English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English Persian
hold back توقف مانع شدن
Search result with all words
jam توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
jammed توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
jams توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
Other Matches
hedgehogs مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
hedgehog مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
interlook dormant period زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
dam سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dammed سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
damming سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dams سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
crest clearing محوطه تامین بالای مانع حاشیه امنیت بالای مانع
ocant altitude ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
obstructor وسیله مانع تخریب مین مانع ضد اکتشاف مین
stand fast فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
stops توقف
stop code کد توقف
stopping توقف
interruption توقف
tarriance توقف
suspension of payment توقف
interruptions توقف
stopped توقف
insolvency توقف
pause توقف
paused توقف
halt توقف
halts توقف
pausing توقف
stopple توقف
flag stop توقف
halted توقف
commorant توقف
stand توقف
parks توقف
interrupt توقف
pauses توقف
parked توقف
park توقف
syncope توقف
stoppages توقف
stoppage توقف
interrupts توقف
interrupting توقف
stop توقف
suspension توقف
suspensions توقف
cessation توقف
ceases ایست توقف
stop instruction دستورالعمل توقف
stay توقف مکث
lay-by منطقه توقف
thermal critical point نقطه توقف
ceasing ایست توقف
lay-bys منطقه توقف
until stop [up to the stop] تا جای توقف
halt instruction دستورالعمل توقف
ceased ایست توقف
come down gracefully توقف منضبط
slacks توقف درحرکت
slackest توقف درحرکت
break point نقطه توقف
slack توقف درحرکت
break key کلید توقف
carport توقف گاه
down time زمان توقف
failure توقف کردن
black induction توقف القا
bar stop توقف میله
cease ایست توقف
failures توقف کردن
dead halt توقف مطلق
nonstop بدون توقف
idle period زمان توقف
stopcock وسیله توقف
stayed توقف مکث
continuously بدون توقف
program stop توقف برنامه
stayed توقف کردن
parking place جایگاه توقف
lay by منطقه توقف
no waiting توقف ممنوع
ports of call بندر توقف
stay توقف کردن
no parking توقف ممنوع
parks محل توقف
parked محل توقف
park محل توقف
payment stopped توقف پرداخت
port of call بندر توقف
stopcocks وسیله توقف
stop bit بیت توقف
suspensive درحال توقف
bankruptcies توقف بازرگان
sudden stoppage توقف ناگهانی
stoppage of the game توقف بازی
halting place توقف گاه
closer ایست توقف
to sojourn [formal] [in a place as a visitor] توقف کردن
hemostasis توقف خونریزی
bankruptcy توقف بازرگان
close ایست توقف
closes ایست توقف
closest ایست توقف
stop mechanism مکانیزم توقف
stop sign علامت توقف
no end <idiom> پی درپی بدون توقف
machine idle time زمان توقف ماشین
a thorugh train قطار بدون توقف
machine down time زمان توقف ماشین
stop off <idiom> توقف بین راه
stop dead/cold <idiom> سریع توقف کردن
block توقف رویدادن چیزی
measure توقف رخ دادن چیزی
blocked توقف رویدادن چیزی
off one's back <idiom> توقف آزار رساندن
shut down point نقطه توقف تولید
avast ایست توقف کنید
blocks توقف رویدادن چیزی
slow-down <idiom> به توقف کامل نرسیدن
time in ادامه بازی پس از توقف
stop over توقف کوتاه مدت
prevent توقف رخ دادن چیزی
termination خاتمه دادن یا توقف
hang up معوق شدن توقف
stop ایستادن توقف کردن
hang-up معوق شدن توقف
pull up توقف کردن [اتومبیل]
hang-ups معوق شدن توقف
stop توقف انجام کار
stopped ایستادن توقف کردن
stopped توقف انجام کار
stopping ایستادن توقف کردن
whoa امر به توقف دادن
stopping توقف انجام کار
stops ایستادن توقف کردن
stops توقف انجام کار
rests توقف فرمان ازاد
rest توقف فرمان ازاد
prevents توقف رخ دادن چیزی
preventing توقف رخ دادن چیزی
hover درحال توقف پر زدن
cardiac arrest توقف ناگهانی قلب
cardiac arrests توقف ناگهانی قلب
hovered درحال توقف پر زدن
prevented توقف رخ دادن چیزی
hovers درحال توقف پر زدن
protecting توقف آسیب دیدن چیزی
stops توقف منزلگاه بین راه
stop توقف منزلگاه بین راه
hangup توقف ناگهانی برنامه جاری
interactive نقاط توقف را تنظیم کند
lay over در نیمه راه توقف کردن
protect توقف آسیب دیدن چیزی
stopping توقف منزلگاه بین راه
to stop [doing something] توقف کردن [از انجام کاری]
nonprogrammed halt توقف برنامه ریزی نشده
snowplow توقف با بردن پاشنه ها بعقب
hold دریافت کردن گرفتن توقف
lie to درجهت باد توقف کردن
intercity train قطار بین شهری با توقف
outer fix محوطه توقف خارجی هواپیما
jump stop توقف ناگهانی با پرش بهواوچرخش
stopped توقف منزلگاه بین راه
interval توقف کوتاه بین دو عمل
signal box توقف گاه متصدی علائم
signal boxes توقف گاه متصدی علائم
holds دریافت کردن گرفتن توقف
hole high توقف گوی در کنار سوراخ
protects توقف آسیب دیدن چیزی
powering توقف منبع تغذیه الکتریکی
dwells محل توقف توقفگاه استراحت
checks خطا یا توقف کوچک در فرآیند
dwells ساکن شدن زمان توقف
dwelled محل توقف توقفگاه استراحت
dwelled ساکن شدن زمان توقف
dwell محل توقف توقفگاه استراحت
dwell ساکن شدن زمان توقف
give pause to <idiom> باعث توقف وفکر شدن
powers توقف منبع تغذیه الکتریکی
adjustable stop توقف قابل تنظیم [مهندسی]
checked خطا یا توقف کوچک در فرآیند
powered توقف منبع تغذیه الکتریکی
check خطا یا توقف کوچک در فرآیند
power توقف منبع تغذیه الکتریکی
bar توقف مشخصی برای دستیابی به فایل
run on ادامه دادن متن بدون توقف
jams توقف فرآیند یا مکانیزم در اثر خطا
phaseout توقف کار یا فراوری بطور مرحلهای
print توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
bar توقف کسی برای انجام کاری
Does the train stop in London? آیا قطار در لندن توقف دارد؟
throw up one's hands <idiom> توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
printed توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
prints توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
jam توقف فرآیند یا مکانیزم در اثر خطا
stoplight چراغ علامت توقف وسائط نقلیه
stoplights چراغ علامت توقف وسائط نقلیه
ending عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
continuous آنچه بدون توقف ادامه یابد
bars توقف کسی برای انجام کاری
ramp منطقه اصلی توقف هواپیما درفرودگاه
How long does the train stop here? چه مدت قطار اینجا توقف دارد؟
stayer کسی یا چیزی که توقف میکند نگاهدار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com