English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English Persian
assessment تعیین نتایج حاصله
assessments تعیین نتایج حاصله
Other Matches
test داده با نتایج از پیش تعیین شده که امکان آزمایش برنامه جدید را فراهم میکند
tests داده با نتایج از پیش تعیین شده که امکان آزمایش برنامه جدید را فراهم میکند
tested داده با نتایج از پیش تعیین شده که امکان آزمایش برنامه جدید را فراهم میکند
authentication تعیین نشانی تعیین معرف کردن
results نتایج
accessory نمائات و نتایج
attack assessment ارزیابی نتایج تک
search results نتایج جستجو
knowledge of results اطلاع از نتایج
questionable results نتایج مشکوک
defaulting مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
questionable results نتایج سوال برانگیز
The results of the competition were announced . نتایج مسابقه اعلام شد
advantages accruning from مزایای حاصله
control and assessment team تیم کنترل و ارزیابی نتایج تک ش م ر
emblements منافع حاصله از زمین
feed back بکارگیری اطلاعات حاصله
elbow grease نیروی حاصله از کاردستی
ration strenght انرژی حاصله از جیره
bias انحراف نتایج آماری از سطح مرجع
biases انحراف نتایج آماری از سطح مرجع
analysis بدست آوردن اطلاعات و نتایج از داده
to avoid distortion of the results [produced] by ... برای جلوگیری از اعوجاج نتایج توسط ...
bombing errors اشتباهات حاصله از پرتاب بمب
gulping صدای حاصله از عمل بلع
gulps صدای حاصله از عمل بلع
gas form natrural gas بنزین حاصله از گاز طبیعی
end product قطعات حاصله دستگاه نهایی
fleshment خوشحالی حاصله از نخستین موفقیت
emblements منافع حاصله اززمین مزروعی
ergotism مسمومیت حاصله از خوردن سگاله
gulped صدای حاصله از عمل بلع
gulp صدای حاصله از عمل بلع
coriolis effect اثرنیروی حاصله از چرخش زمین
inferences کاهش نتایج داده طبق قوانین خاص
past performances سوابق چاپی نتایج مسابقات اسب یا گرگ
foreground که نتایج آن برای کاربر قابل دید است
inference کاهش نتایج داده طبق قوانین خاص
clicks صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
thermojet نیروی جت حاصله از حرارت موتور جت حرارتی
spirochetosis ابتلا به بیماری حاصله از میکروب اسپیروکت
scumble نرمی حاصله در اثر سایس یامالش
platinum black گرد سیاه پلاتین حاصله از حل املاح ان
solunar حاصله در اثر خورشید و ماه باهم
clicked صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
flash burn سوختگی حاصله از برق ترکش اتمی
flash burns سوختگی حاصله از برق ترکش اتمی
click صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
windchill سرمای حاصله از وزش باد تبرید
capitalized value درامد حاصله از سرمایه گذاری در یک سال
working asset سرمایه حاصله در اثر کار وفعالیت
free thinkers افرادی که ازطریق استدلال منطقی به نتایج دینی می رسند
hypervitaminosis ناراحتیهای حاصله در اثر ازدیاد ویتامین در بدن
lesions زیان حاصله در اثر عدم اجرای عقدی
stage fright وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
yaws بیماری مسری و عفونی حاصله در اثراسپیروکتی بنام
craters دهانه یا حفره حاصله در اثر بمب وغیره
lesion زیان حاصله در اثر عدم اجرای عقدی
crater دهانه یا حفره حاصله در اثر بمب وغیره
tabled مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت قابل دستیابی هستند
tables مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت قابل دستیابی هستند
tabling مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت قابل دستیابی هستند
table مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت قابل دستیابی هستند
flash blindness کوری حاصله از نگاه کردن به برق ترکش اتمی
competitive price قیمت حاصله ازرقابت خریداران وفروشندگان در بازار ازاداقتصادی
dosimetry تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
inference مجموعه قواعد در سیستم خبره برای کاهش اهداف یا نتایج داده
duplication check بررسی ای که لازمه اش یکسان بودن نتایج دو اجرای مستقل یک عملیات میباشد
inferences مجموعه قواعد در سیستم خبره برای کاهش اهداف یا نتایج داده
jet propulsion نیروی عقب نشینی حاصله از فشار گازفشار خروج گاز
phenology مبحث رابطه بین اب وهواوتغییرات حاصله در پدیدههای زیست شناسی
sepsis مسمومیت عفونی حاصله در اثر جذب باکتریهاومواد فاسد بخون
located جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
coprocessor پردازندهای که نتایج عملیات ریاضی را سریع تر از بخش ALU از CPU انجام میدهد
apportionment افراز سرشکن کردن هزینه به چندسال به نسبت منافع حاصله در هر سال
profits a prendre درCL عامل در حق علف چر وسایر منافع حاصله از زمین هم ذیحق میشود
plow back عایدات حاصله از کسب وکاررا برای سرمایه گذاری مجددکنار گذاردن
air priorities committee کمیته تعیین ارجحیت حمل ونقل هوایی یا تعیین ارجحیت حمل بار
client یک ایستگاه کاری یا PC یا ترمینال متصل به شبکه که دستورات را به سرور ارسال میکند و نتایج را نمایش میدهد
clients یک ایستگاه کاری یا PC یا ترمینال متصل به شبکه که دستورات را به سرور ارسال میکند و نتایج را نمایش میدهد
solipsism فرضیهای که معتقد است نفس انسان چیزی جز خودوتغییرات حاصله درنفس خودرا نمیشناسد
effectiveness clock دایره کارامدی پدافند هوایی دایرهای که نتایج تجزیه وتحلیل میزان کفایت پدافندهوایی را نشان میدهد
ripple through effect نتایج یا تغییرات یا خطاهای صفحه گسترده که به عنوان نتیجه یک مقدار تغییر یافته در یک خانه فاهر میشود
shell shock اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
shell-shock اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
convoy routing تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
goal 1-هدف یا آنچه سعی در انجامش دارید.2-موقعیت نهایی پس از اتمام کاری که نتایج موفیت آمیز تولید کرده است
goals 1-هدف یا آنچه سعی در انجامش دارید.2-موقعیت نهایی پس از اتمام کاری که نتایج موفیت آمیز تولید کرده است
translation tables جدولهای جستجو یا مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت توسط پردازنده قابل دستیابی هستند بدون نیاز به محاسبه نتیجه
radar locating تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
control and reporting center تیم کنترل و ارزیابی نتایج خسارات وارده به منطقه مرکز کنترل و گزارش هوایی
exterior angle زاویهء خارجی کثیرالاضلاع زوایای خارجی حاصله ازتقاطع یک خط بادوخط موازی
electrotherapy معالجه امراض بوسیله حرارت حاصله از الکتریسته معالجه با برق
cavitation بریدگی حاصله ازحرکت پروانه کشتی بریدگی شیار
garbage in garbage out اصطلاحی است به این معنی که اگر به برنامه اطلاعات ورودی بیهوده داده شودبرنامه نتایج بیهودهای رابه عنوان خروجی تولیدخواهد کرد
gigo اصطلاحی است به این معنی که اگر به برنامه اطلاعات ورودی بیهوده داده شودبرنامه نتایج بیهودهای رابه عنوان خروجی تولیدخواهد کرد
running fix کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
bump ضربت ضربت حاصله دراثر تکان سخت
LUT مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت قابل دستیابی هستند توسط برنامه بدون نیاز به محاسبه هر نتیجه در صورت نیاز
diagnosis یافتن خطا یا کشف علامت خطا. نتایج تشخیص خطای سخت افزاری یا نرم افزاری
diagnoses یافتن خطا یا کشف علامت خطا. نتایج تشخیص خطای سخت افزاری یا نرم افزاری
housekeeping عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
transaction پردازش محاورهای به طوری که کاربر دستورات و داده را می نویسد روی ترمینال که به کامپیوتر اصل وصل است , و نتایج روی صفحه نمایش داده می شوند
final act سندی است که در پایان کار کنفرانس تنظیم میشود وخلاصه کارهای کنفرانس ونتایج حاصله از آن و تعهدات و موافقتهای ناشیه از آن ونیز مسائلی که جنبه فرعی دارند مانند توصیه ها وارزوهای اعضا کنفرانس را در بردارد
punitive damages خسارت ناشی از مجازات خسارت حاصله از اجرای مجازات
spermatid سلول حاصله از تقسیم سلول منی سازکه تبدیل به سلول منی میشود
appointment تعیین
appointments تعیین
fixations تعیین
determination تعیین
assignment of space تعیین جا
fixation تعیین
designation تعیین
formulation تعیین
designations تعیین
specification تعیین
emplacement تعیین جا
fission to yield ratio توان بمب اتمی نسبت انرژی شکافت اتمی به انرژی حاصله از پرتاب بمب
routes تعیین خط مسیر
assignment تعیین تعدادسهمیه
assignments تعیین تعدادسهمیه
laid on <past-p.> تعیین شده
appointe تعیین کردن
blood types تعیین کردن
ascertian تعیین کردن
blood type تعیین کردن
assignability قابل تعیین
specified تعیین شده
route تعیین خط مسیر
admensuration تعیین اندازه
appropriated <adj.> <past-p.> تعیین شده
fix تعیین کردن
fixes تعیین کردن
nominative تعیین شده
earmarked تعیین شده
placements تعیین شغل
crucial تعیین کننده
placement تعیین شغل
appraisals تعیین قیمت
appraisal تعیین قیمت
provided <adj.> <past-p.> تعیین شده
indicating تعیین کننده
admeasurement تعیین اندازه
formulation تعیین کردن
crucially تعیین کننده
price determination تعیین قیمت
frequency allocation تعیین فرکانس
foreordainment تعیین از پیش
tell off تعیین کردن
fix on تعیین کردن
titration تعیین عیار
predesignation تعیین قبلی
typification تعیین نمونه
unitization تعیین واحد
valorization تعیین ارزش
frequency assignment تعیین فرکانس
signification تعیین افهار
frequency designation تعیین فرکانس
moisture determination تعیین رطوبت
quantification تعیین خاصیت
job placement تعیین شغل
indentification تعیین هویت
range determination تعیین مسافت
redirection تعیین مسیر
redirection تعیین جهت
income determination تعیین درامد
sex determination تعیین جنسیت
wage determination تعیین دستمزد
enumeration تعیین شماره
completely specified با تعیین کامل
coefficient of determination ضریب تعیین
budget determinant تعیین بودجه
assignment of tasks تعیین وفایف
determinative تعیین کننده
identifies تعیین کردن
emplacement تعیین محل
frequency determination تعیین فرکانس
determination coefficient ضریب تعیین
determinable قابل تعیین
demark تعیین حدودکردن
delimitation تعیین حدود
damage assessment تعیین خسارات
blood groups تعیین کردن
avow شرط تعیین
abounding تعیین حدودکردن
assessments تعیین مالیات
determinant تعیین کننده
specifies تعیین کردن
demarcation تعیین حدود
nominations تعیین نامزدی
nomination تعیین نامزدی
identify تعیین کردن
determine تعیین کردن
determines تعیین کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com