Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English
Persian
in a pinch
<idiom>
بسیار خوب است وقتی چیزی فراهم نیست
Other Matches
hand-held
کامپیوتر بسیار کوچک که در دست جا میشود مناسب برای ورود اطلاعات ابتدایی وقتی که ترمینالی فراهم نیست
winchester disk
دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
means are not a
وسایل فراهم نیست
user
بخشی از حافظه که برای کاربر فراهم است و حاوی سیستم عامل نیست
users
بخشی از حافظه که برای کاربر فراهم است و حاوی سیستم عامل نیست
backgrounds
فرآیند با حق تقدم پایین که تا وقتی منبع فرآیند بزرگ فراهم شود پردازش میشود
background
فرآیند با حق تقدم پایین که تا وقتی منبع فرآیند بزرگ فراهم شود پردازش میشود
to get
[hold of]
something
فراهم کردن چیزی
to bring something
فراهم کردن چیزی
to obtain something
فراهم کردن چیزی
voice
کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voices
کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voicing
کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
seconds
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconded
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
second
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
he talks very indistinctly
بسیار ناشمرده سخن میگوید معلوم نیست چه میگوید
no object
چیزی نیست
it is immaterial
چیزی نیست
no matter
چیزی نیست
dont mention it
چیزی نیست
that in nothing to me
پیش من چیزی نیست
good riddance
<idiom>
وقتی چیزی را از دست بدهی وبخاطرش خیلی خوشحال باشی
Thank God!
خدا را شکر!
[گفته می شود وقتی چیزی بد پیش نیاید]
Thank goodness!
خدا را شکر!
[گفته می شود وقتی چیزی بد پیش نیاید]
it is a soft snap
چیزی نیست کاراسانی است
It doesnt matter. it is nothing.
چیزی نیست ( عیب ندارد )
it does not matter
عیب ندارد چیزی نیست
no such thing
هیچ همچو چیزی نیست
Never! Not at all !! By no means !There is no such thing at all . Nothing of the sort. Nothing doing.
ابدا"چنین چیزی نیست
not at all
هیچ همچو چیزی نیست
nothing of that sort
هیچ همچو چیزی نیست
nothing of the sort
هیچ همچو چیزی نیست
That's not what I ordered.
آن چیزی نیست که من سفارش دادم.
face up to
<idiom>
پذیرفتن چیزی پذیرفتنش آن ساده نیست
hard
دیسک مغناطیسی محکم که قادر به ذخیره سازی حجم داده بسیار بیشتر از روی فلاپی دیسک است و معمولا متحرک نیست
hardest
دیسک مغناطیسی محکم که قادر به ذخیره سازی حجم داده بسیار بیشتر از روی فلاپی دیسک است و معمولا متحرک نیست
harder
دیسک مغناطیسی محکم که قادر به ذخیره سازی حجم داده بسیار بیشتر از روی فلاپی دیسک است و معمولا متحرک نیست
pipelines
زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
pipeline
زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
There's no need to elaborate.
لازم نیست که شما در ادامه چیزی بگید.
tempest in a teapot
<idiom>
درباره چیزی که زیاد مهم نیست به هیجان زده شدن
idled
نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست
idlest
نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست
idles
نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست
idle
نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست
cycles
1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
cycle
1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
cycled
1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
literal
چاپ خطا وقتی که حرفی با دیگری جایگزین شود و یا وقتی دو حرف منتقل شوند
good riddance to bad rubbish
<idiom>
وقتی تو خوشحالی از اینکه چیزی یا کسی به جای دیگری برده بشه یا فرستاده بشه
IF statement
عبارت زبان برنامه نویسی سطح بالا به معنای اینکه IF چیزی قابل انجام نیست
vlsi
مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
infinity
حجم بسیار بسیار بزرگ که از بیشترین حد تصور هم بزرگتر باشد
super-
کامپیوتر main Frame بسیار قوی برای عملیات ریاضی بسیار سریع
All is not gold that glitters.
<proverb>
هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
dependent
غیر استاندارد یا چیزی که روی سخت افزار یا نرم افزار تولید کننده دیگر بدون متغیر قابل استفاده نیست
ultra high frequency
بسامد بسیار بسیار زیاد
u.h.f.
بسامد بسیار بسیار زیاد
step frame
استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
cray
نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
transparent
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparently
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
difference
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
differences
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
EXOR
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
exjunction
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
leaving files open
به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
exclusive
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
his parentage isunknown
اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
quartz clock
بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
it is past all hope
جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
NAND function
تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
symmetric difference
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
dispersion
تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
state-of-the-art
بسیار پیشرفته یا از نظر تکنیکی بسیار پیشرفته
equality
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
except
تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
rollover
صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to the fore
فراهم
whorl
فراهم
whorls
فراهم
it is inexpedient to reply
پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
cater
فراهم نمودن
ingathering
فراهم اوری
collectors
فراهم اورنده
avaiiability
فراهم بودن
unaccommodated
فراهم نشده
work up
کم کم فراهم کردن
catered
فراهم نمودن
catering
فراهم نمودن
get together
فراهم اوردن
trooping
فراهم امدن
to bring a bout
فراهم کردن
to bring about
فراهم کردن
to call together
فراهم اوردن
to get together
فراهم اوردن
to come about
فراهم شدن
accrete
فراهم شدن
to d. on
فراهم اوردن
to find in
فراهم کردن
available
دردسترس فراهم
exterminatory
فراهم کننده
foregather
فراهم امدن
forgather
فراهم امدن
effecturate
فراهم کردن
trooped
فراهم امدن
accrete
فراهم کردن
get-together
فراهم اوردن
assemble
فراهم اوردن
assembled
فراهم اوردن
congestion
فراهم امدگی
troop
فراهم امدن
assembles
فراهم اوردن
caters
فراهم نمودن
procure
فراهم کردن
get-togethers
فراهم اوردن
collector
فراهم اورنده
procuring
فراهم کردن
procures
فراهم کردن
procurance
فراهم سازی
procured
فراهم کردن
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
obtained
فراهم کردن گرفتن
accru
اجتماع فراهم شدگی
To raise money.
پول فراهم کردن
raise money
فراهم کردن پول
obtain
فراهم کردن گرفتن
provides
وسیله فراهم کردن
ready money
پول فراهم شده
obtains
فراهم کردن گرفتن
jockeys
با حیله فراهم کردن
provide
وسیله فراهم کردن
jockey
با حیله فراهم کردن
procurer
فراهم سازنده جاکش
i provided for his safety
وسائل سلامت او را فراهم کردم
getting
بدست اوردن فراهم کردن
gets
بدست اوردن فراهم کردن
entailed
شامل بودن فراهم کردن
get
بدست اوردن فراهم کردن
gagging
مانع فراهم کردن برای
occasioned
موجب شدن فراهم کردن
gag
مانع فراهم کردن برای
gagged
مانع فراهم کردن برای
gags
مانع فراهم کردن برای
capacitor
تا دو هفته نیرو فراهم کند.
obstructively
با قصد فراهم کردن مانع
occasioning
موجب شدن فراهم کردن
occasion
موجب شدن فراهم کردن
occasions
موجب شدن فراهم کردن
entail
شامل بودن فراهم کردن
entailing
شامل بودن فراهم کردن
entails
شامل بودن فراهم کردن
to gather together
جمع کردن فراهم اوردن
enabling
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
to mediate a result
وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
to raise the wind
پول برای مقصودی فراهم کردن
enabled
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enable
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enables
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
to bring a bout by intrigue
بدسیسه یا پشت هم اندازی فراهم کردن
pool
سرمایهای که از سود چندشرکت فراهم میشود
capacity
فضای فراهم برای ذخیره سازی
pooled
سرمایهای که از سود چندشرکت فراهم میشود
pools
سرمایهای که از سود چندشرکت فراهم میشود
capacities
فضای فراهم برای ذخیره سازی
some time
یک وقتی
some time or other
یک وقتی
synchronism
هم وقتی
until
وقتی که
somewhen
در یک وقتی
until
تا وقتی که
ever since
از وقتی که
software
که امکان اجرای کار مشخص را فراهم میکند
menus
لیست برنامه ها و انتخابهای فراهم برای کاربر
to reseat a theatre
صندلیهای تازه برای تماشاخانهای فراهم کردن
off balance
<idiom>
فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
menu
لیست برنامه ها و انتخابهای فراهم برای کاربر
give (someone) a hard time
<idiom>
لحظات سختی برای کسی فراهم کردن
there is a time for everything
هرکاری وقتی
since
از وقتی که چون که
text
انتخابی دربرنامه که امکان ویرایش متن را فراهم میکند
capacities
حجم فضای ذخیره سازی فراهم در دیسک یا سیستم
to turn the tables on any one
وسائل بهبودوضع خودرانسبت به وضع حریف فراهم کردن
global
حافظه فراهم برای همه برنامههای کاربردی ویندوز
capacity
حجم فضای ذخیره سازی فراهم در دیسک یا سیستم
eudemonism
اخلاقیاتی که منظوران فراهم کردن خوشی وسعادت است
texts
انتخابی دربرنامه که امکان ویرایش متن را فراهم میکند
This would provide an obvious solution
[to the problem]
.
این می تواند یک راه حل واضح
[به مشکل]
فراهم می کند.
globally
حافظه فراهم برای همه برنامههای کاربردی ویندوز
frameworks
صفحه گسترده ارتباطات و گرافیکهای تجاری را فراهم میکند
knight of the post
کسیکه معاشش ازگواهی دروغ دادن فراهم میشد
Everything worked out well.
همه چیز جور در آمد ( وسایل کار فراهم شد )
usable
آنچه برای معرف قابل استفاده و فراهم است
framework
صفحه گسترده ارتباطات و گرافیکهای تجاری را فراهم میکند
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
There is no time left .
دیگر وقتی نمانده
on request
وقتی که درخواست بشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com