Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English
Persian
get in the swing of things
<idiom>
به شرایط جدید عادت کردن
Other Matches
rehyphenation
تغییرنوشتاروکد گزاری کلمات متن پس ازقرارگرفتن در قالب صفحه جدید یا درخط جدید
to get accustomed to
عادت کردن
[به]
to get used to
عادت کردن
[به]
take to
عادت کردن
used to
<idiom>
عادت کردن به
dynamic condition
شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation
شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
gets
عادت کردن ربودن
getting
عادت کردن ربودن
To break (give up) a habit.
ترک عادت کردن
get
عادت کردن ربودن
dark adaptation
عادت کردن به تاریکی
altitude acclimatization
عادت کردن به ارتفاع منطقه
to addict oneself
عادت کردن خودرا معتادکردن
get the feel of
<idiom>
عادت کردن یا آوختن چیزی
acclimatization
عادت کردن به هوای کوهستان
to get into one's stride
<idiom>
عادت کردن
[اصطلاح روزمره]
imagism
مکتب شعر جدید که قبل ازجنگ اول جهانی رایج شده وپیرو تشبیهات زنده وموضوعات جدید وبکر وازادی از قید سجع وقافیه است
installs
تنظیم کامپیوتر جدید طبق نیاز کاربر یا تشخیص برنامه جدید طبق تواناییهای موجود سیستم
installing
تنظیم کامپیوتر جدید طبق نیاز کاربر یا تشخیص برنامه جدید طبق تواناییهای موجود سیستم
install
تنظیم کامپیوتر جدید طبق نیاز کاربر یا تشخیص برنامه جدید طبق تواناییهای موجود سیستم
turn the tables
<idiom>
عوض کردن شرایط
make a difference
<idiom>
شرایط را عوض کردن
restructures
شرایط وام را عوض کردن
restructure
شرایط وام را عوض کردن
restructured
شرایط وام را عوض کردن
size up
<idiom>
بسته به شرایط ،برانداز کردن
low low
حرکت یواشترازمعمول برای عادت کردن به حمل بار سنگین
rescheduling
در شرایط وام تجدید نظر کردن
to satisfy conditions
شرایط را برآورده کردن
[ریاضی]
[فیزیک]
reschedules
در شرایط وام تجدید نظر کردن
rescheduled
در شرایط وام تجدید نظر کردن
reschedule
در شرایط وام تجدید نظر کردن
To preserve the status quo .
وضع موجود ( شرایط فعلی ) را حفظ کردن
To stipulate.
شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
to live like animals
[in a place]
در شرایط مسکنی خیلی بد زندگی کردن
[اصطلاح تحقیر کننده ]
updates
بصورت امروزی در اوردن جدید کردن
update
بصورت امروزی در اوردن جدید کردن
updated
بصورت امروزی در اوردن جدید کردن
newest
فرمان پاک کردن حافظه وتایپ یک برنامه جدید
to reprogram
دوباره برنامه ریزی
[جدید]
کردن
[رایانه شناسی]
new-
فرمان پاک کردن حافظه وتایپ یک برنامه جدید
ceding parry
کنار زدن حمله و سد کردن شمشیر حریف در خط جدید
newer
فرمان پاک کردن حافظه وتایپ یک برنامه جدید
new
فرمان پاک کردن حافظه وتایپ یک برنامه جدید
second best theory
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
reception station
پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
map compilation
تهیه نقشه جدید یا جمع اوری اطلاعات جدید برای تهیه نقشه
documenting
ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
documented
ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
document
ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
recruits
سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
degauss
پاک کردن داده از روی نوارمغناطیسی و جایگزین کردن داده جدید
recruited
سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
recruiting
سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
recruit
سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
Pronoia
واژه ای جدید: حسی که گویا از طرف دنیا برای کمک کردن وجود دارد
update
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updates
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updated
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
routing
مشخص کردن یک مسیر مناسب برای پیام از شبکه , روش جدید مسیریابی داده به کامپیوتر مرکزی وجود دارد
master clear
کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
housekeeping
در آغاز برنامه جدید برای انجام امور سیستم مثل پاک کردن حافظه تشخیص کلیدهای تابع یا تغییر حالت صفحه تصویر
rote
عادت
habits
عادت
wont
عادت
ure
عادت
consuetude
عادت
praxis
عادت
habit
:عادت
habit
عادت
diathesis
عادت
habits
:عادت
ruts
عادت
habitude
عادت
accustomedness
عادت
custom
عادت
usage
عادت
usages
عادت
accustom
عادت
practice
عادت
rut
عادت
guize
عادت
accustoms
عادت
accustoming
عادت
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
grow into a habit
عادت شدن
recidivists
مجرم به عادت
periods
عادت ماهانه
vogue
عادت مرسوم
period
عادت ماهانه
diets
عادت غذائی
to outgrow a habit
<idiom>
از سر افتادن عادت
practice
معمول به عادت
familiarizing
عادت دادن
habituate
عادت دادن
by usage
برحسب عادت
habituated
عادت دادن
familiarising
عادت دادن
familiarize
عادت دادن
by rote
بر حسب عادت
familiarised
عادت دادن
divinely
بطورخارق عادت
usage and custom
عرف و عادت
recidivist
مجرم به عادت
habit strength
نیرومندی عادت
kick the habit
<idiom>
ترک عادت بد
familiarized
عادت دادن
social habit
عادت اجتماعی
lusus naturae
خرق عادت
inured
عادت دادن
hank
قلاب عادت
hanks
قلاب عادت
custom
برحسب عادت
dieting
عادت غذائی
inures
عادت دادن
dieted
عادت غذائی
diet
عادت غذائی
it is usual with him
عادت دارد
position habit
عادت مکانی
menstrual cycle
عادت ماهانه
inure or en
عادت دادن
inuring
عادت دادن
lusus natarae
خرق عادت
reading habit
عادت خواندن
inure
عادت دادن
habitually
بر حسب عادت
familiarises
عادت دادن
accustoms
عادت دادن
thaumaturgy
خرق عادت
hexis
عادت پایه
familiarizes
عادت دادن
wont
خو گرفته عادت
addict
عادت اعتیاد
amenia
حبس عادت
addicts
عادت اعتیاد
enure
عادت دادن
accustoming
عادت دادن
habitude
عادت روزانه
accustom
عادت دادن
The habit of smoking.
عادت به استعمال دخانیات
local usage
عرف و عادت محل
effective habit strength
حد موثر نیرومندی عادت
He is making a habit of it .
بد عادت شده است
thews
عادت راه ورسم
catamenia
عادت ماهیانه زنان
To be used (accustomed) to something.
به چیزی عادت داشتن
disaccustom
ترک عادت دادن
habit formation
شکل گیری عادت
that is a matter of habit
کار عادت است
to form a habit
تشکیل عادت دادن
dishabituate
ترک عادت دادن
unused
عادت نکرده بکارنبرده
that is a matter of habit
موضوع عادت است
to fall into a bad habit
عادت بدی گرفتن
prayerfulness
عادت نماز خوانی
unusual
غریب مخالف عادت
mend one's ways
<idiom>
اثبات عادت شخصی
daily routine
عادت جاری روزانه
as a rule
<idiom>
معمولا ،طبق عادت
sticky fingers
<idiom>
عادت به دزدیدن داشتن
new
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newer
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newest
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new-
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
grooves
کارجاری ویکنواخت عادت زندگی
practice of early rising
مشق یا عادت سحر خیزی
rote
کاری که از روی عادت بکنند
groove
کارجاری ویکنواخت عادت زندگی
fletcherism
عادت بخوردن مختصری غذا
routines
جریان عادی عادت جاری
routine
جریان عادی عادت جاری
consuetude est alterra lex
عادت قدرت قانونی دارد
She is a habitual liar.
روی عادت دروغ می گوید
routinely
جریان عادی عادت جاری
matter of course
<idiom>
عادت،راه عادی،قانون
He outgrew this habit.
این عادت ازسرش افتاد
hooker
بازیگری که عادت به سدکردن با چوب دارد
hookers
بازیگری که عادت به سدکردن با چوب دارد
vises
فسق و فجور عادت یا خوی همیشگی
To break a habit makes one ill.
<proverb>
ترک عادت موجب مرض است .
vices
فسق و فجور عادت یا خوی همیشگی
vice-
فسق و فجور عادت یا خوی همیشگی
optima legum ilerpres est consuetudo
عرف و عادت بهترین تفسیرقانونی است
vice
فسق و فجور عادت یا خوی همیشگی
termed
شرایط
terming
شرایط
terms
شرایط
the conditions
شرایط ان
conditions
شرایط
term
شرایط
tabulated
مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود
tabulate
مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود
tabulates
مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود
To do something(act)from force of habit
کاری راطبق عادت( همیشگه ) انجام دادن
usual conditions
شرایط معمول
adverse factors
شرایط نامساعد
delivery terms
شرایط تحویل
qualification
وضعیت شرایط
admission requirements
شرایط پذیرش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com