Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
break down
توقف انجام کار به علت خطای مکانیکی
Other Matches
end stop
[Engineering]
توقف
[برخورد]
[محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای]
[مهندسی]
stop
[Engineering]
توقف
[برخورد]
[محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای]
[مهندسی]
stopped
توقف انجام کار
stop
توقف انجام کار
stopping
توقف انجام کار
stops
توقف انجام کار
ganged
وسایل که به صورت مکانیکی متصل شده اند و با یک عمل انجام می شوند
to stop
[doing something]
توقف کردن
[از انجام کاری]
bars
توقف کسی برای انجام کاری
bar
توقف کسی برای انجام کاری
to pause
[برای مدت کوتاهی]
در انجام کاری توقف کردن
verification fire
تیرازمایشی تیراندازی که برای تشخیص خطای توپ انجام میشود
inhibits
توقف رخ دادن یک فرآیند یا جلوگیری از انجام عملیات در مدار مجتمع یا دروازه .
inhibit
توقف رخ دادن یک فرآیند یا جلوگیری از انجام عملیات در مدار مجتمع یا دروازه .
go to sleep
اصطلاحی برای توقف کامیپوتریا عدم امکان انجام عملی توسط کامپیوتر به دلیل گرفتار شدن در یک حلقه نامحدود
dynamically
توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
dynamic
توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
mechanises
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanised
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizing
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizes
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanize
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanising
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanicalism
عقیده به دخالت عمل مکانیکی در کیفیات فاهر و طبیعی عمل مکانیکی
faulted
خطای پا در سرویس خطای سرویس اسکواش خطای پرش اسبدوانی
faults
خطای پا در سرویس خطای سرویس اسکواش خطای پرش اسبدوانی
fault
خطای پا در سرویس خطای سرویس اسکواش خطای پرش اسبدوانی
charging
خطای مهاجم خطای ناشی از یورش به حریف
horizontal error
خطای بر دو سمت خطای افقی
error
خطای اپراتور خطای سخت افزار یا نرم افزاری . خطایی در برنامه که باعث جلوگیری از کارکردن درست برنامه یا سیستم میشود
errors
خطای اپراتور خطای سخت افزار یا نرم افزاری . خطایی در برنامه که باعث جلوگیری از کارکردن درست برنامه یا سیستم میشود
magnetic deviation
میزان خطای قرائت عقربه مغناطیسی خطای عقربه
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
fails
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
qui facit per alium facit perse
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
like a duck takes the water
[Idiom]
کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
automate
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failures
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failure
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
stand fast
فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
robot
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee
عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
gadget
مکانیکی
mechnical
مکانیکی
gadgets
مکانیکی
mechanical
مکانیکی
power shovel
بیل مکانیکی
absolute viscosity
گرانروی مکانیکی
dashpot
خفه کن مکانیکی
mechanic
هنرور مکانیکی
mechanism
اجزاء مکانیکی
ultrasonic
نوسانات مکانیکی
mechanisms
اجزاء مکانیکی
mechanic recepter
گیرنده مکانیکی
buckets
بیل مکانیکی
bucket
بیل مکانیکی
contact mine
مین مکانیکی
contact sweeping
روبیدن مکانیکی
crane shovel
بیل مکانیکی
robots
ادم مکانیکی
robot
ادم مکانیکی
shovelled
بیل مکانیکی
grab bucket
بیل مکانیکی
mechanical properties
خواص مکانیکی
mechanical energy
انرژی مکانیکی
mechanical efficiency
کارایی مکانیکی
mechanical efficiency
بازده مکانیکی
mechanical efficiency
راندمان مکانیکی
mechanical drawing
ترسیم مکانیکی
mechanical de icing
یخ زدایی مکانیکی
automatons
ادم مکانیکی
mechanical advantage
مزیت مکانیکی
mechanically
بطور مکانیکی
automaton
ادم مکانیکی
forklift track
بیل مکانیکی
mechanical equipment
تجهیزات مکانیکی
actuator
عملگر مکانیکی
grab excavator
بیل مکانیکی
grab crane
بیل مکانیکی
mechanical resolution
تراکم مکانیکی
mechanical stabilization
استوارسازی مکانیکی
mechanicalness
خاصیت مکانیکی
mechanician
هنرور مکانیکی
mechanotherapy
معالجه مکانیکی
mechanical translation
ترجمه مکانیکی
mechanical stimulation
تحریک مکانیکی
shovels
بیل مکانیکی
shovelling
بیل مکانیکی
mechanical stabilization
تثبیت مکانیکی
dynamic viscosity
گرانروی مکانیکی
shovel
بیل مکانیکی
shoveling
بیل مکانیکی
shoveled
بیل مکانیکی
grab bucket crane
جرثقیل با بیل مکانیکی
motors
منبع نیروی مکانیکی
power rammer
زمین کوب مکانیکی
gadgetry
وسایل کوچک مکانیکی
motor
منبع نیروی مکانیکی
motor-
منبع نیروی مکانیکی
motored
منبع نیروی مکانیکی
fractional sampling
نمونه گیری مکانیکی
elision
باقوه مکانیکی شکستن
fan blower
بادزن مکانیکی یاماشینی
mechanism
عوامل مکانیکی مکانیزم
mechanical analysis
تجزیه مکانیکی خاک
mechanisms
عوامل مکانیکی مکانیزم
mechanical data processing
پردازش داده مکانیکی
mechanical equivalent of heat
هم ارز مکانیکی گرما
scratch one's back
<idiom>
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
mechanical move
حرکت مکانیکی یا فاهری شطرنج
shovelful
حجم و اندازه بیل مکانیکی
electronic
یچ انتخاب شده و نه با روشهای مکانیکی
static equilibrium
تعادل مکانیکی
[فیزیک]
[مهندسی]
mechanical equilibrium
تعادل مکانیکی
[فیزیک]
[مهندسی]
boom
بازدی جرثقیل یا بیل مکانیکی
boomed
بازدی جرثقیل یا بیل مکانیکی
booms
بازدی جرثقیل یا بیل مکانیکی
booming
بازدی جرثقیل یا بیل مکانیکی
thermodynamics
مبحث فعالیت مکانیکی ورابطه ان باحرارت
materiel
قسمت مادی یا مکانیکی هنر تکنیک
mechanical time fuze
ماسوره زمانی خودکار یا زمان مکانیکی
mechanical powers
نیروها یا عوامل مکانیکی ماشینهای ساده
power
اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
powered
اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
powering
اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
docking
ارتباط مکانیکی دو فضاپیما دریک مدار
lever watch
سود مکانیکی اهرم دستگاه اهرمی
mechanical sweep
مین جمع کنی باوسایل مکانیکی
rocker shovel
بیل مکانیکی مناسب تونی کنی
ascender
وسیله مکانیکی برای فرستادن بار
powers
اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
workbench
میز کار مکانیکی و نجاری وغیره
workbenches
میز کار مکانیکی و نجاری وغیره
coupler
وسیله مکانیکی برای اتصال دو یا چند هادی
inductive coupling
شفت مکانیکی که توسط اتصالات مغناطیسی میچرخد
electromotion
جریان برق حرکت مکانیکی که ازالکتریک پیداشود
major cycle
کمترین زمان دستیابی به وسیله ذخیره سازی مکانیکی
thermal shock
تنش مکانیکی شدید ناشی ازافزایش ناگهانی دما
android
نام یک ادم مکانیکی که شبیه انسان مذکر است
backplane
مدار و اعضای مکانیکی که بردهای یک سیستم را متصل می کنند
actuator
وسیله مکانیکی که توسط سیگنال خارجی قابل کنترل است
selectors
وسیله مکانیکی که به کاربر امکان انتخاب تابع یا موضوعی را میدهد
burster
یک وسیله مکانیکی که خروجی کامپیوتری چند صفحهای راجدا میکند
selector
وسیله مکانیکی که به کاربر امکان انتخاب تابع یا موضوعی را میدهد
stepped motor
دستگاه مکانیکی که بهنگام پالس دادن به ان مقدار ثابتی می چرخد
upward compatible
اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
cab
اطاقکی که روی بیل مکانیکی برای راننده سوار شده است
retraction lock
وسیله مکانیکی برای جلوگیری از جمع شدن غیرعمدی ارابه فرود
cabs
اطاقکی که روی بیل مکانیکی برای راننده سوار شده است
vibrator
منبع مکانیکی تولید نوسانات سینوسی که اغلب برای تست بکار میرود
vibrators
منبع مکانیکی تولید نوسانات سینوسی که اغلب برای تست بکار میرود
peripheral
وسیله جانبی مثل کارت خوان که حرکات مکانیکی سرعت را مشخص میکند
switches
وسیله مکانیکی یا با وضعیت ثابت که به صورت الکتریکی دو یا چند خط را بهم وصل یا قط ع میکند
airbrush
یک ابزار نقاشی که الگوهای نامنظم از نقاط را ایجاد میکند مانند اسپری مکانیکی
switch
وسیله مکانیکی یا با وضعیت ثابت که به صورت الکتریکی دو یا چند خط را بهم وصل یا قط ع میکند
switched
وسیله مکانیکی یا با وضعیت ثابت که به صورت الکتریکی دو یا چند خط را بهم وصل یا قط ع میکند
paused
توقف
pausing
توقف
insolvency
توقف
stopped
توقف
stopping
توقف
park
توقف
stand
توقف
pauses
توقف
stoppages
توقف
stoppage
توقف
interruption
توقف
interruptions
توقف
parks
توقف
parked
توقف
pause
توقف
cessation
توقف
stops
توقف
suspensions
توقف
interrupt
توقف
suspension
توقف
interrupts
توقف
interrupting
توقف
syncope
توقف
tarriance
توقف
stop
توقف
suspension of payment
توقف
stopple
توقف
halt
توقف
commorant
توقف
halted
توقف
flag stop
توقف
stop code
کد توقف
halts
توقف
CD
وسیله مکانیکی که با استفاده از اشعه لیزر باریک اطلاعاتی را از روی سطح دیسک می خواند
CDs
وسیله مکانیکی که با استفاده از اشعه لیزر باریک اطلاعاتی را از روی سطح دیسک می خواند
stopcocks
وسیله توقف
no waiting
توقف ممنوع
suspensive
درحال توقف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com