Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
sandbar
جزیره نمایی که دردهانه رودخانه یا بندر گاه باشد
Other Matches
eyot
جزیره کوچک در رودخانه
holm
جزیره کوچکی میان رودخانه با دریاچه ویانزدیک خشکی
riparian
حریم رودخانه و ان چه که در ان باشد
atole
جزیره یا جزایر مرجانی که اطراف دریاچه را مثل کمربندی احاطه کرده باشد
acheval
ارتشی که جناحش در اثرمانعی مانندباتلاق یا رودخانه از ان دورو مجزا باشد
water hole
سوراخ یا شکاف طبیعی رودخانه خشک شده که مقداری اب دران باشد
Manx
وابسته به جزیره انسان لهجهای که در جزیره نامبرده بدان سخن میگویند
rhodian
وابسته به جزیره rhodes اهل جزیره رودز
hypsometric diagram
طرح منظری عوارض نمایی که عوارض در ان با سایه زدن مشخص شده باشد
cabotage
کشتیرانی و حمل کالا از یک بندر به بندر دیگر بدون دورشدن از ساحل
afflux
خیزاب بالاامدن سطح اب رودخانه بوسیله کاهش عرض رودخانه
cabotage
کشتیرانی از یک بندر به بندر دیگردرامتداد ساحل
terminal port
بندر بارانداز اخرین بندر حرکت
sinter
مواد متحجر شده دردهانه چشمه اب گرم
up the river
سوی سر چشمه رودخانه بطرف بالای رودخانه
affluent
رودخانه ای که به داخل رودخانه بزرگتر یا دریاچه بریزد.
liman
خلیج مصب رودخانه مدخل رودخانه
bed groins
بند کوچکی که بطور موقت جهت بالاامدن سطح اب دردهانه خروجی کانال زده میشود
spectroscopic binary
دوتایی طیف نمایی دوتایی بیناب نمایی
keelage
حق ورود کشتی به بندر ورودیه کشتی به بندر
a closed mouth catches no flies
<proverb>
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
isle
جزیره
island
جزیره
isles
جزیره
islands
جزیره
moored mine
مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
hotter
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
islander
جزیره نشین
islet
جزیره کوچک
coral island
جزیره مرجانی
isles
جزیره کوچک
insular
وابسته به جزیره
sand bank
جزیره نما
Madagascar
جزیره مالاگازی
Malta
جزیره مالت
isle
جزیره کوچک
island of reil
جزیره ریل
islets
جزیره کوچک
newfoundland
جزیره نیوفاوندلند
Cyprus
جزیره قبرس
cay
جزیره کوچک
chersonese
شبه جزیره
crete
جزیره کرت
islanders
جزیره نشین
reefs
جزیره نما
Haiti
جزیره هاییتی
peninsula
شبه جزیره
insularity
جزیره بودن
islaner
اهل جزیره
islands
جزیره ساختن
island
جزیره ساختن
islaner
جزیره نشین
peninsulas
شبه جزیره
reef
جزیره نما
escutcheon
سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
rialto
جزیره ریالتو در ونیز
crimean
اهل جزیره کریمه
insulating
بصورت جزیره دراوردن
cuban
اهل جزیره کوبا
islands
جزیره دار کردن
atoll
جزیره مرجانی حلقوی
icelander
اهل جزیره ایسلند
island
جزیره دار کردن
cretan
اهل جزیره کرت
peninsulate
شبه جزیره کردن
atolls
جزیره مرجانی حلقوی
peninsular
وابسته به شبه جزیره
isle
جزیره نشین کردن
pawn island
جزیره پیادهای شطرنج
insulates
بصورت جزیره دراوردن
manhattan
جزیره مان هاتان
isles
جزیره نشین کردن
peninsularity
حالت شبه جزیره
greenlander
اهل جزیره گرینلند
malay peninsula
شبه جزیره مالاکا
manxman
اهل جزیره انسان
jutland
شبه جزیره دانمارک
sicilian
اهل جزیره سیسیل
shoaly
پر از جزیره نمایاتپههای دریایی
haitian
اهل جزیره هاییتی
insulate
بصورت جزیره دراوردن
minorca
جزیره مینورکا در مدیترانه
modals
نمایی
modal
نمایی
exponential
نمایی
seediness
بد نمایی
unimodal
یک نمایی
effeminacy
زن نمایی
bimodal
دو نمایی
squalidness
بد نمایی
male protest
نر نمایی
shabbiness
نخ نمایی
squalidity
بد نمایی
aberration
کج نمایی
Iceland
جزیره ایسلند زبان ایسلندی
tahitian
اهل جزیره تاهیتی در جزایرپلینزی
liliputian
وابسته به جزیره خیالی لی لی پوت
iberian
اهل شبه جزیره ایبری
crannog
جزیره کوچک میان دریاچه
floating island
جزیره شناور ومصنوعی شیرینی
enisle
بصورت جزیره دراوردن جداکردن
orkney lslands
جزیره اورکنی درشمال اسکاتلند
key
کی
[جزیره ای کوچک در ایالت فلوریدا]
shelf
تپه دریایی جزیره نما
hotbeds
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbed
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
pleading
برهان نمایی
holographic image
نمایی از شی سه بعدی
grandiosity
بزرگ نمایی
maculation
ملوث نمایی
saber rattling
قدرت نمایی
sanctified airs
مقدس نمایی
exponential rate
اهنگ نمایی
ostentation
خود نمایی
exponent bias
پیشقدر نمایی
exponential curve
منحنی نمایی
exponential rate
نرخ نمایی
exponential distribution
توزیع نمایی
sanctimony
مقدس نمایی
sanctimoniousness
مقدس نمایی
puppydom
خود نمایی
masculine protest
نرینه نمایی
exponential function
تابع نمایی
illusionism
سه بعد نمایی
puppyhood
خود نمایی
prewetting
پیش تر نمایی
boldfacing
درشت نمایی
pretentiousness
خود نمایی
characterization
منش نمایی
pearliness
مروارید نمایی
data display
داده نمایی
death feigning
مرده نمایی
transparency
پشت نمایی
playing dead
مرده نمایی
dichroism
دو رنگ نمایی
transparencies
پشت نمایی
master stroke
هنر نمایی
illusionism
عمق نمایی
transparence
پشت نمایی
magnifications
درشت نمایی
magnifications
بزرگ نمایی
grin
دندان نمایی
slow motion
کند نمایی
foreshortening
کوته نمایی
grinned
دندان نمایی
grinning
دندان نمایی
grins
دندان نمایی
exhibitionism
عورت نمایی
tokenism
نمونه نمایی
flare
خود نمایی
flares
خود نمایی
transparecy
پشت نمایی
verisimilitude
راست نمایی
magnification
بزرگ نمایی
magnification
درشت نمایی
likelihood
درست نمایی
showiness
خود نمایی
sightliness
خوش نمایی
notoriety
انگشت نمایی
spectroscopy
طیف نمایی
spectroscopy
بیناب نمایی
stereoscopics
برجسته نمایی
imperfect competition
حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
the peninsula
شبه جزیره اسپانی و پرتغال ایبری
peloponnesian
وابسته به شبه جزیره جنوبی یونان
rumpy
یکجور گربه بی دم در جزیره man of isle
corsican
اهل جزیره کورس دردریای مدیترانه
terra firma
قطعه اصلی خطه بدون جزیره
maf
بیزاری مردم جزیره سیسیل ازقانون
port
بندر
harbourless
بی بندر
cril
سد بندر
harbouring
بندر
wayside
بندر
seaport
بندر
seaports
بندر
harbored
بندر
harboring
بندر
harbors
بندر
harbour
بندر
harbours
بندر
harboured
بندر
characterises
منش نمایی کردن
magnification factor
عامل درشت نمایی
characterising
منش نمایی کردن
masterstrokes
هنر نمایی شاهکار
maximum liklihood
درست نمایی بیشینه
direction indicator
دستگاه جهت نمایی
masterstroke
هنر نمایی شاهکار
woolliness
پشم نمایی پرپشمی
characterize
منش نمایی کردن
characterizing
منش نمایی کردن
characterized
منش نمایی کردن
characterizes
منش نمایی کردن
paraded
خود نمایی کردن
parade
خود نمایی کردن
circular dischroism
دو رنگ نمایی دورانی
characterised
منش نمایی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com