Dictiornary-Farsi | بطور درهم وبرهم هرج ومرج | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (12 milliseconds)

English	Persian
helter skelter	بطور درهم وبرهم هرج ومرج


Other Matches

hurry scurry	بطور درهم وبرهم
hurry skurry	بطور درهم وبرهم
higgledy piggledy	بطور درهم وبرهم
galley west	درهم وبرهم
sloppy	درهم وبرهم
turbid	درهم وبرهم
pial	درهم وبرهم
higgledy piggledy	درهم وبرهم
sloppily	درهم وبرهم
hotchpotch	اش درهم وبرهم
hurry skurry	درهم وبرهم
hurry scurry	درهم وبرهم
in a tangle	درهم وبرهم
tousy	درهم وبرهم
shagged	درهم وبرهم
salmagundi	چیز درهم وبرهم
shags	درهم وبرهم ساختن
muddles	درهم وبرهم کردن
muddling	درهم وبرهم کردن
tangles	درهم وبرهم کردن
tangle	درهم وبرهم کردن
disorganises	درهم وبرهم کردن
muddled	درهم وبرهم کردن
muddle	درهم وبرهم کردن
disorganised	درهم وبرهم کردن
disorganising	درهم وبرهم کردن
disorganize	درهم وبرهم کردن
tangly	پر گرفتاری درهم وبرهم
farrago	توده درهم وبرهم
shag	درهم وبرهم ساختن
elflock	موی درهم وبرهم
disorganizes	درهم وبرهم کردن
shagging	درهم وبرهم ساختن
topsy-turvy	سروته درهم وبرهم
disorganizing	درهم وبرهم کردن
topsy turvy	سروته درهم وبرهم
potpourri	تنوع مخلوط درهم وبرهم
potpourris	تنوع مخلوط درهم وبرهم
burbles	درهم وبرهم سخن گفتن
burbling	درهم وبرهم سخن گفتن
burbled	درهم وبرهم سخن گفتن
burble	درهم وبرهم سخن گفتن
snafu	اشفته بودن درهم وبرهم کردن
muss	درهم وبرهم یاکثیف کردن تلاش
topsy-turvy world [upside-down world]	جهان سروته [درهم وبرهم ] [وارونه ]
shag	موی کرک شده موی درهم وبرهم
shags	موی کرک شده موی درهم وبرهم
shagging	موی کرک شده موی درهم وبرهم
promiscuously	بطور درهم برهم
pell-mell	بطور درهم برهم
chaotic	پرهرج ومرج
chaos	هرج ومرج
babel	هرج ومرج
mashed	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashing	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mash	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashes	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
kangoroo court	دادگاه پوشالی و پرهرج ومرج
intertwine	درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwined	درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwining	درهم بافتن درهم بافته شدن
pleach	درهم پیچیدن درهم گیر افتادن
intertwines	درهم بافتن درهم بافته شدن
clutters	درهم ریختگی درهم وبرهمی
cluttered	درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutter	درهم ریختگی درهم وبرهمی
There was great confusion ( chaos ) . It was a free for all .	هرکی هرکی بود (هرج ومرج وبی نظمی )
hodgepodge	چیزدرهم وبرهم
tangled hair	موی ژولیده یادرهم وبرهم
irretrievably	بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably	بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously	بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
horridly	بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable	بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously	بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
indeterminately	بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
poorly	بطور ناچیز بطور غیر کافی
immortally	بطور فنا ناپذیر بطور باقی
grossly	بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
martially	بطور جنگی بطور نظامی
latently	بطور ناپیدا بطور پوشیده
improperly	بطور غلط بطور نامناسب
incisively	بطور نافذ بطور زننده
genuinely	بطور اصل بطور بی ریا
abusively	بطور ناصحیح بطور دشنام
indecorously	بطور ناشایسته بطور نازیبا
garbled	درهم
hash	درهم
mixed	درهم
entangled	درهم
the name of the unit of silver	درهم
graded sand	شن درهم
drachmas	درهم
drachmae	درهم
drachma	درهم
uptight	درهم
shaggy	درهم
unsettled	درهم
currency of early islam	درهم
drachm	درهم
intertwine	درهم پیچیدن
interlock	درهم بافتن
interlocked	درهم بافتن
crashed	درهم شکستن
interlocking	درهم بافتن
in a bad order	درهم برهم
intertwined	درهم پیچیدن
intertwines	درهم پیچیدن
taut	درهم پیچیدن
intertwining	درهم پیچیدن
condenser	درهم فشارنده
tangle	درهم پیچیدن
tear up	درهم دریدن
tangles	درهم پیچیدن
interlocks	درهم بافتن
crash	درهم شکستن
crack up	درهم شکستگی
cramp hand writing	خط درهم و برهم
meshed	درهم جا افتاده
crack-up	درهم شکستگی
mix-ups	درهم وبرهمی
mix-up	درهم وبرهمی
higgledy-piggledy	درهم برهم
higgledy-piggledy	درهم برهمی
disarray	درهم وبرهمی
mix up	درهم وبرهمی
crashingly	درهم شکستن
crashing	درهم شکستن
crashes	درهم شکستن
sloppiness	درهم برهمی
pucker	درهم کشیدن
foul-up	درهم و برهمی
cramped	درهم و برهم
conflating	درهم آمیختن
conflates	درهم آمیختن
conflated	درهم آمیختن
conflate	درهم آمیختن
writhen	درهم پیچیده
wild and woolly	درهم ریخته
untidily	درهم و برهم
untidiest	درهم و برهم
untidier	درهم و برهم
topsy turvydom	درهم وبرهمی
topsyturvy	درهم برهم
unorganized	درهم و برهم
turbidness	درهم برهمی
foul-up	درهم گوریدگی
foul-ups	درهم و برهمی
smiter	درهم شکننده
puckering	درهم کشیدن
puckers	درهم کشیدن
mats	درهم گیرکردن
smasher	درهم شکننده
immingle	درهم امیختن
smashers	درهم شکننده
hash	درهم کردن
break down	درهم شکستن
disruptive	درهم گسیخته
topsy-turvy <idiom>	درهم برهم
hugger mugger	درهم وبرهمی
interfluous	درهم امیزنده
untidy	درهم و برهم
foul-ups	درهم گوریدگی
mat	درهم گیرکردن
emboly	درهم فرورفتگی
anastomois	درهم بازشدگی
out of order	درهم برهم
overwhelms	درهم شکستن
overwhelm	درهم شکستن
vanquishing	درهم شکستن
vanquishes	درهم شکستن
vanquished	درهم شکستن
vanquish	درهم شکستن
fondu	درهم امیزنده
mix	درهم کردن
mixes	درهم کردن
mixed environment	محیط درهم
disrupt	درهم گسیختن
intwine	درهم بافتن
olla	اش درهم برهم
scrunch	درهم شکستن
scrunched	درهم شکستن
muss	درهم وبرهمی
misruling	درهم وبرهمی
misrules	درهم وبرهمی
elusory	درهم برهم
misruled	درهم وبرهمی
misrule	درهم وبرهمی
scrunches	درهم شکستن
confusion	درهم وبرهمی
scrunching	درهم شکستن
dumped rockfill	درهم سنگریز
off the rails	مختل درهم
olio	درهم و برهم
disrupting	درهم گسیختن
rimple	درهم کشیدن
pleach	درهم بافتن
scrambled	درهم امیختن
overwhelmed	درهم شکستن
scramble	درهم امیختن