English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English Persian
goldbrick جنس بی ارزشی که بجای جنس بهاداری فروخته میشود
Other Matches
seconded که هنوز استفاده میشود و دوباره فروخته میشود
second که هنوز استفاده میشود و دوباره فروخته میشود
seconds که هنوز استفاده میشود و دوباره فروخته میشود
seconding که هنوز استفاده میشود و دوباره فروخته میشود
fast moving stock کالایی که به سرعت فروخته میشود
loss leader کالایی که با ضرر فروخته میشود
assessed value ارزشی که به منظور خاص برای یکی از اقلام دارایی معین میشود
bundled software نرم افزاری که همراه با قیمت کامپیوتر فروخته میشود
turnover تعداد دفعاتی درسال که موجودی انبار یک بنگاه فروخته میشود
bundling بستهای که حاوی کامپیوتر و نرم افزار و تجهیزات جانبی آن است که با قیمت مخصوص فروخته میشود
bundles بستهای که حاوی کامپیوتر و نرم افزار و تجهیزات جانبی آن است که با قیمت مخصوص فروخته میشود
bundle بستهای که حاوی کامپیوتر و نرم افزار و تجهیزات جانبی آن است که با قیمت مخصوص فروخته میشود
he could p for an englishman بجای یک نفرانگلیسی قلمداد میشود
tea is sold by the kilogramme چایی را کیلویی می فروشند چایی به کیلو فروخته میشود
unbundled اموزش و..... که مستقل از سخت افزارکامپیوتر توسط سازنده سخت افزاری فروخته میشود دسته نشده
spot pass پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
spot bowler بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
brunches غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
brunch غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
run duration 1-کد برنامهای که کامپایل شده است و به صورتی است که مستقیماگ توسط کامپیوتر قابل اجرا است .2-برنامه مفسر تجاری که به همراه برنامه کاربردی زبان سطح بالا فروخته میشود که امکان اجرای آنرا فراهم میکند
univalent یک ارزشی
two valued دو ارزشی
single valued تک ارزشی
trivalent سه ارزشی
ad velorem ارزشی
worth a cent <idiom> با هر ارزشی
value judgements قضاوت ارزشی
multivalued چند ارزشی
monobasic acid اسید یک ارزشی
quadrivalent چهار ارزشی
value judgement قضاوت ارزشی
value trace اثر ارزشی
value judgment داوری ارزشی
it is of little worth چندان ارزشی ندارد
foreign value system نظام ارزشی بیگانه
on the block <idiom> فروخته شده
it was sold at 0 year's p بهره برابردرامدسالیانه اش فروخته شد
under the counter <idiom> مخفیانه فروخته شدن
sold فروخته شده بفروش رفته
over the counter خارج از بورس فروخته شده
outside [stock exchange] <adj.> خارج از بورس [فروخته شده ]
over-the-counter <adj.> خارج از بورس [فروخته شده ]
off-market <adj.> خارج از بورس [فروخته شده ]
average میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد
averages میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد
averaging میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد
averaged میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد
top روش نوشتن برنامه ها که کل سیستم به بلاکها یا کارهای ساده تقسیم میشود. دو واحد بلاک نوشته میشود وپیش از پردازش آزمایش میشود با بعدی
avoirdupois اشیاء و اجناسی که با توزین فروخته میشوند
ex. dividend سهمی که پس از پرداخت سود آن فروخته شده
price as natural ice یخ ساختگی بهمان بهای یخ طبیعی فروخته میشد
thirds شرکتی که سرویس میدهد به سیستمی فروخته شده از یک شخص
third شرکتی که سرویس میدهد به سیستمی فروخته شده از یک شخص
subject to being unsold فروخته نشده باشد درصورت موجود بودن کالا
caveat venditor یعنی فروشنده مسئول معایب کالای فروخته شده میباشد
sectors دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود
sector دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود
universal آنچه از همه جا اعمال میشود یا در هر جایی استفاده میشود یا برای چندین کار استفاده میشود
foreign excess تجهیزات نظامی که از مصرف داخلی اضافه تر بوده و به خارج ارسال یا فروخته می شوند
normative economics اقتصاد اخلاقی اقتصاد رفاه که در ان قضاوت ارزشی صورت میگیرد
stoppage in transitu حق استرداد جنس فروخته شده برای بایع حق امتناع ازتسلیم مال التجاره در حال حمل
per pro بجای
in his stead بجای او
in lieu of بجای
in payment of بجای
in the room of بجای
in return for بجای
vice- بجای
in exchange for بجای
vices بجای
instead of بجای
lieu بجای
vises بجای
vice بجای
Instead of you بجای تو
for بجای از طرف
he succeeded his father بجای پدرنشست
stead بجای بعوض
quid pro quo بجای عوض
instead بجای اینکه
instead of <conj.> بجای [بعوض]
elsewhere بجای دیگر
to pass for قلمدادشدن بجای
in somebody's place بجای کسی
in place of بجای درعوض
quid pro quos بجای عوض
instead of celebrating بجای جشن
echoing هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echo هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echoes هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echoed هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
form ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود
perfoliate درباب برگی گفته میشود که ساقه اش فاهرا ازتوی ان رد میشود
forms ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود
formed ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود
averaging متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
averages متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
traces نقاط قط ع انتخابی که برنامه اجرا درآنجا توقف میشود و ثبات بررسی میشود
traced نقاط قط ع انتخابی که برنامه اجرا درآنجا توقف میشود و ثبات بررسی میشود
trace نقاط قط ع انتخابی که برنامه اجرا درآنجا توقف میشود و ثبات بررسی میشود
average متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
averaged متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
loads برنامه کاپیوتری که در حا فظه اصلی باز میشود و سپس به صورت خودکار اجرا میشود
load برنامه کاپیوتری که در حا فظه اصلی باز میشود و سپس به صورت خودکار اجرا میشود
softer دیسکی که سکتورها با آدرس شرح داده میشود و کد شروع هنگام فرمت روی آن نوشته میشود
soft دیسکی که سکتورها با آدرس شرح داده میشود و کد شروع هنگام فرمت روی آن نوشته میشود
softest دیسکی که سکتورها با آدرس شرح داده میشود و کد شروع هنگام فرمت روی آن نوشته میشود
dummy متغیری که مط ابق با اصول زبان تنظیم میشود. ولی در زمان اجرای برنامه جایگزین میشود
dummies متغیری که مط ابق با اصول زبان تنظیم میشود. ولی در زمان اجرای برنامه جایگزین میشود
back to your seats برگردید بجای خود
impersonify بجای شخص گرفتن
O.K. اصط لاحی که بجای
on your marks فرمان بجای خود
take your mirks فرمان بجای خود
hardwired connection می بجای ورودی و سوکت
instead of the other way around بجای برعکس این
instead of vice versa بجای برعکس این
were i in his skin اگر بجای او بودم
instead of the reverse بجای وارونه این
suffix notation عملیات ریاضی که به صورت منط ق نوشته میشود و نشانه پس از عددی که عمل روی آن انجام میشود می آید
town fog نوعی مه یخ مانند که دردرجه حرارت خیلی پایین تولید میشود و معمولا درشهرهای پر جمعیت دیده میشود
throughput نرخ تولید ماشین یا سیستم که به عنوان کل اطلاعات مفید که در یک زمان پردازش میشود اندازه گیری میشود
mastered و وقتی کامپیوتر روشن میشود بار میشود.
masters و وقتی کامپیوتر روشن میشود بار میشود.
master و وقتی کامپیوتر روشن میشود بار میشود.
oem Equipment Original شرکت یا سازمانی که کامپیوترها وتجهیزات دستگاه جانبی را به منظور استفاده از انها درمحصولات و تجهیزاتی که بعدا" به مشتریان فروخته خواهد شد خریداری می نمایدسازنده تجهیزات اصلی anufacturer
workgroup خصوصیتی که به بستههای نرم افزاری استاندارد اضافه میشود که باعث کارایی بهتر آن در گروه کاربران شبکه میشود
faxed کارت آداپتور که وارد یک حفره بزرگ میشود و باعث میشود کامپیوتر داده فکس را ارسال و دریافت کند
faxes کارت آداپتور که وارد یک حفره بزرگ میشود و باعث میشود کامپیوتر داده فکس را ارسال و دریافت کند
fax کارت آداپتور که وارد یک حفره بزرگ میشود و باعث میشود کامپیوتر داده فکس را ارسال و دریافت کند
faxing کارت آداپتور که وارد یک حفره بزرگ میشود و باعث میشود کامپیوتر داده فکس را ارسال و دریافت کند
instead of working بجای اینکه او کار بکند
instead of doing بجای اینکه انجام بدهند
If I were in your place. . . اگر بجای شما بودم …
ghost-writer کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost-writers کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
foist چیزی را بجای دیگری جا زدن
phraseography نشان گذاری بجای عبارت
ghost writer کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
I wI'll sign for him . من بجای اوامضاء خواهم کرد
to pass for پذیرفته یا شناخته شدن بجای
push pass پاس با فشارچوب بجای ضربه
horned scully مانع افقی زیرابی که برای سوراخ کردن بدنه کشتیهاکار گذاشته میشود و معمولابا بتون و تیراهن ساخته میشود
i wish you would go بجای ماضی استمراری در موردتمنی یا ارزو
ampersand کاراکتر & است که بجای and بکار می رود
wicks چیزی که بجای فتیله بکار رود
recuperation عمل برگرداندن لوله بجای خود
Ferdowsi left a good name behind. نام نیکی از فردوسی بجای مانده
conscription of weath گرفتن پول و مال بجای سرباز
wick چیزی که بجای فتیله بکار رود
eat the ball اسیر شدن با توپ بجای پرتاب
rational dress نیم شلواری که زن بجای دامن بپوشد
enallage بکاربردن صیغهای بجای صیغه دیگر
to take the fall for somebody مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
to touch ground بجای ثابت یابموضوع اصلی رسیدن
things have come to a pretty pass کار بجای باریک رسیده است
autos کلمه رمز و نام کاربر که پس از تمام شدن صفحه وقتی توسط یک سیستم از راه دور تقاضا میشود ارسال میشود
standard نامهای که بدون تغییر به متن اصلی فرستاده میشود ولی سپس با درج نام و آدرس افراد مختلف مشخص میشود
standards نامهای که بدون تغییر به متن اصلی فرستاده میشود ولی سپس با درج نام و آدرس افراد مختلف مشخص میشود
auto کلمه رمز و نام کاربر که پس از تمام شدن صفحه وقتی توسط یک سیستم از راه دور تقاضا میشود ارسال میشود
quantum valebat در مواقعی که جنسی بدون تعیین قیمت دقیق فروخته و شرط شود که قیمت بر مبنای قاعده فوق بعدا" پرداخت شود
commodity money پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
put the ball on the floor به زمین انداختن توپ کریکت بجای بل گرفتن
whipping boy بچه تازیانه خور بجای شاهزاده در مدرسه
ventriloquists کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
ventriloquist کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
pinspotter وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
pinsetter وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
grillage شبکهای از تیرهای سنگین که بجای پی ساختمان قرارمیدهند
persepolis شهر باستانی که بعداشهر استخر بجای ان ساخته شد
overstand بیش از حد ماندن قایق در یک مسیر بجای چرخاندن
He left a great name behid him . نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
to make one's mark مشهور شدن نشان بجای امضا گذاشتن
ants : پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
ant : پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
cheated تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
succedaneum دوایی که بجای دوای دیگر تجویز شود
cheats تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
oafs بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
oaf بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
ventriloquistic کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
cheat تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
ack علامتی در ارتباطات و بی سیم و تلفن که بجای حرف A بکارمیرود
mutual terms شرایطی که بموجب ان دو تن بجای اینکه پول بدهند کارمیکند
rickshaw کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
scratch pads یک حافظه کوچک و سریع که بجای ثبات ها بکار می رود
ricksha کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
scratch pad یک حافظه کوچک و سریع که بجای ثبات ها بکار می رود
rickshaws کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
order arms فرمان بجای خود در حال مسلح بودن با تفنگ
phototransistor نیمه هادی حالت جامد که باجذب نور حفره هایی در ان ایجاد میشود و این جریان توسط عمل ترانزیستور تاچندین برابر تشدید میشود
self- قطعه RAM پوییا با مدار تو کار برای تولید سیگنالهای تنظیم کننده که باعث برگرداندن داده میشود وقتی که برق قط ع میشود با استفاده از باتری پشتیبان
kinnikinnic برگ وپوست برخی گیاهان که هندیهای امریکایی بجای تنباکوبکارمیبرند
Molotov cocktail بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
hydroplaning نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
wampun خر مهرهای که هندیهای امریکای شمالی بجای زر وزیور بکار می برند
interior label بجای اینکه برچسب خارجی یا فیزیکی روی محفظه باشد
the piping time زمان صلح که بجای موزیک جنگی نی وسازهای دیگرمی نوازند
manrope طناب کنار نردبان که بجای نرده یا دستگیره بکار میرود
mince pies نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com