Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (44 milliseconds)
English
Persian
pursue
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
Other Matches
pursuit
تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
pursuits
تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
indicted
تعقیب قانونی کردن
indict
تعقیب قانونی کردن
sued
تعقیب قانونی کردن
indicting
تعقیب قانونی کردن
prosecuted
تعقیب قانونی کردن
suing
تعقیب قانونی کردن
prosecutes
تعقیب قانونی کردن
prosecute
تعقیب قانونی کردن
litigate
تعقیب قانونی کردن
sue
تعقیب قانونی کردن
litigates
تعقیب قانونی کردن
indicts
تعقیب قانونی کردن
litigating
تعقیب قانونی کردن
sues
تعقیب قانونی کردن
prosecuting
تعقیب قانونی کردن
litigated
تعقیب قانونی کردن
laws
قانون مدنی تعقیب قانونی کردن
law
قانون مدنی تعقیب قانونی کردن
practise or tice
دنبال کردن مشق دادن
pursuit course
جریان تعاقب مسیر تعاقب مدت تعاقب
suits
خواست دادن تعقیب کردن
suit
خواست دادن تعقیب کردن
suited
خواست دادن تعقیب کردن
estreat
ازدفاتراستخراج کردن وبرای تعقیب بدادگاه دادن
collimate
موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
lays
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
lay
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
predicates
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicate
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicated
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicating
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
mounts
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
mount
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
follow up
تعقیب کردن دنباله داستان را شرح دادن تماس با بیمارپس ازتشخیص یا درمان
pursuits
تعاقب کردن
pursuit
تعاقب کردن
prosecutor
تعقیب قانونی
prosecutors
تعقیب قانونی
ammoniate
با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
actionable
قابل تعقیب قانونی
suable
قابل تعقیب قانونی
prosecutions
تعقیب قانونی پیگرد
prosecution
تعقیب قانونی پیگرد
direct pressure
تعاقب کردن مستقیم دشمن
engarland
درحلقهء گل قرار دادن احاطه کردن
locates
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
locating
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
located
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
locate
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
actionable
<adj.>
قابل تعقیب قانونی
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
قابل تعقیب قانونی
[حقوقی]
culpable
<adj.>
قابل تعقیب قانونی
[حقوقی]
punishable
<adj.>
قابل تعقیب قانونی
[حقوقی]
penal
<adj.>
قابل تعقیب قانونی
[حقوقی]
indictable
<adj.>
قابل تعقیب قانونی
[حقوقی]
To stipulate.
شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
treat
تحت عمل قرار دادن بحث کردن در
treats
تحت عمل قرار دادن بحث کردن در
treated
تحت عمل قرار دادن بحث کردن در
strings attached
<idiom>
تحت کنترل قرار دادن،مهار کردن
ret
در معرض رطوبت قرار دادن خیس کردن
cache memory
فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
collating
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
caches
فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
cache
فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
collated
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
condemning
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
condemn
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
collate
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collates
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
condemns
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
to lay down a rule
قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن
utilizes
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilises
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilised
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilising
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilizing
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
underpin
پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
to ingratite oneself
خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
comment
ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
underpins
پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
commented
ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
commenting
ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
underpinned
پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
superinduce
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
verdict for staying the proceeding
قرار منع تعقیب
nolle prosequi
قرار موقوفی تعقیب
located
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
classifying
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classify
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifies
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
skimmed
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
hounds
باتازی شکار کردن تعقیب کردن
hounded
باتازی شکار کردن تعقیب کردن
hounding
باتازی شکار کردن تعقیب کردن
hound
باتازی شکار کردن تعقیب کردن
warrants
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranted
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranting
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warrant
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
to prescribe something
[legal provision]
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
legalize
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalized
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalizes
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalizing
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalising
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalises
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
to press charges against someone
ازکسی قانونی شکایت کردن
[کسی را متهم کردن]
standarize
با نمونه یا عیار قانونی مطابقت کردن استاندارد کردن
to pirate something
چیزی را غیر قانونی چاپ کردن
[دو نسخه ای کردن]
legalised
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
sets
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
set
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
setting up
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
declaring
معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declares
معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declare
معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
address
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
addressed
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
addresses
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
stack
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacked
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
follow
متابعت کردن دنبال کردن
chace
دنبال کردن شکار کردن
prosecuted
دنبال کردن پیگرد کردن
prosecute
دنبال کردن پیگرد کردن
chasing
دنبال کردن شکار کردن
prosecutes
دنبال کردن پیگرد کردن
chases
دنبال کردن شکار کردن
follows
متابعت کردن دنبال کردن
chased
دنبال کردن شکار کردن
chase
دنبال کردن شکار کردن
prosecuting
دنبال کردن پیگرد کردن
followed
متابعت کردن دنبال کردن
traced
دنبال کردن
tracks
دنبال کردن
to give chase
دنبال کردن
pursues
دنبال کردن
pursued
دنبال کردن
pursuing
دنبال کردن
trace
دنبال کردن
continues
دنبال کردن
continue
دنبال کردن
coursed
:دنبال کردن
courses
:دنبال کردن
traces
دنبال کردن
chase
دنبال کردن
reopens
دنبال کردن
chasing
دنبال کردن
chases
دنبال کردن
reopening
دنبال کردن
track
دنبال کردن
chased
دنبال کردن
reopened
دنبال کردن
give chase
دنبال کردن
pursue
دنبال کردن
dog
دنبال کردن
tracked
دنبال کردن
course
:دنبال کردن
dogging
دنبال کردن
reopen
دنبال کردن
dogs
دنبال کردن
cls
در -MS DOS دستور سیستم به معنای پاک کردن صفحه نمایش و قرار دادن نشانه گر در بالای صفحه گوشه سمت چپ
To be on someone trail. To trace someone.
رد کسی را دنبال کردن
dogging
مثل سگ دنبال کردن
run close
سخت دنبال کردن
dog
مثل سگ دنبال کردن
dogs
مثل سگ دنبال کردن
hunt down
دنبال کردن و گرفتن
To follow up (trace) a matter (case).
موضوعی را دنبال کردن
stick with
<idiom>
دنبال کردن کاری
to pursue a plan
نقشهای را دنبال کردن
careerism
دنبال کردن شغل
postured
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
pursue
تعقیب کردن
chased
تعقیب کردن
prosecuted
تعقیب کردن
chase
تعقیب کردن
practises
تعقیب کردن
chases
تعقیب کردن
to follow up
تعقیب کردن
suing
تعقیب کردن
prosecuting
تعقیب کردن
sue
تعقیب کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com