن
leave off قطع کردن دست کشیدن از
chid گله کردن از زوزه کشیدن
rail نرده کشیدن توبیخ کردن
fences حفظ کردن نرده کشیدن
epp جزر کردن فرو کشیدن
extract بیرون کشیدن استخراج کردن
lied : دراز کشیدن استراحت کردن
inhaling بداخل کشیدن استشمام کردن
inhales بداخل کشیدن استشمام کردن
picket نرده کشیدن مراقبت کردن
to keep watch کشیک کشیدن موافبت کردن
picketed نرده کشیدن مراقبت کردن
pickets نرده کشیدن مراقبت کردن
machinate نقشه کشیدن تدبیر کردن
receded عقب کشیدن خودداری کردن از
to lead away پیرو خود کردن کشیدن
receding عقب کشیدن خودداری کردن از
recede عقب کشیدن خودداری کردن از
yip زوزه کشیدن عوعو کردن
inhaled بداخل کشیدن استشمام کردن
dragged سخت کشیدن لاروبی کردن
drag سخت کشیدن لاروبی کردن
aspirating خالی کردن بیرون کشیدن
soliciting بیرون کشیدن وسوسه کردن
aspirates خالی کردن بیرون کشیدن
fence حفظ کردن نرده کشیدن
aspirate خالی کردن بیرون کشیدن
to work off مصرف کردن دست کشیدن از
inhale بداخل کشیدن استشمام کردن
solicits بیرون کشیدن وسوسه کردن
recedes عقب کشیدن خودداری کردن از
choke bore روکشی برای سوراخ کردن یاتراش دادن داخل سیلندر که قسمت بالای ان دارای قطری کمتر از قطر اصلی سیلندرمیباشد
water displacement زهکشی سیستم زهکشی مهمات نوعی روش پر کردن خرج فسفرسفید در داخل گلوله
stroking لمس کردن دست کشیدن روی
touse اذیت کردن اندامهای کسی را کشیدن
to plan a building نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
bedraggle روی زمین کشیدن و چرک کردن
clamor غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
clamours غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
clamour غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
clamoured غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
clamouring غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
strokes لمس کردن دست کشیدن روی
stroked لمس کردن دست کشیدن روی
stroke لمس کردن دست کشیدن روی
To spilt hair . To make a fine distinction . مورااز ماست کشیدن ( مو شکافی کردن )
lucubrate شب زنده داری کردن وزحمت کشیدن
embarks سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
gaping خمیازه کشیدن دهان را خیلی باز کردن
to take a recess موقتا دست از کار کشیدن تنفس کردن
To crane ones neck . گردن کشیدن (دراز کردن بیرون آوردن )
foot bow کشیدن و رها کردن تیر به کمک دست و پا
lanciation سوراخ کردن یا تیر کشیدن دردتیر کشنده
gape خمیازه کشیدن دهان را خیلی باز کردن
to dwell on زیاد وقت صرف کردن روی کشیدن
gaped خمیازه کشیدن دهان را خیلی باز کردن
shielding زره کشیدن یازره پوش کردن روکش
cross (something) out <idiom> حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
gapes خمیازه کشیدن دهان را خیلی باز کردن
arm مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن
extends کشیدن بدن یاراست کردن بازو یاپای ژیمناست
sports پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
extending کشیدن بدن یاراست کردن بازو یاپای ژیمناست
sported پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
extend کشیدن بدن یاراست کردن بازو یاپای ژیمناست
sport پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
cabled طناب یا زنجیر کلفت برای مهار کردن یا کشیدن قایق
cable طناب یا زنجیر کلفت برای مهار کردن یا کشیدن قایق
sain تقدیس کردن علامت صلیب روی بدن یاسینه کشیدن
superinduce تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
drag کشیدن بزور کشیدن
dragged کشیدن بزور کشیدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com