Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
number of rounds
تعداد تیرهای شلیک شده
Other Matches
roundest
تعداد تیر تعداد شلیک دور
round
تعداد تیر تعداد شلیک دور
group
طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
groups
طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
volleys
پرتاب همزمان بمبها توسط هواپیما بمباران شلیک شلیک
volleying
پرتاب همزمان بمبها توسط هواپیما بمباران شلیک شلیک
volley
پرتاب همزمان بمبها توسط هواپیما بمباران شلیک شلیک
volleyed
پرتاب همزمان بمبها توسط هواپیما بمباران شلیک شلیک
volleys
شلیک کردن بصورت شلیک درکردن
volleying
شلیک کردن بصورت شلیک درکردن
volleyed
شلیک کردن بصورت شلیک درکردن
volley
شلیک کردن بصورت شلیک درکردن
fires
شلیک تیراندازی شلیک کنید
fire
شلیک تیراندازی شلیک کنید
fired
شلیک تیراندازی شلیک کنید
volley bombing
شلیک تیرباران شلیک کردن
combinatorics
محاسبه تعداد موارد یکسان تعداد راههای انجام یک کار ترکیب شناسی
sectarian
تیرهای
denominational
تیرهای
gentilitial
تیرهای
semaphores
تیرهای راهنما
spandrel beams
تیرهای محیطی
carpenter's Gothic
[تیرهای چوبی سقف]
concrete joist shaker
ویبراتور تیرهای بتنی
field arrow
تیرهای تیراندازی صحرایی
odder
ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
oddest
ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
odd
ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
column caelata
[ستون با تیرهای مزین شده]
nimbostratus
ابرهای گسترده ضخیم و تیرهای با ارتفاع کم
trabeated
ساخته شده بوسیله تیرهای افقی
trabeation
ساخته شده بوسیله تیرهای افقی
uprights
تیرهای عمودی دروازه فوتبال امریکایی
grillage
شبکهای از تیرهای سنگین که بجای پی ساختمان قرارمیدهند
intertie
تیرافقی که تیرهای عمودی رابهم نگاه میدارد
popinjay shooting
کمانگیری با تیرهای نوک کندبه پرندگان مصنوعی
hematin
ترکیب قهوهای تیره یا ابی تیرهای بفرمول Fe6O4N23H43C
religioner
شخص مذهبی یا دین دار عضو تیرهای از راهبان
aileron station
فاصله ابتدای فلپ تا لبه ان به موازات تیرهای اتصال ان
sighting shot
تیرهای قلق گیری یا تنظیم وسایل نشانه روی
paulian
عضو تیرهای از نصاراکه بخدابودن عیسی عقیده نداشتند
lake0dwelling
که درزمانهای پیش ازتاریخ روی تیرهای درته دریافرومی کرد
grillage
شبکهای از تیرهای سنگین که در جاهای سست بجای پی ساختمان قرار میدهند
pole
چوبدستی اسکی تیرهای عمودی در کنارداخلی مسیر اسبدوانی نیزه پرش
palafitte
خانهای که درزمانهای قدیم پیش ازتاریخ روی تیرهای که دردریاچه فرومیکردند
karaite
عضو تیرهای ازیهودکه تنهانص توریه راقبول دارند....یعنی خوانندگان
poles
چوبدستی اسکی تیرهای عمودی در کنارداخلی مسیر اسبدوانی نیزه پرش
volley
شلیک
volleyed
شلیک
fires
شلیک
firing line
خط شلیک
volleys
شلیک
volleying
شلیک
firing
شلیک
fired
شلیک
fire
شلیک
calf's tongue
[برجسته کاری های دکوری قرون وسطی با زبانه هایی شبیه تیرهای موازی]
columnar and trabeated
[نوعی از ساختار شامل ستون های عمدی یا تیرگهایی که از تیرهای افقی حمایت می کند.]
volleyer
شلیک کننده
salvo
شلیک کردن
volley fire
اتش شلیک
to fire a shot
شلیک کردن
broadsides
بایک شلیک
broadside
بایک شلیک
signal of distress
شلیک خطر
volley fire
تیر شلیک
to fire off
شلیک کردن
reported
صدای شلیک
report
صدای شلیک
salvoes
شلیک کردن
firepower
قدرت شلیک
sallies
شلیک کردن
fire
شلیک کردن
sally
شلیک کردن
spontaneous discharge
شلیک خودانگیخته
reports
صدای شلیک
distress gun
شلیک خطر
fire off
شلیک کردن
fires
شلیک کردن
fired
شلیک کردن
gun fire
شلیک توپ
volley bombing
شلیک دسته جمعی
discharge
شلیک عصبی تخلیه
fusillade
شلیک متوالی تیرباران
sallies
حرکت سریع شلیک
sally
حرکت سریع شلیک
discharges
شلیک عصبی تخلیه
snap shoting
بی درنگ شلیک کردن
volley
شلیک بطوردسته جمعی
shoot up
<idiom>
درهوا شلیک کردن
to fire a torpedo
اژدری شلیک کردن
to launch a torpedo
اژدری شلیک کردن
He shot himself.
او به خودش شلیک کرد.
volleyed
شلیک بطوردسته جمعی
volleys
شلیک بطوردسته جمعی
volleying
شلیک بطوردسته جمعی
gun lap
شلیک اخرین دور مسابقه دو
universal roll
برای شکل دادن تیرهای بال پهن معمولابا چهار استوانه دوار نوردمیکنند که به همین نام معروف است
To fire a shot
تیر انداختن ( درکردن ، شلیک کردن )
distress gun
شلیک توپ هنگامی که کشتی درخطراست
banzai
شلیک توپ جهت تبریک وتهنیت
national salute
شلیک 12 توپ به احترام پرچم ملی
gun salute
سلام با تیراندازی توپخانه ادای احترام با شلیک توپ
range ladder
تنظیم تیربه روش نردبانی با شلیک گذار و کوتاه
minute gun
توپی که به فواصل معین به احترام مرگ کسی شلیک میکند
salvos
در رهگیری هوایی یعنی موافب باشید اماده شلیک هستم
Anyone can count the seeds in an apple, but only Gold can count the number of apples in a seed.
هر کسی نمی تواند تعداد دانه های داخل یک سیب را بشمارد اما فقط خدا می تواند تعداد سیب های نهفته در یک دانه را بشمارد
salvo
شلیک توپ برای ادای احترام توپ سلام
salvoes
شلیک توپ برای ادای احترام توپ سلام
run up
بسرعت خرج و تلف کردن شلیک کردن
cannon shot
تیررس توپ شلیک شده از توپ
number
تعداد
magnitude
تعداد
numbers
تعداد
paul
تعداد کم
number of rounds
تعداد گلوله ها
number of cycle
تعداد دوره ها
number of threads
تعداد پیچش ها
number of cycle
تعداد تناوبها
volumes
تعداد میزان
counted
تعداد ایمپولز
counting
تعداد ایمپولز
counts
تعداد ایمپولز
population
[pop.]
تعداد مردم
volume
تعداد میزان
count
تعداد ایمپولز
A smaller number . Fewer .
تعداد کمتر
quantities
تعداد زیاد
quantity
تعداد زیاد
small lot
نوبه کم تعداد
work force
تعداد کارگر
wheen
تعداد زیاد
setting up
تعداد موضوعات مربوطه
paralleling
تعداد آدرسهای متصل به هم
cyclic rate
تعداد تیردر دقیقه
day of absence
تعداد روزهای نهستی
day of duty
تعداد روزهای خدمت
day of supply
تعداد روزهای اماد
parallel
تعداد آدرسهای متصل به هم
precision
تعداد ارقام یک عدد
set
تعداد موضوعات مربوطه
sets
تعداد موضوعات مربوطه
paralleled
تعداد آدرسهای متصل به هم
tpi
تعداد شیار در هر اینچ
parallelled
تعداد آدرسهای متصل به هم
parallelling
تعداد آدرسهای متصل به هم
version
تعداد گونههای یک محصول
polled
تعداد رای دهندگان
poll
تعداد رای دهندگان
quantity
تعداد یا شماره چیزی
quantities
تعداد یا شماره چیزی
atomicity
تعداد اتم در ملکول
width
تعداد حروف در یک صفحه یا خط
birthrate
تعداد موالید زه وزاد
blocking factor
تعداد رکوردها در بلاک
bpi
تعداد بایت در هر اینچ
parallels
تعداد آدرسهای متصل به هم
polls
تعداد رای دهندگان
counts
تعداد امتیاز توپزن
counting
تعداد امتیاز توپزن
kajillion
[slang]
تعداد بسیار زیادی
counted
تعداد امتیاز توپزن
Quite a few people ...
تعداد زیادی
[از مردم]
nest
تعداد توابع در یک تابع
number of componentes
تعداد سازندههای مستقل
nests
تعداد توابع در یک تابع
number
[of something]
تعداد
[عده]
[چیزهایی]
versions
تعداد گونههای یک محصول
family size
تعداد افراد خانواده
string
تعداد حروف یک رشته
thereabouts
در حدود آن میزان یا تعداد
count
تعداد امتیاز توپزن
No small number of ...
تعداد زیادی
[از مردم]
lpm
تعداد خطوط دردقیقه inutes
cycles
تعداد دفعات تکرار یک حلقه
size of a statistical sample
[N]
تعداد کل داده های آماری
head counts
تعداد مردم شمرده شده
head count
تعداد مردم شمرده شده
frequency
تعداد پریودها پریودیسیته وفور
frequencies
تعداد پریودها پریودیسیته وفور
bytes per inch
تعداد بایت ها در یک واحد اینچ
sums
کل تعداد موضوعات جمع شده با هم
sum
کل تعداد موضوعات جمع شده با هم
counting
تعداد جریانهای ضربهای شمردن
counts
تعداد جریانهای ضربهای شمردن
strength
توان رزمی تعداد نفرات
counts
ایجاد جمع کل از تعداد موضوعات
strengths
توان رزمی تعداد نفرات
wpm
تعداد کلمات دردقیقه inute
counted
ایجاد جمع کل از تعداد موضوعات
exposure adjustment knob
دکمه نمایش تعداد فیلم
counted
تعداد جریانهای ضربهای شمردن
count
ایجاد جمع کل از تعداد موضوعات
cycle
تعداد دفعات تکرار یک حلقه
count
تعداد جریانهای ضربهای شمردن
cycled
تعداد دفعات تکرار یک حلقه
registration numbers
تعداد دفعات ثبت تیر
registration number
تعداد دفعات ثبت تیر
counting
ایجاد جمع کل از تعداد موضوعات
mainframe computer
مانند تعداد عملوند همزمان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com