English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
English Persian
augmentation تکمیل کردن واگذار کردن وسایل یا نفرات اضافی یا تقویتی
Other Matches
neutralises بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizing بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizes بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralize بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralising بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralised بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
disposal انهدام اسناد و مدارک یا وسایل مصرف واگذار کردن
assault waves امواج هجومی نفرات و وسایل
excess property وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
supplemented تکمیل کننده اضافی
supplementing تکمیل کننده اضافی
supplements تکمیل کننده اضافی
supplement تکمیل کننده اضافی
reman دارای نفرات تازه کردن مردانگی کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
back-up تقویت کردن تقویتی
back up تقویت کردن تقویتی
restaging جابجا کردن سوارکردن نفرات
granted واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
grants واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
grant واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
beach gear وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
tackling درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
mounting وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
complements تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complement تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complemented تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complementing تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
spares اقلام اضافی وسایل یدکی
transferring واگذار کردن نقل کردن انتقال
transfers واگذار کردن نقل کردن انتقال
transfer واگذار کردن نقل کردن انتقال
maintenance float شارژ انباراضافی وسایل نگهداری اضافی
entrusts واگذار کردن تفویض کردن
give over ترک کردن واگذار کردن
entrusting واگذار کردن تفویض کردن
entrust واگذار کردن تفویض کردن
to deliver over واگذار کردن
relegating واگذار کردن
relegates واگذار کردن
assigning واگذار کردن
ceding واگذار کردن
cedes واگذار کردن
relegated واگذار کردن
releases واگذار کردن
allocations واگذار کردن
to make over واگذار کردن
giving واگذار کردن
gives واگذار کردن
transfer واگذار کردن
give واگذار کردن
release واگذار کردن
relegate واگذار کردن
assigned واگذار کردن
allocation واگذار کردن
assign واگذار کردن
authorisations واگذار کردن
surrenders واگذار کردن
transferring واگذار کردن
released واگذار کردن
transfers واگذار کردن
surrendered واگذار کردن
authorization واگذار کردن
cede واگذار کردن
surrender واگذار کردن
infeoff واگذار کردن
assigns واگذار کردن
to turn over واگذار کردن
conceded واگذار کردن
entrusting واگذار کردن
concede واگذار کردن
concedes واگذار کردن
conceding واگذار کردن
abdicate واگذار کردن
entrust واگذار کردن
abdicated واگذار کردن
assignments واگذار کردن
entrusts واگذار کردن
remise واگذار کردن
demise واگذار کردن
abdicating واگذار کردن
assignment واگذار کردن
abdicates واگذار کردن
award a contract قراردادی را واگذار کردن
retrocede دوباره واگذار کردن
jus disponendi حق واگذار کردن اموال
bequeaths بکسی واگذار کردن
bequeath بکسی واگذار کردن
bequeathed بکسی واگذار کردن
bequeathing بکسی واگذار کردن
assignment of tasks واگذار کردن وفایف
reallocation مجددا واگذار کردن
implements اجراء کردن تکمیل کردن
implement اجراء کردن تکمیل کردن
to make up درست کردن تکمیل کردن
implemented اجراء کردن تکمیل کردن
implementing اجراء کردن تکمیل کردن
to sell out بدیگری واگذار کردن ورفتن
quitclaim چشم پوشیدن از واگذار کردن
deeds سند باقباله واگذار کردن
deed سند باقباله واگذار کردن
vest a property in someone ملکی را به کسی واگذار کردن
cession of territory واگذار کردن اراضی مملکت
to bargain a way درازای چیزی واگذار کردن
completed تکمیل کردن
to eke out تکمیل کردن
put ineffect تکمیل کردن
back-up تکمیل کردن
put inpractice تکمیل کردن
supplying تکمیل کردن
put into effect تکمیل کردن
perfects تکمیل کردن
perfected تکمیل کردن
perfect تکمیل کردن
finish تکمیل کردن
finishes تکمیل کردن
fill out تکمیل کردن
fill up تکمیل کردن
make up تکمیل کردن
complete تکمیل کردن
supplied تکمیل کردن
make something happen تکمیل کردن
carry into effect تکمیل کردن
supply تکمیل کردن
perfecting تکمیل کردن
back up تکمیل کردن
fulfills تکمیل کردن
augment تکمیل کردن
supplementing تکمیل کردن
augmented تکمیل کردن
augmenting تکمیل کردن
augments تکمیل کردن
supplemented تکمیل کردن
supplement تکمیل کردن
fulfil تکمیل کردن
fulfilled تکمیل کردن
to post up تکمیل کردن
fulfils تکمیل کردن
supplements تکمیل کردن
implement تکمیل کردن
carry ineffect تکمیل کردن
actualize تکمیل کردن
completing تکمیل کردن
carry out تکمیل کردن
fulfill تکمیل کردن
fulfilling تکمیل کردن
roundest تکمیل کردن
completes تکمیل کردن
to top off تکمیل کردن
actualise [British] تکمیل کردن
round تکمیل کردن
submitting واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submit واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
appropriation اختصاص دادن اعتبار واگذار کردن
submits واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submitted واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
to fill up گرفتن تکمیل کردن
roll up پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
to give place to جای خودرابه شخص یا چیزدیگر واگذار کردن
perfected کاملا رسیده تکمیل کردن
perfects کاملا رسیده تکمیل کردن
perfecting کاملا رسیده تکمیل کردن
perfect کاملا رسیده تکمیل کردن
supplemented تکمیل کردن ضمیمه شدن به
matures واجب الادا تکمیل کردن
to fill out تکمیل کردن توسعه دادن
supply تکمیل کردن موجودی ذخیره
mature واجب الادا تکمیل کردن
supplied تکمیل کردن موجودی ذخیره
supplying تکمیل کردن موجودی ذخیره
supplementing تکمیل کردن ضمیمه شدن به
supplement تکمیل کردن ضمیمه شدن به
supplements تکمیل کردن ضمیمه شدن به
fanning 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fans 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanned 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fan 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
camouflage استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaged استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaging استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflages استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
pick up واگذار کردن مسئولیت مهاریک بازیگر ازاد به کسی
enhanced تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhance تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhances تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhancing تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
tractor group گروه ناوچههای اب خاکی مخصوص پیاده کردن نفرات و خودروهای شنی دار اب خاکی
red concept جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
directing اداره کردن روانه کردن وسایل
overcharged اضافی هزینه کردن
overcharge اضافی هزینه کردن
overcharges اضافی هزینه کردن
overcharging اضافی هزینه کردن
mechanises با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com