English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
ultimate strength حاصلضرب بیشترین بار ممکن
Other Matches
limit load بیشترین باری که ممکن است در حالتی بر یک جزء یا قطعه وارد شود
perpetuting testtimony تاسیسی که به وسیله ان شهادتی که ممکن است بعدا" به ان استناد لازم شود و در عین حال ممکن است بعدا" ممکن الحصول نباشد حفظ میشود
product حاصلضرب
products حاصلضرب
productive حاصلضرب
product [the result of multiplying] حاصلضرب [ریاضی]
sum of products مجموع حاصلضرب
vector product حاصلضرب برداری
product of sums حاصلضرب مجموعه ها
scalar product حاصلضرب اسکالر
product حاصل حاصلضرب
cross products حاصلضرب ضربدری
product محصول حاصلضرب
products حاصل حاصلضرب
products محصول حاصلضرب
logic product حاصلضرب منطقی
scalar product حاصلضرب عددی
factorial حاصلضرب اعدادصحیح مثبت
solubility product constant ثابت حاصلضرب انحلال
ion product constant ثابت حاصلضرب یونی
solubility product constant ثابت حاصلضرب انحلال پذیری
mechanical percentage حاصلضرب مقدار درصدهندسی در نسبت حد ارتجاعی فولاد به مقاومت محاسباتی بتن
maximum بیشترین
most بیشترین
uttermost بیشترین
utmost بیشترین
peak speed بیشترین تندی
highest price بیشترین قیمت
maximum slope بیشترین شیب
peak demand بیشترین تقاضا
superlatives بیشترین درجه عالی
superlative بیشترین درجه عالی
make the most of <idiom> بیشترین سود را بردن
absolute address بیشترین مقدار یا حد یک سیستم
best profit output محصول در بیشترین مقدارسود
machine address بیشترین مقدار یا حد یک سیستم
planck law مقدار کوانتوم برحسب واحدهای انرژی برابراست با حاصلضرب مقدارثابت کوانتوم در فکانس
best profit point نقطه بیشترین مقدار سود
peaking بیشترین مقدار متغیر یا سیگنال
peaks بیشترین مقدار متغیر یا سیگنال
peak بیشترین مقدار متغیر یا سیگنال
range مجموعه مقادیرممکن بین بیشترین حد و کمترین حد
columns چاپگری که بیشترین پهنای خط از حروف را دارد
column چاپگری که بیشترین پهنای خط از حروف را دارد
ranged مجموعه مقادیرممکن بین بیشترین حد و کمترین حد
rated altitude ارتفاعی که در ان موتورپیستونی بیشترین توان رادارد
peaks زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد
ranges مجموعه مقادیرممکن بین بیشترین حد و کمترین حد
peak زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد
peaking زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد
make time <idiom> بیشترین مسافت را درکمترین وقت رفتن
available بیشترین قدرت الکتریکی یا پردازش یک سیستم
armistise متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
design stress resultant تلاشی که در محاسبات بکار میرود وبرابر است با حاصلضرب تلاش در ضریب تشدید یادرصورت لزوم ضریب تصغیر
spanning مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
peaks زمانی در روز که بیشترین توان استفاده میشود
capacities بیشترین نرخ انتقال داده روی یک کانال
capacity بیشترین نرخ انتقال داده روی یک کانال
peaking زمانی در روز که بیشترین توان استفاده میشود
channels بیشترین نرخ ارسال داده روی یک کانال
channelled بیشترین نرخ ارسال داده روی یک کانال
channeling بیشترین نرخ ارسال داده روی یک کانال
spanned مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
span مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
channel بیشترین نرخ ارسال داده روی یک کانال
channeled بیشترین نرخ ارسال داده روی یک کانال
peak زمانی در روز که بیشترین توان استفاده میشود
spans مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
maximum بیشترین حجم داده که قابل ذخیره سازی است
physical record بیشترین واحد داده که در یک عملیات قابل ارسال باشد
throughput بیشترین خروجی وسیله که با مشخصات اصلی مط ابق باشد
limiting speed بیشترین سرعت نسبی فاهری هواپیمایی با شکل معین
best rate of climb speed سرعتی که با بیشترین ارتفاع در واحد زمان همراه است
key مهمترین ترمینال در سیستم کامپیوتری یا آنکه بیشترین تقدم را دارد
limits محدودههای بیشترین حد از پیش تعیین شده برای اعداد در کامپیوتر
tolerances بیشترین اختلاف مجاز بین ابعاد واقعی و اسمی یک قطعه
untimate load بیشترین نیروئی که هر جزء سازهای بدون شکستن بایدتحمل کند
tolerance بیشترین اختلاف مجاز بین ابعاد واقعی و اسمی یک قطعه
limiting velocity بیشترین سرعت هواپیما تحت زاویه معین نسبت به افق
fans بیشترین تعداد ورودی ها که یک مدار یا قطعه میتواند با آن کار کند
fanning بیشترین تعداد ورودی ها که یک مدار یا قطعه میتواند با آن کار کند
fanned بیشترین تعداد ورودی ها که یک مدار یا قطعه میتواند با آن کار کند
fan بیشترین تعداد ورودی ها که یک مدار یا قطعه میتواند با آن کار کند
activities بیشترین تعداد کارهایی که در یک سیستم چند منظوره قابل اجراست
activity بیشترین تعداد کارهایی که در یک سیستم چند منظوره قابل اجراست
integrated روش سازمانی برای بازیابی و ورود داده با بیشترین کارایی
resolution بیشترین تعداد خط وط که یه تصویر را روی صفحه LRT تشکیل میدهند
resolutions بیشترین تعداد خط وط که یه تصویر را روی صفحه LRT تشکیل میدهند
aggregate بیشترین سرعتی که داده روی کانال مشخص میتواند ارسال شود
Shannon's Law قانونی که بیشترین گنجایش محل اطلاعات را برای خط ارتباطی بیان کند
rates بیشترین خروجی وسیله که باید با مشخصات ابتدایی تط ابق داشته باشد
rate بیشترین خروجی وسیله که باید با مشخصات ابتدایی تط ابق داشته باشد
aggregates بیشترین سرعتی که داده روی کانال مشخص میتواند ارسال شود
best angle of climb airspeed سرعتی در هواپیما که بیشترین افزایش ارتفاع دریک نقطه معین را سبب میشود
duty rated بیشترین تعداد عملیات که یک وسیله در یک زمان با مشخصات معلوم میتواند انجام دهد
paasche price index یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری
minimal tree درfکه گرههای آن به روش بهینه سازماندهی شده اند تا بیشترین کارایی را داشته باشند
cruise control کنترل عملکرد موتور برای بدست اوردن بیشترین راندمان قدرت و مصرف سوخت
best economy mixture نسبت متناسب سوخت و بنزین در موتورهای پیستونی جهت حصول بیشترین برد پروازی
fan بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanning بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanned بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fans بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
posse ممکن
workable <adj.> ممکن
executable <adj.> ممکن
feasible ممکن
makable [spv. makeable] <adj.> ممکن
practicable <adj.> ممکن
makable <adj.> ممکن
possible [doable, feasible] <adj.> ممکن
manageable <adj.> ممکن
feasible <adj.> ممکن
makeable <adj.> ممکن
thinkable ممکن
achievable <adj.> ممکن
possible ممکن
contrivable <adj.> ممکن
doable <adj.> ممکن
posses ممکن
conceivable ممکن
wein law طول موج بیشترین شدت تابش حاصل از منبع جسم داغ با دمای مطلق نسبت عکس دارد
unfeasible <adj.> غیر ممکن
multilevel با مقادیر ممکن
perchance ممکن است
warnings توجه به خط ر ممکن
as far as possible هر چه ممکن است
impracticable <adj.> غیر ممکن
mayhap ممکن است
warning توجه به خط ر ممکن
perhaps ممکن است
inexecutable <adj.> غیر ممکن
impossible غیر ممکن
possible capacity گنجایش ممکن
available ممکن الحصول
ternary با سه حالت ممکن
interactive را ممکن میکند
to be posible ممکن بودن
possibilities چیز ممکن شق
possibility چیز ممکن شق
probable error خطای ممکن
as much as possible هر قدر ممکن است
pron to با حداکثر سرعت ممکن
an impossible act کار غیر ممکن
to the nth degree <idiom> بالاترین وجه ممکن
probable error خطای ممکن [ریاضی]
feasible solutions راه حلهای ممکن
i may go ممکن است بروم
leg مسیر ممکن در یک تابع
nemo tenetur ad impossible غیر ممکن وادارکرد
may ممکن است میتوان
legs مسیر ممکن در یک تابع
minimise کوچک کردن تا حد ممکن
fixed point notation = نمایش عدد که محل ارقام و نقط ه اعشاری را در کامپیوتر نگه می دارد تا بیشترین تعداد اعداد قابل مدیریت را محدود کند
auctioneering device وسیلهای که بیشترین یا کمترین سیگنال را از تعدادی سیگنال ورودی انتخاب میکند
infinity حجم بسیار بسیار بزرگ که از بیشترین حد تصور هم بزرگتر باشد
quantity theory of money حاصلضرب حجم در سرعت گردش پول برابر است باحاصلضرب سطح عمومی قیمت و تولید واقعی نظریه مقداری پول که درحقیقت عقیده اقتصاددانان کلاسیک را درباره پول نشان میدهد را میتوان بصورت زیرنوشت : یعنی PQ = V
Can you help me? ممکن است کمکم کنید؟
may i go yes you may ایا ممکن است من بروم
he may come late ممکن است دیر بیاید
Excuse me. May I get by? ببخشید. ممکن است رد شوم؟
perhaps you have seen it ممکن است انرادیده باشید
ramp weight حداکثر وزن ممکن هواپیما
Could you bring me ... ? ممکن است ... برایم بیاورید؟
ambiguous آنچه دو معنای ممکن دارد
May I have a blanket? ممکن است یک پتو برایم بیاورید؟
May I park there? ممکن است اینجا پارک کنم؟
Can you tell me where ... is? آیا ممکن است به من بگویید ... کجاست؟
May I have an ashtray? ممکن است یک زیرسیگاری برایم بیاورید؟
you have perhaps seen it ممکن است انرا دیده باشید
By hook or by crook. somehow. هر جوری شده ( بهر طریق ممکن )
WI'll you give the car a wash (wash – down) please. ممکن است لطفا" اتوموبیل رابشوئید
boolean operation یکی از دو مقدار ممکن درست یا نادرست
Would you wait for me, please? ممکن است لطفا منتظرم باشید؟
May I have my bill, please? ممکن است لطفا صورتحسابم را بیاورید؟
Can you help me with my luggage? ممکن است بارم را حمل کنید؟
Can you give me the key, please? لطفا ممکن است کلید را به من بدهید؟
Can you lend me ... آیا ممکن است ... را به من امانت بدهید؟
phoneme که ممکن است کلمهای را ایجاد کند
May I have an iron? ممکن است یک اتو برایم بیاورید؟
it is not p to climb it نمیتوان از ان بالارفت بالارفتن از ان ممکن نیست
Can you give me an estimate? ممکن است یک برآورد هزینه به من بدهید؟
mesh هر سیستم با دو یا چند مسیر ممکن در هر اتصال
contingency چیزی که دراینده ممکن است رخ دهد
contingencies چیزی که دراینده ممکن است رخ دهد
bifurcation سیستمی که در آن فقط دو نتیجه ممکن است
bistable که در موقعیت ممکن روشن و خاموش دارد
Could you put us up for the night ? ممکن است شب را اینجا منزل کنیم ؟
ccd که دستیابی ترتیبی یا تصادفی را ممکن می کنند
meshes هر سیستم با دو یا چند مسیر ممکن در هر اتصال
meshing هر سیستم با دو یا چند مسیر ممکن در هر اتصال
clamper مداری که سطح سیگنال را از نوک اسکن کردن یا سایر وسایل ورودی به بیشترین حد محدود میکند زودتر از وقتی که به یک مقدار عددی تبدیل شود
May I have some ...? آیا ممکن است مقداری ... برایم بیاورید؟
Would you mind filling in this registration form? آیا ممکن است این فرم را پر کنید؟
optimize کار کردن چیزی با حداکثر کارایی ممکن
May I have a bath towel? ممکن است یک حوله حمام برایم بیاورید؟
capacity انجام دادن هر مقدار کار که ممکن است
capacities انجام دادن هر مقدار کار که ممکن است
three state logic دروازه منط قی یا IC که سه وضعیت خروجی ممکن دارد
May I have some soap? ممکن است چند تا صابون برایم بیاورید؟
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com