Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (22 milliseconds)
English
Persian
table
به جدولی انتقال دادن
tabled
به جدولی انتقال دادن
tables
به جدولی انتقال دادن
tabling
به جدولی انتقال دادن
Other Matches
transfer
انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfers
انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring
انتقال دادن نقل کردن انتقال
shift
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifted
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifts
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifting
انتقال دادن
to carry over
انتقال دادن
transport
انتقال دادن
alienating
انتقال دادن
transports
انتقال دادن
transporting
انتقال دادن
transported
انتقال دادن
carry
انتقال دادن
carries
انتقال دادن
carried
انتقال دادن
gear
انتقال دادن
demise
انتقال دادن
delivery
انتقال دادن
geared
انتقال دادن
deliveries
انتقال دادن
gears
انتقال دادن
detaching
انتقال دادن
transfer
انتقال دادن
detach
انتقال دادن
detaches
انتقال دادن
carrying
انتقال دادن
shift
انتقال دادن
evocate
انتقال دادن
shifted
انتقال دادن
alienate
انتقال دادن
transfers
انتقال دادن
alienates
انتقال دادن
transferring
انتقال دادن
shifts
انتقال دادن
carry over
انتقال دادن
redeploys
نقل و انتقال دادن
shifts
انتقال تیر دادن
shift fire
انتقال دادن اتش
shift fire
انتقال اتش دادن
demise
انتقال دادن مال
redeploying
نقل و انتقال دادن
redeployed
نقل و انتقال دادن
redeploy
نقل و انتقال دادن
shuttled
نقل و انتقال دادن
shuttle
نقل و انتقال دادن
shuttles
نقل و انتقال دادن
move
تغییردادن انتقال دادن
moved
تغییردادن انتقال دادن
switch fire
انتقال تیر دادن
moves
تغییردادن انتقال دادن
shift
انتقال تیر دادن
shifted
انتقال تیر دادن
tabular
جدولی
assigned
انتقال دادن وواگذار کردن
carry over
انتقال به صفحه بعد دادن
conduct
انتقال دادن رهبری کردن
conducted
انتقال دادن رهبری کردن
demise
انتقال دادن مال با وصیت
rub off
<idiom>
به شخص دیگری انتقال دادن
to make over
انتقال دادن دوباره ساختن
conducting
انتقال دادن رهبری کردن
make over
انتقال دادن دوباره ساختن
assignment
ماموریت دادن انتقال افهار
assigning
انتقال دادن وواگذار کردن
remise
انتقال دادن گذشت کردن
conducts
انتقال دادن رهبری کردن
assign
انتقال دادن وواگذار کردن
assignments
ماموریت دادن انتقال افهار
assigns
انتقال دادن وواگذار کردن
contango
از دفتری به دفتر دیگر انتقال دادن
negotiating
وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiates
وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiated
وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiate
وارد معامله شدن انتقال دادن
table utility
برنامه کمکی جدولی
tab delimited file
فایل قالب جدولی
trasship
بکشتی یا وسیله نقلیه دیگری انتقال دادن
delivery
نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
deliveries
نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
bulleted list chart
لیست جدولی بولت دار
removes
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
acculturate
نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعهء دیگر
removing
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
remove
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
table oriented database management progr
برنامه مدیریت پایگاه دادههای جدولی
sector
جدولی که حاوی سکتورهای غیر قابل استفاده دیسک سخت باشد
sectors
جدولی که حاوی سکتورهای غیر قابل استفاده دیسک سخت باشد
cable rigging tension chart
جدولی که ارتباط بین تنش کابل کنترل و درجه حرارت رانشان میدهد
indeterminate change of station
انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
decisions
جدولی که رابط ه بین متغیرهای مشخص و اعمالی که در شرایط مختلف رخ میدهند نشان میدهد
branch
جدولی که نشان میدهد در برنامه با توجه به نتیجه بررسی به کجا باید جهش کرد
branches
جدولی که نشان میدهد در برنامه با توجه به نتیجه بررسی به کجا باید جهش کرد
decision
جدولی که رابط ه بین متغیرهای مشخص و اعمالی که در شرایط مختلف رخ میدهند نشان میدهد
electronic funds transfer
انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
decisions
نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decision
نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
liquidity perference
جدولی که میزان پولهایی را که مردم جهت استفاده از ربح انهاراکد گذاشته اند نشان میدهد
forward tell
انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
baseband transmission
روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
propagates
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagated
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagate
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagating
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
transfer processing
امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
upload
انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
signalled
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem
یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signal
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signaled
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer rate
نسبت انتقال سرعت انتقال
transfer ladle
کفچه انتقال چمچمه انتقال
negative acknowledgement
کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
trans shipment
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
IrDA
روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
transformation
انتقال
shift
انتقال
move
انتقال
transmissions
انتقال
transter
انتقال
downloading
انتقال
intuitions
انتقال
transfer check
انتقال
intuition
انتقال
conveyed
انتقال
transmission line
خط انتقال
transmission
انتقال
translation
انتقال
assignment
انتقال
conveyances
انتقال
assignments
انتقال
conveys
انتقال
conveyance
انتقال
transfer line
خط انتقال
transportation
انتقال
migration
انتقال
conduction
انتقال
translations
انتقال
convey
انتقال
conveying
انتقال
transitions
انتقال
negotiation
انتقال
negotiations
انتقال
transferring
انتقال
abaloenation
انتقال
shifted
انتقال
shifts
انتقال
mittimus
انتقال
marque
انتقال
transfer
انتقال
transition
انتقال
line shaft
انتقال
metabasis
انتقال
transference
انتقال
shift
انتقال
devolution
انتقال
displacement
انتقال
transfers
انتقال
turn over
انتقال
bail arm
انتقال
conductance
انتقال
bail
واگذاری انتقال
demographic transition
انتقال جمعیتی
demountable
قابل انتقال
conveyance
سند انتقال
transferor
انتقال دهنده
negotiator
انتقال دهنده
transmitter
انتقال دهنده
transferee
انتقال گیرنده
digital transmission
انتقال دیجیتالی
electron transition
انتقال الکترون
doppler shift
انتقال دوپلری
digital transmission
انتقال رقمی
transfer address
ادرس انتقال
transfer license plate
[American E]
پلاک انتقال
transfer number plate
[British E]
پلاک انتقال
transfer switch
کلید انتقال
transfer ladle
پاتیل انتقال
transfer machine
دستگاه انتقال
descendible
قابل انتقال
transfer medium
رسانه انتقال
transfer orbit
مدار انتقال
transfer of capital
انتقال سرمایه
transfer of learning
انتقال یادگیری
transfer of technology
انتقال تکنولوژی
transfer of training
انتقال اموزش
transfer interpreter
مفسر انتقال
transfer rate
نرخ انتقال
transfer function
تابع انتقال
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com