Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (41 milliseconds)
English
Persian
to lay on the table
بوقت دیگر موکول کردن
Search result with all words
adjourn
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourned
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourning
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourns
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
Other Matches
adjournment
احاله بوقت دیگر
adjournments
احاله بوقت دیگر
rain check
<idiom>
رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
adjourns
موکول بروز دیگر شدن
adjourning
موکول بروز دیگر شدن
adjourned
موکول بروز دیگر شدن
adjourn
موکول بروز دیگر شدن
estate in remainder
ملک معلق عبارت از ان است که شناسایی قانونی یک ملک منوط و موکول به تعیین تکلیف ملک دیگر باشد
relegating
موکول کردن
relegated
موکول کردن
relegate
موکول کردن
relegates
موکول کردن
postponements
موکول ببعد کردن
contango
به بعد موکول کردن
postponement
موکول ببعد کردن
shelved
ببعد موکول کردن
shelve
ببعد موکول کردن
deep freezes
به بعد موکول کردن
deep freeze
به بعد موکول کردن
to put something into cold storage
<idiom>
چیزی را به بعد موکول کردن
postponed
بتعویق انداختن موکول کردن
postpones
بتعویق انداختن موکول کردن
to put something on the shelf
<idiom>
چیزی را به بعد موکول کردن
postponing
بتعویق انداختن موکول کردن
postpone
بتعویق انداختن موکول کردن
put off
ازسرباز کردن ببعد موکول کردن
to talk out a bill
مذاکره کردن در باره لایحهای انقدرکه موکول ببعدگرد د
timely
بوقت بگاه
in due time
بوقت خود
bedwards
نزدیک بوقت خواب
bedward
نزدیک بوقت خواب
contingent
موکول
contingents
موکول
dependent
موکول
subjected
موکول به
subject
موکول به
even tual
موکول
subjecting
موکول به
dependance
موکول
subjects
موکول به
dependence
موکول
conditional
موکول مقید
pend
موکول بودن
contingents
موکول یا موقوف به
contingent
موکول یا موقوف به
dependent
عایله موکول به
What soberness conceals drunkenness reveals.
<proverb>
آنچه هشیار پنهان مى کند,بوقت مستى همه بر ملا کند .
eventual
موکول بانجام شرطی
subject to your approval
موکول به تصویب شما
esorow
سندرسمی که اجرای ان موکول به تحقق شرطی باشد
chip
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise
<adv.>
به ترتیب دیگری
[طور دیگر]
[جور دیگر]
calibrate
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrating
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
junk
پاک کردن یا حذف کردن از فایل ذخیره سازی که دیگر استفاده نمیشود
transliterate
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
pass on
<idiom>
رد کردن چیزی که دیگر
conversion
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
tunnelling
روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
removing
جابجا کردن به محل دیگر
removes
جابجا کردن به محل دیگر
remove
جابجا کردن به محل دیگر
substitution
جایگزین کردن چیزی با چیز دیگر
range alongside
نزدیک کردن ناو به ناوی دیگر
interchanged
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
scrape together
<idiom>
پول یا چیزهای دیگر جمع کردن
interchange
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanging
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanges
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
passage of lines
عبور کردن ازخط یک یکان دیگر
reinforcing
در حال تقویت کردن یک یکان دیگر
he was otherwise ordered
جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
interpolated
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolates
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
In at one ear and out at the other .
<proverb>
از یک گوش شنیدن و از یکى دیگر بدر کردن .
interpolating
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
overwrite
و خراب کردن هر داده دیگر در این محل
transfer
کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
transfers
کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
transferring
کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
interpolate
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
shifts
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
switched
روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
switches
روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
switch
روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
powered
خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
power
خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
telephones
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoned
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephone
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
standalone
که بدون نیاز به وسیله دیگر قابل کار کردن است
telephoning
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
to play up to another actor
بدانگونه درنمایش بازی کردن که بازیگر دیگر سر ذوق آید
powers
خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
powering
خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
metafile
1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say
دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
saves
امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
saved
امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
save
امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
projection print
روش تهیه نقشه یا عکس بااستفاده از روش بزرگ کردن یا کوچک کردن فیلم یک عکس دیگر چاپ تصویری
sifting
روشی از مرتی کردن داخلی که بوسیله ان رکوردهاحرکت داده می شوند تا ورودرکوردهای دیگر را مجازسازند
HTML
مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
port
مدار یا اتصالی که به کامپیوتر امکان خارج کردن یا ارسال داده به ماشین دیگر یا وسیله دگر میدهد
trans shipment
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
to lock somebody
[yourself]
out
[of something]
در را روی
[خود]
کسی قفل کردن
[و دیگر نتوانند داخل شوند چونکه کلید در آنجا فراموش شده]
modus vivendi
توافقی که بین دو کشور بوجود می اید با این هدف که بعدا" شرایط ان دقیقتر و واضحتر تعیین شودهدف این نوع توافق حل مسائلی است که حل انها رانمیتوان به بعد موکول کرد
personal
محدوده سیستمهای بی سیم ارتباطی که امکان رد و بدل کردن داده کامپیوتر با وسایل دیگر مثل چاپگر یا PDA را فراهم میکند
reel-to-reel
کپی کردن یک نوار داده روی نوار مغناطیسی دیگر
reel to reel
کپی کردن یک نوار داده روی نوار مغناطیسی دیگر
barnstorming
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
barnstormed
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorms
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorm
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
bitblt
در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
blit
در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread
این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
loops
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
simulates
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulate
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
loop
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
simulating
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
looped
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
stack
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacked
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
cross refer
از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
to pair somebody off
[up]
with somebody
کسی را با کسی دیگر زوج کردن
[برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر]
[همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد]
tea leaf
برگ چای
[از این گیاه جهت تهیه رنگینه قهوه ای یا بژ استفاده می شود و خصوصا در رفوگری جهت تیره تر کردن رنگ های دیگر بکار می رود.]
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
interdepend
بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
moved
کپی کردن اطلاعات از یک مکان حافظه در حافظه اصلی به مکان دیگر
moves
کپی کردن اطلاعات از یک مکان حافظه در حافظه اصلی به مکان دیگر
move
کپی کردن اطلاعات از یک مکان حافظه در حافظه اصلی به مکان دیگر
vetoing
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
veto
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoes
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoed
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
directory
روش لیست کردن کاربران و منابع متصل به شبکه به روش ساده و با دستیابی راحت تا کاربر بتواند کاربر دیگر را با نام و با آدرس پیچیده شبکه آدرس دهی کند
directories
روش لیست کردن کاربران و منابع متصل به شبکه به روش ساده و با دستیابی راحت تا کاربر بتواند کاربر دیگر را با نام و با آدرس پیچیده شبکه آدرس دهی کند
alternatives
دیگر
further
دیگر
again
دیگر
another
دیگر
alternatives
شق دیگر
secus
از دیگر سو
furthered
دیگر
furthering
دیگر
else
دیگر
no more
دیگر نه
one an other
یک دیگر
alternative
دیگر
next
دیگر
furthers
دیگر
alternative
شق دیگر
others
دیگر
from one another
<adv.>
از هم دیگر
of one another
<adv.>
از هم دیگر
he is no more
او دیگر
from each other
<adv.>
از هم دیگر
of each other
<adv.>
از هم دیگر
other
دیگر
anymore
دیگر
thence
دیگر
et al
و در جای دیگر
another guess
نوعی دیگر
another day
یک روز دیگر
somewhere else
یک جای دیگر
another guess
قسمتی دیگر
at the same time
[on the other hand]
<adv.>
از سوی دیگر
by the same token
<adv.>
از سوی دیگر
elsewhere
نقطه دیگر
on the other hand
<adv.>
از سوی دیگر
elsewhere
بجای دیگر
on the other side
<adv.>
از سوی دیگر
otherwise
<adv.>
از سوی دیگر
none other than
هیچکس دیگر جز
again
از طرف دیگر
scilicet
بعبارت دیگر
tother
بعدی دیگر
on more
بار دیگر
on the opposite side
در انسوی دیگر
alternative unit
واحدهای دیگر
t' other
بعدی دیگر
no more of that
بس است دیگر
never more
هرگز دیگر
on the other side
<adv.>
به ترتیب دیگر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com