English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
lava توده گداخته اتشفشانی مواد مذاب اتشفشانی
Other Matches
plutonic اتشفشانی
volcanic اتشفشانی
tuff خاکستر اتشفشانی
vulcanicity حالت اتشفشانی
agglomerate جوش اتشفشانی
agglomerate همجوش اتشفشانی
tasite صخره اتشفشانی
volcanist کارشناس اتشفشانی
volcanism حالت اتشفشانی
volcanic سنگهای اتشفشانی
plutonist دوزخی اتشفشانی
plutonian دوزخی اتشفشانی
craters دهانه اتشفشانی
slag گداز اتشفشانی
crater دهانه اتشفشانی
pumicite خاکستر اتشفشانی
volcanism شرایط و خصوصیات اتشفشانی
lapillus سنگ کوچک اتشفشانی
vulcanization تحت تاثیر حرارت اتشفشانی
pyroclastic تشکیل شده در اثر فعالیت اتشفشانی
perlite نوعی شیشه اتشفشانی سنگ مروارید
gabbro نوعی صخره از دسته سنگهای محترقه و اتشفشانی
volcanize تحت تاثیر حرارت اتشفشانی قرار دادن
sullage مواد اضافی فلزات مذاب
dross کف روی سطح فلزات مذاب مواد خارجی
igneous magma مواد مذاب و گازی داخل زمین که در اثر تبلور و سخت شدن
igneous rock سنگ اذرین سنگ اتشفشانی
biomass feedstock مواد اولیه زیست توده
molten گداخته
incandescent گداخته
infusible گداخته نشدنی
metal ماده مذاب
metals ماده مذاب
smelt تصفیه کردن گداخته شدن
smelts تصفیه کردن گداخته شدن
smelted تصفیه کردن گداخته شدن
liquid metal charge شارژ فلز مذاب
shingler ماشین چکش کاری اهن گداخته
to puddle molten iron اهن گداخته را خوب بهم زدن
tump توده درختان واقع بر روی تپه توده
spun glass شیشه مذاب الیاف مانند
casting ریختن فلز مذاب به داخل قالب
ptomaine مواد الی قلیایی سمی که دراثر پوسیدگی باکتریها برروی مواد ازتی تشکیل میگردد
alumetize الومینیوم روی فولاد باپیستوله تزریق شده و سپس گداخته می گردد
die casting روشی که در ان فلز مذاب بافشار هیدرولیکی به داخل قالبهایی رانده میشود
transudate مواد فرانشت شده مواد مترشحه
durable material مواد غیراستهلاکی مواد بادوام زیاد
dye-stuff ماده رنگی در رنگرزی الیاف [این رنگینه ها یا بصورت سنتی از مواد طبیعی مانند اکثر گیاهان و بعضی حیوانات و یا از مواد شیمیایی تهیه می شوند]
magnaflux نام انحصاری تست غیرمخربی برای مواد مغناطیسی بااستفاده از میدانهای مغناطیسی و مواد فلورسان
enzyme مواد الی پیچیدهای که درموجود زنده باعث تبدیل مواد الی مرکب به موادساده تر وقابل جذب می گردد انزیم
enzymes مواد الی پیچیدهای که درموجود زنده باعث تبدیل مواد الی مرکب به موادساده تر وقابل جذب می گردد انزیم
slated items مواد سوختی قوال و بسته بندی شده مواد سوختی یک جاو در بسته
desiccant مواد خشک کننده گیاهان مواد شیمیایی خشک کننده روییدنیها
foreign military sales فروش نظامی خارجی فروش مواد و تجهیزات فروش مواد و تجهیزات نظامی به خارجیان
massing توده
mass توده
varletry توده
stand توده
masses توده
bulk توده
congeries توده
heaps توده
heaping توده
agglomerative توده شو
heap توده
plebs توده
populace توده
rick توده
ricked توده
cumulation توده
agglomeration توده
pyres توده
pyre توده
dollops توده
dollop توده
ricks توده
ricking توده
rucks توده
ruck توده
oodles توده
tag rag توده
the many توده
the masses توده
the vulgar توده
riff raff توده
shocks توده
shocked توده
shock توده
pile توده
piled توده
sand pile توده شن
hills توده
hill توده
shells توده
shelling توده
shell توده
ratag توده
the rabble توده
aggregation توده
blocks توده
volume توده
volumes توده
cumuli توده
stacked توده
clotting توده
clots توده
clot توده
cumulus توده
lot توده
stacks توده
massive توده
stack توده
conglomerations توده
massively توده
block توده
accumulation توده
aggregate توده
aggregates توده
blocked توده
wad توده
conglomeration توده
accumulations توده
wads توده
esquillage توده
aggregates انبوه توده
iceberg توده یخ شناور
rolling mass توده غلطان
roturier عضو توده
icebergs توده یخ غلتان
iceberg توده یخ غلتان
bank کناره توده
banks کناره توده
icebergs توده یخ شناور
lot توده انبوه
aggregates توده کردن
sand hill ریگ توده
aggregation اجتماع توده
snow drift توده برف
mass concrete بتن توده
agglomerate توده انبوه
stacker توده کننده
riffraff زیادی توده
mass formation ارایش توده
snowdrifts برف توده
sand pile توده ماسه
accumulation of snow توده برف
snowdrift برف توده
grossing وحشی توده
grossest وحشی توده
stack توده کردن
dune توده شن ساحلی
pig lead توده سرب
pig iron اهن توده
glacier توده یخ غلتان
glacier توده یخ غلطان
glaciers توده یخ غلتان
glaciers توده یخ غلطان
demos توده مردم
popular توده پسند
midden توده فضله
lumps توده کردن
lumped توده کردن
lump توده کردن
stack توده اجر
stacked توده کردن
mass توده مردم
grosses وحشی توده
populace توده مردم
mass psychology روانشناسی توده ها
massed fire اتش توده
bloc توده قلنبه
blocs توده قلنبه
grosser وحشی توده
hill توده کردن
hill توده خاک
grossed وحشی توده
hills توده کردن
hills توده خاک
gross وحشی توده
stacks توده کردن
ruck توده کردن
rucks توده کردن
stacked توده اجر
midden توده کثافت
clouds توده ابرومه
compiles توده کردن
compiled توده کردن
compile توده کردن
hoi polloi توده مردم
bulk توده اکثریت
biomass زیست توده
woodpile توده چوب
woodpiles توده چوب
stockpiling توده کردن
stockpiles توده کردن
mass انبوه توده
stockpiled توده کردن
stacks توده اجر
biomass زیوه توده
blocks توده قلنبه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com