English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
English Persian
medical regulator تنظیم کننده امور بهداشتی مدیر امور بهداشتی
Other Matches
corporate treasurer مدیر امور مالی
chief financial officer [CFO] مدیر امور مالی
civil works امور ساختمانی و تاسیسات امور شهرسازی و تاسیساتی
sanitary بهداشتی
sanitarian بهداشتی
medical بهداشتی
hygienic بهداشتی
sanitary napkins نوار بهداشتی
sanitary napkin نوار بهداشتی
health food خوراک بهداشتی
health foods خوراک بهداشتی
insanitary غیر بهداشتی
health policy سیاست بهداشتی
health services خدمات بهداشتی
health insurance بیمه بهداشتی
clinical record پرونده بهداشتی
sanitary ware لوازم بهداشتی
medical records پرونده پزشکی مدارک بهداشتی
sanitate دارای لوازم بهداشتی کردن
sanitarian کارشناس بهداشتی جانبدار بهداشت همگانی
letters of administration حکم انتصاب امین ترکه سندی است که به موجب ان سمت مدیر یامدیره ترکه بلاوارث احراز میشود و به وی اختیار قیام به امور راجع به اداره ترکه را میدهد
amor امور
sanitize مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
money matters امور پولی
religious matters امور دینی
civil affairs امور غیرنظامیان
authorities اولیای امور
authority اولیاء امور
the high functionery ries of the state مصادر امور
personal affairs امور شخصی
financial affairs امور مالی
state affairs امور مملکتی
combat duty امور رزمی
authority ties of the state اولیا امور
miscellaneous امور متفرقه
aviation authority امور هواپیمایی
interior affairs امور داخلی
non litigious matters امور حسبی
interior امور داخله
interiors امور داخله
authority ties of the state مصادر امور
administrations اداره امور یکانها
The foreign ministry. the ministry of foreign affairs. وزارت امور خارجه
surveillance authority اولیاء امور مراقبتی
regulatory authority اولیاء امور مراقبتی
secretary of state for foreign affairs وزیر امور خارجه
majordomo متصدی امور خانوادگی
supervisory authority اولیاء امور مراقبتی
minister for foreign affairs وزیر امور خارجه
State Department وزارت امور خارجه
emotional and physical امور عاطفی و بدنی
bureaucratic وابسته به امور اداری
customs broker واسطه امور گمرکی
administration اداره امور یکانها
financial affairs امور مربوط به مالیه
space broker کارگزار امور تبلیغات
routinely امور غیر مهم
Foreign Office وزارت امور خارجه
routines امور غیر مهم
minister of foreign affairs وزیر امور خارجه
routine امور غیر مهم
foreign minister وزیر امور خارجه
g air رکن 2 امور هوایی
liquidation of company تصفیه امور شرکتها
testamentary causes امور مربوط به وصایا
fish warden متصدی امور شیلات
table of authorities جدول اولیا امور
resgestae امور انجام شده
chaplains افسر امور دینی
tax reforms اصلاح امور مالیاتی
clerical test ازمون امور دفتری
tax administration اداره امور مالیات
air branch قسمت امور هوایی
non litigious matters act قانون امور حسبی
non litigious jurisdiction act قانون امور حسبی
probate court محکمه امور حسبی
to arrange matters ترتیب دادن امور
principal centre of affairs مرکز مهم امور
chaplain افسر امور دینی
chaplain activities fund اعتبار امور مذهبی
politico military امور سیاسی نظامی
promiscuous بیقید در امور جنسی
regulatory authority اولیاء امور نظارتی
surveillance authority اولیاء امور نظارتی
ministry of foreign affairs وزارت امور خارجه
supervisory authority اولیاء امور نظارتی
militarization نظامی کردن امور
civic action امور عام المنفعه
financial data اطلاعات مربوط به امور مالی
deficit financing اداره امور مالی با کسرموازنه
strategic مربوط به امور سوق الجیشی
assignees in bankruptcy هیئت تصفیه امور ورشکسته
politics علم سیاست امور سیاسی
surgical مربوط به امور پزشکی جراحی
signal security حفافت امور مخابراتی یا ارتباطات
domicile منزل یا مرکز مهم امور
domiciles منزل یا مرکز مهم امور
technicians شخص متخصص در امور صفتی
The ministry of economic affairs and finance وزارت امور اقتصاد و دارایی
presswork اداره مطبعه امور چاپخانه
Ministry of Labor and Social Affairs . وزارت کار ؟ امور اجتماعی
technician شخص متخصص در امور صفتی
proetor متصدی امور قضایی وکشوری
to take the helm زمام امور رادردست گرفتن
counsel appointed وکیل مسخر یاتسخیری در امور مدنی
to go underground خود را پنهان کردن [از اولیاء امور]
general شرکت مربوط به امور اداری اصلی
generals شرکت مربوط به امور اداری اصلی
to go into hiding خود را پنهان کردن [از اولیاء امور]
cryptologistics امور لجستیکی مربوط به عملیات رمز
diplomatist کسی که به امور دیپلماتیک اشتغال دارد
major-domo متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
parochialism امور مربوط بناحیه یابخش کلیسایی
major domo متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
major-domos متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
treasurers مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
dialectic هگل و مارکس ان را جهت تعلیل و توجیه امور
channeling کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
deck department قسمت اداره امور باربری و کالای ناوگان
channels کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
treasurer مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
housekeeping امور لازم برای نگهداری سیستم کامپیوتری
shipping امور ارسال کالاها ناوگان عمومی یک کشور
channelled کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
channel کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
verderor متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی
channeled کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
verderer متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی
rummage sale حراج هدایای تقدیمی بکلیسابرای امور خیریه
homes امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
minnesota clerical aptitude test ازمون استعداد امور دفتری مینه سوتا
home امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
functional رسم امور داخلی و فرآیندهای ماشین یا نرم افزار
collates به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
superstitious uses مخارجی که برای امور مذهبی غیرقانونی صرف شود
formalism اعتقاد به حفظ فاهر وقالبهای موجود در کلیه امور
collated به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collate به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
get in gear [get into gear] <idiom> بعد از مدتی دوباره سررشته امور را به دست گرفتن.
collating به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
hipster شخص طرفدار امور جدیدوبیسابقه مانند مواد مخدره وغیره
trial attorney وکیلی که تخصص او در دفاع است وکمتر به امور دفتری می رسد
commoners زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود
commonest زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود
selenodetic امور مربوط به تهیه نقشه یانقشه برداری از کره ماه
common زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود
churchwardens هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
consortia ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
consortium ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
churchwarden هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
consortiums ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
institutionalism سیاست ترویج امور خیریه واصلاح بزهکاران از طرق اخلاقی و تادیبی
joint petroleum office دفتر امور سوخت رسانی مشترک نیروهای مسلح درصحنه عملیات
back end server کامپیوتر متصل به شبکه که امور مربوط به ایستگاههای کاری مشتری را انجام میدهد
business کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
businesses کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
classical economics نظرپیروان ان عدم دخالت دولت در امور اقتصادی است وپیروان ان را اقتصادیون کلاسیک گویند
totaliarian state دولتی که دران یک نفر یا یک هیات حاکمه اختیار و تصدی همه امور رادر دست دارند
Big Brother دولت یا هر سازمانی که در امور خصوصی و داخلی مردم دخالت و جاسوسی کند و آنها را سختمهار نماید
jobs زمان برنامه نویسی کامپیوتری که حاوی دستورات خاص مربط به امور کنترل کارها و پردازش است
job زمان برنامه نویسی کامپیوتری که حاوی دستورات خاص مربط به امور کنترل کارها و پردازش است
departmentalism اعنقاد به روش تمرکز دراداره کشور و تفویض اختیارات وسیع به مسئولین اداره امور تقسیمات کوچک مملکتی
flag day هر روزی که مردم برای امور خیریه پول خیرات می کنند ودر مقابل پرچم های کوچک دریافت می دارند
After a few days out of the office it always takes me a while to get into gear when I come back. بعد از چند روز دور بودن از دفتر همیشه مدتی زمان می برد تا پس از بازگشت دوباره سر رشته امور را به دست بیاورم.
civil censorship سانسور روابط غیرنظامی نظامیان سانسور امور هنری و ارتباطی غیرنظامیان
businesses مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
business مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
consumer logistics امور امادی مصرف کنندگان مصرف کالا و اماد
customs of the services مقررات و روشهای جاری قسمتها امور جاری نیروها
service peculiar امور اختصاصی یک قسمت یایک نیرو مخصوص یک نیرو
assistant chief of staff,g(civil affair معاونت امور غیرنظامیان رکن پنجم اداره پنجم
civilian supply امور اماد غیرنظامی رسانیدن اماد به غیرنظامیان در منطقه
electronic سیستمی که از ترمینال کامپیوتری برای سایت فروش برای امور الکترونیکی یا کنترل مثل مشخصات محصول و...
housekeeping در آغاز برنامه جدید برای انجام امور سیستم مثل پاک کردن حافظه تشخیص کلیدهای تابع یا تغییر حالت صفحه تصویر
blue book کتابی است که وزارت امور خارجه هرکشور هر چند سال یک مرتبه منتشر و مسائل سیاسی عنوان شده در طی ان چندسال را تجزیه و تحلیل وروشن میکند
robot وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
supervisory مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
individualism فلسفه اصالت فردیت روش فکری که معتقد به ازاد گذاشتن فرد درجمیع امور و شئون است بدون انکه مصالح جمع این ازادی را محدود کند
transfer processing امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
close corporation شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
politics علم سیاسی امور سیاسی
managerial مدیر اداره کننده
public relations officers رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officer رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
economic and social council شورای اقتصادی و اجتماعی یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل متحد که وفیفه اش انجام امور اقتصادی واجتماعی و فرهنگی و تربیتی مربوط به سازمان ملل
civil appropriation اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی
mastered ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
masters ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
master ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
sidelay تنظیم کننده کناره کاغذ وسیله تنظیم کناره کاغذ درماشین چاپ
regulator تنظیم کننده
regulators تنظیم کننده
corrector تنظیم کننده
framer تنظیم کننده
line regulator تنظیم کننده
regularizer تنظیم کننده
pressure gaverner تنظیم کننده فشار
thermostat تنظیم کننده حرارت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com