Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (43 milliseconds)
English
Persian
canvass
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassed
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvasses
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassing
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
Other Matches
treating
جمع اوری اراء با رشوه یا غذا و مشروب دادن به رای دهندگان
to give
پولی برای پیشکشی جمع اوری کردن
interviews
مصاحبه کردن برای جمع اوری اطلاعات
interviewing
مصاحبه کردن برای جمع اوری اطلاعات
interview
مصاحبه کردن برای جمع اوری اطلاعات
interviewed
مصاحبه کردن برای جمع اوری اطلاعات
polls
تعداد اراء اخذ اراء
polled
تعداد اراء اخذ اراء
poll
تعداد اراء اخذ اراء
scope for one's energies
میدان برای ابراز فعالیت
operating level
سطح امادگی برای فعالیت سطح قابلیت برای کار
home range
جای محدود برای فعالیت حیوانات
euthenics
مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
benefited
نمایش برای جمع اوری اعانه .
benefiting
نمایش برای جمع اوری اعانه .
benefit
نمایش برای جمع اوری اعانه .
vote down
به اکثریت اراء رد کردن
ostracizing
با اراء عمومی تبعید کردن
voted
با اکثریت اراء تصویب کردن
ostracizes
با اراء عمومی تبعید کردن
ostracising
با اراء عمومی تبعید کردن
vote
با اکثریت اراء تصویب کردن
ostracised
با اراء عمومی تبعید کردن
votes
با اکثریت اراء تصویب کردن
ostracises
با اراء عمومی تبعید کردن
ostracized
با اراء عمومی تبعید کردن
ostracize
با اراء عمومی تبعید کردن
prospectus
شرح چاپی درباره شرکت یا معدنی که برای ان باید سرمایه جمع اوری شود
prospectuses
شرح چاپی درباره شرکت یا معدنی که برای ان باید سرمایه جمع اوری شود
half life period
مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
proteranthy
گل اوری قبل از برگ اوری
rallying point
محل تجمع برای تجدید قوا محل جمع اوری یکانها یا خودروها
rallying points
محل تجمع برای تجدید قوا محل جمع اوری یکانها یا خودروها
league of nations
تاسیس جهانی مشهور که بین دو جنگ جهانی فعالیت داشت و درواقع مقدمهای بود برای تشکیل سازمان ملل متحد
electioneer
فعالیت انتخاباتی کردن
canvassed
جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
canvassing
جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
canvass
جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
canvasses
جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
innovate
نو اوری کردن
innovated
نو اوری کردن
innovating
نو اوری کردن
innovates
نو اوری کردن
clip someone's wings
<idiom>
محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
marshall
جمع اوری کردن
compile
جمع اوری کردن
recovers
جمع اوری کردن
recovering
جمع اوری کردن
collect
جمع اوری کردن
collecting
جمع اوری کردن
muster
جمع اوری کردن
collects
جمع اوری کردن
collections
جمع اوری کردن
compiles
جمع اوری کردن
to round up
جمع اوری کردن
collection
جمع اوری کردن
recover
جمع اوری کردن
culls
جمع اوری کردن
culling
جمع اوری کردن
culled
جمع اوری کردن
cull
جمع اوری کردن
compiling
جمع اوری کردن
mustered
جمع اوری کردن
get in
جمع اوری کردن
rakes
جمع اوری کردن
rake
جمع اوری کردن
raking
جمع اوری کردن
musters
جمع اوری کردن
compiled
جمع اوری کردن
massing
جمع اوری کردن
mustering
جمع اوری کردن
masses
جمع اوری کردن
mass
جمع اوری کردن
to get in
جمع اوری کردن
to beat up for
جمع اوری کردن
to put in mind
یاد اوری کردن
marshalling
جمع اوری کردن
round on
جمع اوری کردن
cerebrate
فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
to phase out their activities
فعالیت های خود را به تدریج قطع کردن
rally
دوباره جمع اوری کردن
rallied
دوباره جمع اوری کردن
roll up
جمع اوری کردن تاسیسات
scrounging
علیق جمع اوری کردن
rallies
دوباره جمع اوری کردن
scrounges
علیق جمع اوری کردن
scrounged
علیق جمع اوری کردن
scrounge
علیق جمع اوری کردن
deposit collection
جمع اوری کردن زباله ها
vernalize
میوه اوری را تسریع کردن
raise money
جمع اوری کردن پول
convocate
احضارکردن جمع اوری کردن
musters
احضار کردن جمع اوری کردن
muster
احضار کردن جمع اوری کردن
to gather up
جمع اوری کردن اماده کردن
mustered
احضار کردن جمع اوری کردن
mustering
احضار کردن جمع اوری کردن
grabble
پهن نشستن جمع اوری کردن
reaped
جمع اوری کردن بدست اوردن
reap
جمع اوری کردن بدست اوردن
levied
مالیات بستن بر جمع اوری کردن
ingross
جمع اوری کردن نیروی خودی
stack
جمع اوری و منظم کردن وسایل
ingross
تحریر کردن جمع اوری نیروها
levying
مالیات بستن بر جمع اوری کردن
levy
مالیات بستن بر جمع اوری کردن
levies
مالیات بستن بر جمع اوری کردن
reaping
جمع اوری کردن بدست اوردن
reintegrate
دوباره جمع اوری ومتحد کردن
stacks
جمع اوری و منظم کردن وسایل
stacked
جمع اوری و منظم کردن وسایل
reaps
جمع اوری کردن بدست اوردن
formulation
تهیه جمع اوری فرمول بندی کردن
pay as you go principle
اصلی که بر اساس ان مالیات دریافتی توسط دولت برای سیستم تامین اجتماعی در هرسال به بازنشستگان درهمان سال پرداخت میشود وبنابراین دولت وجوهی را ازاین بابت جمع اوری نمیکند
indexing
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
by a unanimous
به اتفاق اراء
tie vote
تساوی اراء
by a majority vote
به اکثریت اراء
counting votes
استخراج اراء
counting votes
شمارش اراء
by a unanimity vote
به اتفاق اراء
tie vote
اراء مساوی
scrutineer
بازرس اراء
consensus of opinion
اتفاق اراء
polled
صورت اراء
unanimity
اتفاق اراء
plebiscite
اراء عمومی
poll
صورت اراء
unanimously
به اتفاق اراء
polls
صورت اراء
plebiscites
اراء عمومی
consensus
اتفاق اراء
unanimously
باتفاق اراء
consentaneous
دارای اتفاق اراء
vox populi
اراء یا افکار مردم
polled
مراجعه به اراء عمومی
ostracism
تبعید با اراء عمومی
ostracised
با اراء عمومی تبعیدکردن
ostracising
با اراء عمومی تبعیدکردن
ostracize
با اراء عمومی تبعیدکردن
poll
مراجعه به اراء عمومی
ostracized
با اراء عمومی تبعیدکردن
ostracizes
با اراء عمومی تبعیدکردن
polls
مراجعه به اراء عمومی
ostracizing
با اراء عمومی تبعیدکردن
ostracises
با اراء عمومی تبعیدکردن
white primary
اخذ اراء مقدماتی حزبی
suppression
خنثی کردن یک یکان از نظر اتش یا فعالیت سرکوبی اتش
ballot
رای مخفی مجموع اراء نوشته
balloted
رای مخفی مجموع اراء نوشته
pollsters
متصدی اخذرای یا مراجعه به اراء عمومی
pollster
متصدی اخذرای یا مراجعه به اراء عمومی
ballots
رای مخفی مجموع اراء نوشته
public opinion polling
استخراج عقاید و اراء عمومی رفراندوم
map compilation
تهیه نقشه جدید یا جمع اوری اطلاعات جدید برای تهیه نقشه
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
stockpiling
ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpile
ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpiled
ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpiles
ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
bread and point
سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
potatoes and point
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
intubation
فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
personal
متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
autos
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
liberal education
اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
auto
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
turnaround time
زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
diagnostics
اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
weight belt
کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
conferencing
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
trapdoor
فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
trapdoors
فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
regroups
جمع شدن جمع اوری کردن
regrouping
جمع شدن جمع اوری کردن
regroup
جمع شدن جمع اوری کردن
regrouped
جمع شدن جمع اوری کردن
skimming
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
referendum
همه پرسی مراجعه به اراء عمومی یادداشتی که از طرف سفیربه دولت متبوع وی ارسال میشود
referendums
همه پرسی مراجعه به اراء عمومی یادداشتی که از طرف سفیربه دولت متبوع وی ارسال میشود
referenda
همه پرسی مراجعه به اراء عمومی یادداشتی که از طرف سفیربه دولت متبوع وی ارسال میشود
ikon
نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
activity
فعالیت
functions
فعالیت
exercises
فعالیت
exercise
فعالیت
functioned
فعالیت
actuality
فعالیت
activities
فعالیت
stirs
فعالیت
stirrings
فعالیت
acting
فعالیت
stirred
فعالیت
exercised
فعالیت
stir
فعالیت
activation
فعالیت
activeness
فعالیت
function
فعالیت
times
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
timed
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com