English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 136 (2 milliseconds)
English Persian
to tug at the oar بزحمت پارو زدن
Other Matches
laboriously بزحمت
barely <adv.> بزحمت
arduously بزحمت
just [enough] <adv.> بزحمت
tug بزحمت کشیدن
tugs بزحمت کشیدن
tugging بزحمت کشیدن
tugged بزحمت کشیدن
to struggle through بزحمت رد شدن
with d. بسختی بزحمت
hardly مشکل بزحمت
worry out بزحمت حل کردن
to get into trouble بزحمت افتادن
to get oneself into trouble بزحمت افتادن
traipsed بزحمت راه رفتن
to choke down بزحمت دردل نگهداشتن
elaborate بزحمت درست شده
elaborated بزحمت درست شده
elaborates بزحمت درست شده
elaborating بزحمت درست شده
traipsing بزحمت راه رفتن
traipse بزحمت راه رفتن
traipses بزحمت راه رفتن
to lead a person a d. کسیرا بزحمت انداختن
He escaped by the skin of his teeth. بزحمت جانش رانجات داد
scrambled بزحمت جلو رفتن تلاش
scramble بزحمت جلو رفتن تلاش
to scramble a victory بزحمت برنده [پیروز] شدن
scrambles بزحمت جلو رفتن تلاش
scrambling بزحمت جلو رفتن تلاش
to spell out بزحمت خواندن یا هجی کردن
to wriggle one's way بزحمت ازمیان گروهی بیرون امدن
to thrash out the truth حقیقت امری را بزحمت وباازمایشهای پی درپی دریافتن
paddled پارو
paddles پارو
rowlocks جا پارو
oar پارو
paddling پارو
to trample on پارو
oars پارو
rowlock جا پارو
snow shovel پارو
paidle پارو
paddler پارو زن
oarsmen پارو زن
oarsman پارو زن
paddle پارو
shovels پارو
shoveling پارو
shoveled پارو
shovelling پارو
shovelled پارو
shovel پارو
catch پارو به اب
oarage پارو
rowlock ضامن پارو
oar پارو زدن
scull پارو زدن
oars پارو زدن
becket حلقه پارو
rowlocks ضامن پارو
boat your oars پارو به قایق
double banked boat قایق دو پارو زن
oars forward پارو به جلو
oars down پارو پایین
loom دسته پارو
rowed پارو زدن
rows پارو زدن
row پارو زدن
sculls پارو زدن
to ply the oar پارو زدن
sculled پارو زدن
loomed دسته پارو
looming دسته پارو
single banked boat قایق تک پارو زن
looms دسته پارو
ship your oars پارو بیرون
toss your oars پارو بالا
to pull a good oar خوب پارو زدن
give way فرمان با هم پارو بزنید
he rows 0 to the minute او دقیقهای سی پارو میزند
be in the money <idiom> پول پارو کردن
to pull a lone oar تنها پارو زدن
oarlock جایگاه فلزی پارو
pull a good oar خوب پارو زدن
to row back به عقب پارو زدن
double banked boat قایق جفت پارو زن
looms قسمت میانی پارو
looming قسمت میانی پارو
loom قسمت میانی پارو
oarsmen پارو زن مسابقات قایقرانی
oarsman پارو زن مسابقات قایقرانی
catch بل گرفتن دخول پارو در اب
loomed قسمت میانی پارو
die پارو زدن شدید
backwater برعکس پارو زدن
backwaters برعکس پارو زدن
catch a crab تصادفا پارو را داخل اب کردن
sculls حرکت قایق در اب به وسیله پارو
sculled حرکت قایق در اب به وسیله پارو
scull حرکت قایق در اب به وسیله پارو
have money to burn <idiom> پول از پارو بالا رفتن
thole چوب یا میله اهرم پارو
finishes بیرون اوردن پارو در هر بار از اب
finish بیرون اوردن پارو در هر بار از اب
back wash حرکت اب در نتیجه پارو زدن
I've shoveled snow all the morning. من تمام صبح برف پارو کردم.
paddled پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
paddle پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
butting حلقه چرمی دور دستگیره پارو
paddles پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
paddling پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
trachle تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
labourvt بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
feather تیغه پارو راافقی در اب بردن و پاروزدن با مقاومت کم اب و هوا
shells قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shelling قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
pushaway غلطاندن گوی بولینگ از جلوبدن حرکت پارو با دورشدن تیغه از قایق
shell قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
strike فروبردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهی نخ را سفت کشیدن یافتن بوی شکار بوسیله سگ
strikes فروبردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهی نخ را سفت کشیدن یافتن بوی شکار بوسیله سگ
squaring تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squares تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squared تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
square تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
scratch سریع پارو زدن موج سواربرای رسیدن به موج خطاکردن
scratches سریع پارو زدن موج سواربرای رسیدن به موج خطاکردن
scratching سریع پارو زدن موج سواربرای رسیدن به موج خطاکردن
scratched سریع پارو زدن موج سواربرای رسیدن به موج خطاکردن
stroked حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
strokes حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroking حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroke حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
skull حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
skulls حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com