Dictiornary-Farsi | جاری شدن تجلی کردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (35 milliseconds)

English	Persian
emanate	جاری شدن تجلی کردن
emanated	جاری شدن تجلی کردن
emanates	جاری شدن تجلی کردن
emanating	جاری شدن تجلی کردن


Other Matches

reincarnate	تجلی کردن
transfigured	تجلی کردن
transfigure	تجلی کردن
transfiguring	تجلی کردن
transfigures	تجلی کردن
drivel	اب دهان جاری ساختن از دهن یا بینی جاری شدن دری وری سخن گفتن
customs of the services	مقررات و روشهای جاری قسمتها امور جاری نیروها
influencing	تجلی
influences	تجلی
emanation	تجلی
influence	تجلی
Epiphany	تجلی
influenced	تجلی
expressions	تجلی
expression	تجلی
transfiguration	تجلی
current cost accounting	حسابداری هزینه جاری حسابداری براساس نرخ های جاری
transfiguration	عید تجلی
phenomenon	نمود تجلی
Epiphany	فهور و تجلی عیسی
auras	نشئه و تجلی هر ماده
aura	نشئه و تجلی هر ماده
theophany	تجلی خدا به انسان
jet	مانندفواره جاری کردن
tapping	از شیر اب جاری کردن
jets	مانندفواره جاری کردن
pronounce the formula of a specified	صیغه جاری کردن
tap	از شیر اب جاری کردن
flows	جریان جاری کردن
jetting	مانندفواره جاری کردن
blood	خون جاری کردن
tapped	از شیر اب جاری کردن
jetted	مانندفواره جاری کردن
flowed	جریان جاری کردن
flow	جریان جاری کردن
theophanic	وابسته به تجلی خدا به انسان
stream	جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
streams	جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
streamed	جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
sluiced	ازبندیا دریچه جاری شدن خیس کردن
sluice	ازبندیا دریچه جاری شدن خیس کردن
sluices	ازبندیا دریچه جاری شدن خیس کردن
dissave	ذخیره خود را برای کارهای جاری خرج کردن
save	امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
saves	امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
saved	امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
shed	خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds	خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding	خون جاری ساختن جاری ساختن
running key	[کلید جاری رمز یا دفترچه جاری کلید رمز]
gushing	جاری
sluicy	جاری
actuals	جاری
current cell	سل جاری
groovy	جاری
running water	اب جاری
present-day	جاری
sister in law	جاری
volant	جاری
interfluent	در هم جاری
running	جاری
going	جاری
current	جاری
interfluous	در هم جاری
currents	جاری
pourer	جاری
oozed	جریان جاری
During (in)the current year.	درسال جاری
disembogue	جاری شدن
current assets	دارایی جاری
checking account	حساب جاری
perfuse	جاری ساختن
oozes	جریان جاری
currently	بطور جاری
current price	قیمت جاری
The regulations in force .	مقررات جاری
current accounts	حساب جاری
current ratio	نسبت جاری
current account	حساب جاری
oozing	جریان جاری
standing order	دستور جاری
standing orders	دستور جاری
demand deposit	سپرده جاری
current asset	دارایی جاری
current assets	دارائیهای جاری
current liabilities	بدهیهای جاری
current liability	بدهی جاری
ooze	جریان جاری
current liability	بدهیهای جاری
tidal volume	حجم جاری
yields	جاری شدن
current liabilites	بدهیهای جاری
current income	درامد جاری
current budget	بودجه جاری
current yield	بازده جاری
current cell indicator	نشانگر سل جاری
bank overdraft	حساب جاری
current date	تاریخ جاری
current loop	حلقه جاری
current expenditure	هزینه جاری
current files	پروندههای جاری
checking accounts	حساب جاری
routinely	خط مشی جاری
account cuurent	حساب جاری
routines	روش جاری
circulating asset	دارایی جاری
excurrent	جاری شونده
present income	درامد جاری
trills	جاری شدن
AC	حساب جاری
routines	خط مشی جاری
liquid limit	حد جاری شدن
routinely	روش جاری
current	جاری و روان
electrodynamics	الکترسیته جاری
callendar year	سال جاری
routine	خط مشی جاری
currents	جاری و روان
routine	روش جاری
trilled	جاری شدن
trill	جاری شدن
yeild point	حد جاری شدن
competitive price	قیمت جاری
flows	جاری شدن
standing	روش جاری
rules of procedure	روش جاری
current instruction	دستورالعمل جاری
yielded	جاری شدن
Blood was running .	خون جاری شد
yeild	جاری شدن
working capacity	سرمایه جاری
present consumption	مصرف جاری
yield	جاری شدن
flowed	جاری شدن
flow	جاری شدن
pour	جاری شدن یا ساختن
snivelled	ازبینی جاری شدن
pouring	جاری شدن یا ساختن
sniveled	ازبینی جاری شدن
active a ccount	حساب متحرک یا جاری
pours	افشاندن جاری شدن
the th inst	پنجم بماه جاری
pouring	افشاندن جاری شدن
pours	جاری شدن یا ساختن
snivel	ازبینی جاری شدن
sniveling	ازبینی جاری شدن
poured	افشاندن جاری شدن
current rate of growth	نزخ رشد جاری
snivels	ازبینی جاری شدن
poured	جاری شدن یا ساختن
pour	افشاندن جاری شدن
snivelling	ازبینی جاری شدن
pour point	نقطه جاری شدن
bleed	خون جاری شدن از
instants	مربوط به ماه جاری
bleeds	خون جاری شدن از
flux	جاری شدن گداختن
daily routine	عادت جاری روزانه
balance on current account	مانده حساب جاری
print	پس از اتمام کار جاری
circulate	جاری شدن (مثل آب در لوله یا هوا در ساختمان)
printed	پس از اتمام کار جاری
prints	پس از اتمام کار جاری
standing operating procedures	روش جاری عملیاتی
standing operating procedures	روش جاری مخابرات
at the current rate of exchange	به نرخ جاری ارز
at the current rate of exchange	به نرخ مبادله جاری
instant	مربوط به ماه جاری
circumfluent	جاری شونده دراطراف
current directory	دایرکتوری جاری یا فعلی
current account balance	تراز حساب جاری
payment on open account	پرداخت در حساب جاری
checking accounts	حساب جاری بانکی
passbook	دفتر حساب جاری
pass book	دفتر حساب جاری
checking account	حساب جاری بانکی
outflows	به بیرون جاری شدن
outflow	به بیرون جاری شدن
winterbourne	رودی که در زمستان جاری میشود
hangup	توقف ناگهانی برنامه جاری
profluent	جاری بمقدار زیاد ساری
routinely	جریان عادی عادت جاری
routine	جریان عادی عادت جاری
newsreel	فیلم اخبار جاری روز
flows	جاری بودن روان شدن
ancestral file	که فرزند فایل جاری است
Applicants flooded in.	سیل افراد ( متقاضیان ) جاری شد
flowed	جاری بودن روان شدن
confluent	باهم جاری شونده متلاقی
rules of procedure	قوانین مربوط به روش جاری
flow	جاری بودن روان شدن
newsreels	فیلم اخبار جاری روز
routines	جریان عادی عادت جاری
conducting	جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
conduct	جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
move to tears	اشک از چشمان کسی جاری شدن
conducts	جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
slobber	تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
slobbered	تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
shape factor	نسبت لنگرپلاستیک به لنگر جاری شدن