Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
phew
برای نشان دادن بیزاری
Other Matches
flags
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
phew
برای نشان دادن بی تابی
uberstreichen
لگام را برای چند گام رهاکردن برای نشان دادن گام مرتب اسب
clock
ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
clocks
ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
hyphens
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
PRN
نشانهای در Dos-Ms برای نشان دادن پورت چاپگر استاندارد
nil pointer
نشانه گر برای نشان دادن انتهای لیست زنجیره موضوعات
numeric
حرفی که در برخی حالت برای نشان دادن یک عدد است .
hyphen
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
Good grief!
<idiom>
این کلمه برای نشان دادن تعجب (چه خوب چه بد)استفاده میشود
stopping
بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
stops
بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
sectors
سوراخ در لبه دیسک برای نشان دادن محل اولین شیار
checks
رقم اضافی در متن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
colours
صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
colour
صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
blip
علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
digit
عدد اضافی درمتن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
stopped
بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
accuracy
کل تعداد بیتهایی که برای نشان دادن یک عدد در کامپیوتر به کار می رود
ablegate
مامور مخصوص پاپ درکشورهای بیگانه برای دادن نشان و خلعت
check
رقم اضافی در متن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
digits
عدد اضافی درمتن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
sector
سوراخ در لبه دیسک برای نشان دادن محل اولین شیار
mock-ups
مدل محصول جدید برای آزمایش یا نشان دادن به مشتریان موجود
blips
علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
mock-up
مدل محصول جدید برای آزمایش یا نشان دادن به مشتریان موجود
checked
رقم اضافی در متن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
stop
بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
cartoon design
نقشه شطرنجی فرش برای نشان دادن محل گره زدن
end
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
bubble help
خط ی روی صفحه نمایش برای نشان دادن آنچه شما به آن اشاره می کنید
ends
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
page
2-نشانه گر در پردازش کلمه برای نشان دادن محل شروع صفحه جدید
insertion point
نشانگری که برای نشان دادن محل تایپ متن در یک نوشته استفاده میشود
ended
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
key signature
گامهای کوتاه و بلندی که پس ازکلیدموسیقی برای نشان دادن نوع ک لیدنوشته میشود
forecaddie
باربر وسط مسیر برای نشان دادن محل فرود گوی گلف
goal light
چراغ قرمز پشت دروازه لاکراس برای نشان دادن امتیاز در هر بار
pages
2-نشانه گر در پردازش کلمه برای نشان دادن محل شروع صفحه جدید
paged
2-نشانه گر در پردازش کلمه برای نشان دادن محل شروع صفحه جدید
autos
توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
breaker line
خطی در رسم فنی برای نشان دادن حذف قسمتی از جسم درشکل مزبور
auto
توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
phonetician
متخصص استعمال علائم وحروف خاصی برای نشان دادن طرزتلفظ کلمات صوت شناس
marker
علامت روی زمین گلف برای نشان دادن محل گویی که با دست برداشته شده
routing indicator
گروهی از حروف که برای نشان دادن محل جغرافیایی یک ایستگاه یا یکان یا قرارگاه به کار می رود
reference
نشانه چاپ شده برای نشان دادن وجه و یک یادداشت یا عدم وجود مرجع در متن
markers
علامت روی زمین گلف برای نشان دادن محل گویی که با دست برداشته شده
references
نشانه چاپ شده برای نشان دادن وجه و یک یادداشت یا عدم وجود مرجع در متن
discharge indicator disc
دیسک رنگی معمولا زرد یاقرمز برای نشان دادن تخلیه سیستم اطفاء حریق
burn notice
علامت رمز برای نشان دادن اینکه یک نفر یا گروهی ازافراد قابل اعتماد نیستند
hyphens
برای نشان دادن وقفه یاتردید یا لکنت زبان دررمان ها بکار میرود مثل ah-ah و غیره
hyphen
برای نشان دادن وقفه یاتردید یا لکنت زبان دررمان ها بکار میرود مثل ah-ah و غیره
return
کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
returning
کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
returned
کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
backslash
کاراکتر ASC II که در MS DOS برای نشان دادن ریشه دایرکتوری دیسک مثل C: یا مسیر دیگر به کار می روند
returns
کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
suspend
دستوری که هنگگام اجرای ویندوز استفاده میشود در کامپیوتر laptop باتری برای نشان دادن تمام قط عات الکترونیکی آن
telltale
نوار فلزی یا چوبی روی دیوار جلو اسکواش نوارپارچه وصل به بادبان برای نشان دادن سمت باد
suspending
دستوری که هنگگام اجرای ویندوز استفاده میشود در کامپیوتر laptop باتری برای نشان دادن تمام قط عات الکترونیکی آن
suspends
دستوری که هنگگام اجرای ویندوز استفاده میشود در کامپیوتر laptop باتری برای نشان دادن تمام قط عات الکترونیکی آن
gyro
برای نشان دادن یا اندازه گیری حرکت زاویهای پایه خودحول یک یا دو محور عمود برمحور دوران بهره میگیرد
redirects
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirected
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirect
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirecting
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
puncuation
نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
complementation
سیستم اعداد برای نشان دادن اعداد مثبت و منفی
ground resolution
قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
ebcdic
کد کامپیوتربرای نشان دادن یک الگوی خاص از هشت بیت باینری یک کد 8 بیتی که برای نمایش اطلاعات در کامپیوتر مدرن بکار برده میشود
tree
مشاهده پروندههای ذخیره شده روی دیسک ه برای نشان دادن پرونده ها و زیرپرونده ها مرتب شده اند
prompt
پیام حرف نشان داده شده روی صفحه نمایش برای پیام دادن به کاربر که یک ورودی لازم است
prompted
پیام حرف نشان داده شده روی صفحه نمایش برای پیام دادن به کاربر که یک ورودی لازم است
prompts
پیام حرف نشان داده شده روی صفحه نمایش برای پیام دادن به کاربر که یک ورودی لازم است
markers
دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
marker
دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
kluge
1-تصحیح موقت نرم افزاری که خوب نوشته شده یا خطای تایپ . 2-سخت افزاری که فقط برای نشان دادن به کار می رود
kludge
1-تصحیح موقت نرم افزاری که خوب نوشته شده یا خطای تایپ . 2-سخت افزاری که فقط برای نشان دادن به کار می رود
flashed
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
example is better than precept
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
televised
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
greaten
درشت نشان دادن اهمیت دادن
drives
حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
drive
حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
illustrates
شرح دادن نشان دادن
illustrate
شرح دادن نشان دادن
illustrating
شرح دادن نشان دادن
flag
1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flags
1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
evincing
نشان دادن
introducing
نشان دادن
register
نشان دادن
indicates
نشان دادن
introduces
نشان دادن
evinces
نشان دادن
ante
نشان دادن
demonstrating
نشان دادن
shows
نشان دادن
vision
یا نشان دادن
registers
نشان دادن
indicated
نشان دادن
indicate
نشان دادن
point
نشان دادن
to show up
نشان دادن
visions
یا نشان دادن
to put forth
نشان دادن
registering
نشان دادن
showŠetc
نشان دادن
evinced
نشان دادن
imbody
نشان دادن
demonstrated
نشان دادن
showed
نشان دادن
exerting
نشان دادن
exert
نشان دادن
introduce
نشان دادن
demonstrate
نشان دادن
show
نشان دادن
introduced
نشان دادن
actuate
نشان دادن
runs
نشان دادن
exerts
نشان دادن
demonstrates
نشان دادن
adumbrate
نشان دادن
run
نشان دادن
exerted
نشان دادن
evince
نشان دادن
feedback
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
displaying
نشان دادن اطلاعات
decorate
نشان یامدال دادن به
keep at something
پشتکار نشان دادن
To assert oneself . To display ones merit .
خودی را نشان دادن
by show of hands
با نشان دادن دست
showdown
نمونه نشان دادن
exemplify
بانمونه نشان دادن
measure
اندازه نشان دادن
emote
هیجان نشان دادن
cough up
<idiom>
بی تمایلی نشان دادن
graphs
با نمودار نشان دادن
playoff
نشان دادن فیلم
playoffs
نشان دادن فیلم
displays
نشان دادن اطلاعات
rubricate
قرمز نشان دادن
louts
نفهمی نشان دادن
rubricize
قرمز نشان دادن
graph
با نمودار نشان دادن
adumbration
نشان دادن خلاصه
foreshown
از پیش نشان دادن
to be illustrative of
با عکس نشان دادن
image
نشان دادن تصویر
for crying out loud
<idiom>
نشان دادن عصبانیت
displayed
نشان دادن اطلاعات
decorating
نشان یامدال دادن به
decorates
نشان یامدال دادن به
lout
نفهمی نشان دادن
forcing
خشونت نشان دادن
blaze
باتصویر نشان دادن
exemplifies
بانمونه نشان دادن
exemplifying
بانمونه نشان دادن
reacts
واکنش نشان دادن
respond
واکنش نشان دادن
squirm
ناراحتی نشان دادن
squirmed
ناراحتی نشان دادن
squirming
ناراحتی نشان دادن
impassibly
بی نشان دادن عاطفه
pragmatize
واقعی نشان دادن
responds
واکنش نشان دادن
televises
با تلویزیون نشان دادن
exemplified
بانمونه نشان دادن
to hang back
بیمیلی نشان دادن
blazed
باتصویر نشان دادن
blazes
باتصویر نشان دادن
prefigure
از پیش نشان دادن
react
واکنش نشان دادن
prefigured
از پیش نشان دادن
reacted
واکنش نشان دادن
prefigures
از پیش نشان دادن
prefiguring
از پیش نشان دادن
televise
با تلویزیون نشان دادن
televised
با تلویزیون نشان دادن
televising
با تلویزیون نشان دادن
squirms
ناراحتی نشان دادن
display
نشان دادن اطلاعات
force
خشونت نشان دادن
emblem
با علایم نشان دادن
emblems
با علایم نشان دادن
marshaled
به ترتیب نشان دادن
marshaling
به ترتیب نشان دادن
marshalled
به ترتیب نشان دادن
forces
خشونت نشان دادن
to play fast and loose
بی ثباتی نشان دادن
hang back
بی میلی نشان دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com