English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 246 (17 milliseconds)
English Persian
transaction ثیر قرار میدهد.
Search result with all words
card وسیلهای که به طور خودکار کارت پانچ را درون دستگاه خواننده قرار میدهد
cards وسیلهای که به طور خودکار کارت پانچ را درون دستگاه خواننده قرار میدهد
cut روشی که به صورت خودکار کاغذ را درون چاپگر قرار میدهد
cuts روشی که به صورت خودکار کاغذ را درون چاپگر قرار میدهد
sheet سیستم نگهداری کاغذ که ورقههای کاغذ را یکباره در چاپگر قرار میدهد
sheets سیستم نگهداری کاغذ که ورقههای کاغذ را یکباره در چاپگر قرار میدهد
time ثیر قرار میدهد
timed ثیر قرار میدهد
times ثیر قرار میدهد
balance مدار الکتریکی که یک بار صحیح را روی خط ارتباطی قرار میدهد.
balances مدار الکتریکی که یک بار صحیح را روی خط ارتباطی قرار میدهد.
factor ثیر قرار میدهد
factors ثیر قرار میدهد
encapsulated دستور Post Script که یک تصویر یا صفحه را در یک فایل شرح میدهد که میتواند در یک برنامه گرافیکی یا DTP قرار داشته باشد
agenda نرم افزاری که به کاربر اجازه میدهد که قرار ملاقاتهای یک روز را ضبط کند
agendas نرم افزاری که به کاربر اجازه میدهد که قرار ملاقاتهای یک روز را ضبط کند
print بازوی متحرک در چاپگر wheel-daisy که حروف آهنی را روی ریبون چاپگر قرار میدهد ورودی کاغذ علامت می گذارد
printed بازوی متحرک در چاپگر wheel-daisy که حروف آهنی را روی ریبون چاپگر قرار میدهد ورودی کاغذ علامت می گذارد
prints بازوی متحرک در چاپگر wheel-daisy که حروف آهنی را روی ریبون چاپگر قرار میدهد ورودی کاغذ علامت می گذارد
auto الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
autos الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
packing برنامهای که داده را در فضاهای ذخیره سازی کوچک قرار میدهد
switch ثیر قرار میدهد
switched ثیر قرار میدهد
switches ثیر قرار میدهد
port وسیلهای که بین پورت ورودی /خروجی و چندین وسیله جانبی قرار دارد. و به کامپیوتر امکان دستیابی به تمام آنها را میدهد
assignment دستور ابتدایی برنامه نویسی که یک متغیر را معادل با یک مقدار یا رشته یا حرف قرار میدهد
assignments دستور ابتدایی برنامه نویسی که یک متغیر را معادل با یک مقدار یا رشته یا حرف قرار میدهد
accent mark علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
access mechanism دستگاه مکانیکی در واحدذخیره دیسک که نوکهای مخصوص خواندن و نوشتن را روی شیارهای صحیح دیسک قرار میدهد مکانیزم دستیابی
bazer سوارکاری که درکنار گاومیراند و او را در مسیری قرار میدهد تا گاوباز بهتربتواند روی ان بپرد
bioecology رشتهای از محیط شناسی که روابط گیاهان و حیوانات رابا محیط اطراف خود موردبحث قرار میدهد
calendar program ابزار نرم افزاری که به چندین کاربر اجازه بررسی قرار ملاقات ها وزمان بندیهای سایرین را میدهد
calendar program ابزار نرم افزاری که به کاربر اجازه ورود و بررسی به قرار ملاقات ها میدهد
coordinate مقادیری که یک نقط ه را روی گراف یا نقشه قرار میدهد
DD/D نرم افزاری که لیستی از نوع و حالت دادههای پایگاه داده در اختیار قرار میدهد
flatbed ماشین چاپ یا اسکن که کاغذ یا تصویر را در یک سطح صاف در حین پردازش قرار میدهد
game theory این نظریه اغلب در تحلیل کردار انحصارچند جانبه بکار میرود واستراتژیهای مختلف را موردبررسی قرار میدهد
mathematical school مکتبی که مسائل اقتصادی را از دیدگاه ریاضی مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد از جمله اقتصاددانان این مکتب میتوان از استانلی جونز و لئون والراس نام برد
scheduler امکان نرم افزاری که به کاربر امکان مدیریت جلسات , قرار ملاقاتها یا استفاده از منابع میدهد.
sprocket holes مجموعه سوراخ کوچک در هر لبه مجموعهای کاغذ که امکان چرخیدن و قرار گرفتن کاغذ در چاپگر میدهد
staging light چراغی که به راننده علامت میدهد که چرخهای اتومبیل درست روی خط قرار دارند
tabulator بخشی از ماشین تایپ یا کلمه پرداز که کلمات و اعداد رابه صورت خودکار در ستون هایی قرار میدهد
ToolTips برنامهای که تحت ویندوز کار میکند و یک خط از متن را زیر یک نشانه نشان میدهد وقتی که کاربر نشانه را روی آن قرار میدهد
without recourse عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
Other Matches
logical حرف یا کلمهای که عمل منط قی که انجام میدهد را شرح میدهد.
alignment میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignments میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
postured چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
dma UPC ای که به کنترولی DMA اجازه ارسال داده روی باس در حین دورههای ساعت میدهد وقتی که دستورات داخلی یا NOP را انجام میدهد
graphics پردازنده جانبی که سرعت نمایش را افزایش میدهد. محل پیکس ها را محاسبه میکند که خط c شکل را می سازند و آنها را نمایش میدهد
support CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد
surface mount technology روش ساخت تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح تخته قرار دارند به جای اینکه در سوراخها قرار بگیرد و در آن محل جا شوند
writ of error قرار یا حکم دادگاه که متضمن تصحیح اشتباه موجود در حکم یا قرار قبلی است
classify در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifying در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifies در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
supervisory 1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
HTML مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
countershaft محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
piezoelectric ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
the garden provides food میدهد
fibre over Etherenet میدهد
readout را میدهد
world میدهد
worlds میدهد
belly dancer زنیکهرقصشکمانجام میدهد
the ship leaks کشتی اب تو میدهد
point نشان میدهد
periodical که مرتب رخ میدهد
periodic که مرتب رخ میدهد
creditor's bill به ورثه میدهد
accorded قرار
accords قرار
accord قرار
moonish بی قرار
dictums قرار
equanimity قرار
accommodation قرار
accommodations قرار
concord قرار
dictum قرار
arrangment قرار
rates قرار
rate قرار
swage قرار
black smiths, top swage قرار
at the rate of از قرار
variable بی قرار
arrangements قرار
arrangement قرار
stipulation قرار
decisions قرار
decision قرار
variables بی قرار
restless بی قرار
writ قرار
at از قرار
writs قرار
he pays his own money پولش را خودش میدهد
sea mark خطی که حدجزرومدرانشان میدهد
fast کیلو baud میدهد
gunners بازیگری که کمترپاس میدهد
fasted کیلو baud میدهد
voters کسی که رای میدهد
voter کسی که رای میدهد
we are informed by him that محترما` اگاهی میدهد که
gunner بازیگری که کمترپاس میدهد
fasts کیلو baud میدهد
previous آنچه زودتر رخ میدهد
you are advised that به شما اگاهی میدهد
What does this mean? این چه معنی میدهد؟
it gives off a bad odour بوی بدی میدهد
it smells sour بوی ترشیده میدهد
what is the thir everning امشب چه نشان میدهد
fastest کیلو baud میدهد
stymieing قرار گرفتن
stymied قرار گرفتن
stymies قرار گرفتن
make قرار دادن
pack قرار دادن
makes قرار دادن
subcontract قرار دادفرعی
subcontracted قرار دادفرعی
subcontracting قرار دادفرعی
permanent mold قرار می گیرند
subcontracts قرار دادفرعی
evidently از قرار معلوم
stymie قرار گرفتن
negotiatory قرار دادی
marginal utility school قرار داد
inquiet بی قرار دل واپس
writ قرار دادگاه
interlocutory decree قرار اعدادی
it fell to my lot to go قرار شد من بروم
posit قرار دادن
writs قرار دادگاه
individuate تک قرار دادن
lodge قرار دادن
new deal قرار جدید
stand قرار گرفتن
packs قرار دادن
lodges قرار دادن
lies قرار گرفتن
lied قرار گرفتن
lie قرار گرفتن
broken weather هوای بی قرار
lodged قرار دادن
underexpose قرار دادن
locate قرار دادن
parked قرار دادن
parks قرار دادن
arrest warrant قرار توقیف
arrest warrants قرار توقیف
locates قرار دادن
placement قرار دادن
locating قرار دادن
placements قرار دادن
park قرار دادن
agreements قرار قبول
setting up قرار دادن
sets قرار دادن
set قرار دادن
located قرار دادن
thus از این قرار
setter قرار دهنده
setters قرار دهنده
accordingly از همان قرار
fixity قرار پایداری
resolution قرار رای
resolutions قرار رای
fidgeted بی قرار بودن
fidget بی قرار بودن
destination را قرار می دهید
baffing wind بادبی قرار
destinations را قرار می دهید
trysts قرار ملاقات
tryst قرار ملاقات
stipulation قرار داد
bit mapped screen RA قرار گیرد
lay قرار دادن
fidgeting بی قرار بودن
fidgets بی قرار بودن
agreed قرار شده
settles قرار دادن
settle قرار دادن
agreement قرار قبول
decree قرار دادگاه
decreed قرار دادگاه
decreeing قرار دادگاه
decrees قرار دادگاه
dating قرار عشقی
encampment قرار گاه
encampments قرار گاه
lays قرار دادن
to this effect ازاین قرار
Presumably … indications are … Evidently … by the look of it … از قرار معلوم ...
arrangements قول و قرار
arrangement قول و قرار
put قرار دادن
puts قرار دادن
relative location قرار دادن
superpose قرار دادن
writ of attachment قرار توقیف
writ of error قرار تصحیحی
rows قرار دادن
seemingly از قرار معلوم
rowed قرار دادن
row قرار دادن
reportedly به قرار مسموع
putting قرار دادن
resolved that ...... قرار بر این شد که
reposing upon قرار گرفته بر
pre arrengement قرار قبلی
date [appointment] قرار ملاقات
pre arrangement قرار قبلی
appointed day قرار ملاقات
pousto قرار گاه
appointment قرار ملاقات
presumedly از قرار معلوم
stand (someone) up <idiom> به سر قرار نرفتن
positioner قرار دهنده
upsilon است وصدای u را در فرانسه میدهد
differentials آنچه اختلاف را نشان میدهد
cock a doodle doo نامی که بچه بخروس میدهد
circulating library کتابخانهای که کتاب کرایه میدهد
tufter کسی که شکار را رم میدهد شکارچی
compacts روی دیسک فشرده را میدهد
compact روی دیسک فشرده را میدهد
compacting روی دیسک فشرده را میدهد
compacted روی دیسک فشرده را میدهد
mills دستگاهی که فلزات را تراش میدهد
adapter اجازه نصب در سوکت میدهد
circuits یچ کردن عملیات انجام میدهد
clock ماشینی که زمان را نشان میدهد
clocks ماشینی که زمان را نشان میدهد
continual آنچه به طور پیاپی رخ میدهد
robust که کار را پس از خطا ادامه میدهد
robustly که کار را پس از خطا ادامه میدهد
consulting شخصی که نصیحات تخصصی میدهد
mill دستگاهی که فلزات را تراش میدهد
lending libraries کتابخانهای که کتاب عاریه میدهد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com