Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English
Persian
try for point
تلاش برای کسب امتیاز
Other Matches
badminton
بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
rugby point
امتیاز 3 یا 4 برای رساندن توپ به پشت خط پایان امتیاز 2 برای ضربه با پاوفرستان توپ از روی دروازه
handicap
امتیاز برای ایجاد تعادل امتیاز تعادلی
handicaps
امتیاز برای ایجاد تعادل امتیاز تعادلی
Thank you for your efforts.
با تشکر برای تلاش شما.
foraging
تلاش وجستجو برای علیق
run scared
<idiom>
تلاش برای رقابت سیاسی
forages
تلاش وجستجو برای علیق
forage
تلاش وجستجو برای علیق
foraged
تلاش وجستجو برای علیق
to scramble for a living
برای معاش یازندگی تلاش کردن
Whistle past the graveyard
<idiom>
تلاش برای بشاش ماندن در اوضاع وخیم
to make an effort to do something
تلاش کردن برای انجام دادن کاری
power 0
تلاش برای سرعت بیشتر ضمن مسابقه با 02 پاروزن پی درپی
phone
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoned
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phones
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoning
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
biochip
تلاش صنعت کامپیوتر برای تبدیل ارگانیزم زنده به ریزه تراشه ها
magic number
امتیاز لازم برای قهرمانی
One point for you.
یک درجه امتیاز
[ بازی]
برای تو.
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car.
به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
Don't let making a living prevent you from making a life.
اجازه ندهید تلاش برای پول درآوردن مانع زندگی شما شود.
match point
اخرین امتیاز برای بردن مسابقه
hand
تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
free handicap
مسابقه با امتیاز تعادلی برای اسبها
handing
تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
match points
اخرین امتیاز برای بردن مسابقه
boundaries
6 یا 4 امتیاز برای عبور توپ از خط مرزی
boundary
6 یا 4 امتیاز برای عبور توپ از خط مرزی
rugby point
3 امتیاز برای ضربه ازاد یاضربه پنالتی
carrying
گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز
carry
گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز
carried
گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز
rugby point
3 امتیاز برای رد کردن توپ از فراز دروازبا پا
carries
گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز
writes
خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
write
خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
steals
از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
steal
از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
shut out
<idiom>
مانع از گرفتن امتیاز برای تیم مقابل شدن
par
حساب امتیاز استاندارد برای هر بخش از بازی گلف
blocked
یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
block
یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
blocks
یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
best ball
بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
nurses
حفظ یک گوی یا بیشتر در یک نقطه برای کسب امتیاز پی درپی
nurse
حفظ یک گوی یا بیشتر در یک نقطه برای کسب امتیاز پی درپی
nursed
حفظ یک گوی یا بیشتر در یک نقطه برای کسب امتیاز پی درپی
winter book
تعیین امتیاز شرطبندی درزمستان برای مسابقه فصل بعد
goal light
چراغ قرمز پشت دروازه لاکراس برای نشان دادن امتیاز در هر بار
point after touchdown
[یک امتیاز با گذراندن توپ بر فراز دروازه با ضربه پا پس از کسب شش امتیاز با رسیدن به پشت خط پایان]
paced
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
pace
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paces
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
setup
توپ اسان برای برگرداندن وضع گویهایی که به اسانی می توان امتیاز بدست اورد
overtime
وقت نامحدودپس از تساوی در امتیاز 41برای کسب دو امتیاز
lawn bowling point
یک امتیاز برای رساندن گوی خود به گوی جک نزدیکتر ازگوی حریف
handicaps
مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
handicap
مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
competency
تلاش
scrounging
تلاش
endeavor
تلاش
scrounges
تلاش
scrounge
تلاش
quest
تلاش
quests
تلاش
efforts
تلاش
synergic
هم تلاش
search
تلاش
searched
تلاش
searches
تلاش
searchingly
تلاش
endevour
تلاش
effort
تلاش
stressing
تلاش
scrounged
تلاش
stresses
تلاش
set out
<idiom>
تلاش
stress
تلاش
full bore
حداکثر تلاش
to lay about
تلاش کردن
level of effort
میزان تلاش
normal force
تلاش عمودی
effort syndrome
نشانگان تلاش
detonation charge
خرج تلاش
design stress resultant
تلاش محاسباتی
scrounge
تلاش کردن
scrounges
تلاش کردن
filler
خرج تلاش
main effort
تلاش اصلی
wild-goose chase
تلاش بیهوده
bursting charge
خرج تلاش
wild goose chase
تلاش بیهوده
scrounged
تلاش کردن
unity of effort
وحدت تلاش
shearing force
تلاش برشی
make a push
تلاش کردن
burster
خرج تلاش
fillers
خرج تلاش
to cast about
تلاش کردن
scrounging
تلاش کردن
wild-goose chases
تلاش بیهوده
endevour
تلاش کردن کوشیدن
main effort
تلاش اصلی نیروها
competence
روح تلاش جدیت
burster tube
لوله خرج تلاش
endeavor
تلاش کردن کوشیدن
bend over backwards to do something
<idiom>
سخت تلاش کردن
roll up one's sleeves
<idiom>
سخت تلاش کردن
to make a real effort
تلاش جدی کردن
prowling
پرسه زدن تلاش
inert filling
خرج تلاش بی اثر
compete
تلاش و جدیت کردن
burster course
مسیرانفجار خرج تلاش
all out
با تمام قدرت و تلاش
go for broke
<idiom>
به سختی تلاش کردن
put up a good fight
<idiom>
سخت تلاش کردن
go out of one's way
<idiom>
تلاش زیادی کردن
main attack
تلاش اصلی نیروها
admissible stress
تلاش قابل قبول
competed
تلاش و جدیت کردن
competes
تلاش و جدیت کردن
last-ditch
وابسته به آخرین تلاش
prowled
پرسه زدن تلاش
prowls
پرسه زدن تلاش
knock oneself out
<idiom>
باعث تلاش فراوان
put someone's best foot forward
<idiom>
بیشتر تلاش کردن
level of effort
تلاش رزمی یکان
prowl
پرسه زدن تلاش
scrambling
بزحمت جلو رفتن تلاش
scrambles
بزحمت جلو رفتن تلاش
power
حداکثر تلاش در کمترین زمان
to turn upside down
هر تلاش امکان پذیری را کرن
work someone's finger to the bone
<idiom>
تمام تلاش را به کار بستند
powers
حداکثر تلاش در کمترین زمان
powering
حداکثر تلاش در کمترین زمان
powered
حداکثر تلاش در کمترین زمان
scrambled
بزحمت جلو رفتن تلاش
to lavisheffort
زیاد تلاش یا کوشش کردن
go long
تلاش درپاس طولانی بجلو
do one's best
<idiom>
تمام تلاش خودرا کردن
scramble
بزحمت جلو رفتن تلاش
to torpedo
تارومار کردن
[مانند تلاش کسی]
use up every ounce of energy
نهایت تلاش خود را به کار بستن
to try to stop the march of time
تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
inert mine
مین بی اثر وبدون خرج تلاش
To make desperate efforts.
این دروآن در زدن ( تلاش کردن )
stretch runner
تلاش زیاد اسب در اخرین مرحله
to put one's best foot formost
<idiom>
حداکثر تلاش خود را به کار بستن.
follow up
<idiom>
بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
throw up one's hands
<idiom>
توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
muss
درهم وبرهم یاکثیف کردن تلاش
To go flat out . To make astupendous effort.
غیرت بخرج دادن ( نهایت تلاش را کردن )
However hard he tried ...
با این وجود که او
[مرد]
سخت تلاش کرد ...
I wI'll fall behind with everything if I dont try hard .
اگر تلاش نکنم از کار وزندگه با زمی مانم
You wI'll fail unless you work harder .
موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
kiosk
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
to score with a girl
<idiom>
موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری
[اصطلاح روزمره]
franchises
امتیاز
francs
امتیاز
franchise
امتیاز
prerogatives
امتیاز
prerogative
امتیاز
franc
امتیاز
scoreless
بی امتیاز
prominency
امتیاز
priviege
امتیاز
concession
امتیاز
pas
امتیاز
pre eminence
امتیاز
act of grace
امتیاز
credit
امتیاز
concessions
امتیاز
upper hand
امتیاز
rectums
امتیاز
prominence
امتیاز
rectum
امتیاز
ads
امتیاز
scorelines
خط امتیاز
scoreline
خط امتیاز
pre-eminence
امتیاز
advantage
امتیاز
point
امتیاز
royalty
حق امتیاز
runs
یک امتیاز
charter
امتیاز
ad
امتیاز
distinction
امتیاز
distinctions
امتیاز
scores
امتیاز
scored
امتیاز
lease
امتیاز
leases
امتیاز
exclusiveness
امتیاز
run
یک امتیاز
privilege
امتیاز
game bird
یک امتیاز
crediting
امتیاز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com