English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
half long حد فاصل بین جمله طویل وجمله کوتاه
Other Matches
topic sentence جمله سرسطر جمله عنوان
ranged حد فاصل
line of d. حد فاصل
interfaces فاصل
interface فاصل
range حد فاصل
partitions حد فاصل
ranges حد فاصل
partition حد فاصل
disjunctive فاصل
frontier خط فاصل مرزی
midrib خط یا برامدگی حد فاصل
contour خط فاصل درنقشههای رنگی
break up حد فاصل علایم مشخصه هدف
long-drawn-out طویل
lengthy طویل
longer طولانی طویل
long dated طویل المدت
slotting سوراخ طویل
slots سوراخ طویل
longed طولانی طویل
long- طولانی طویل
long gallery راهرو طویل
long طولانی طویل
slot سوراخ طویل
majored طویل ارشد
majoring طویل ارشد
long gallery اتاق طویل
long term طویل المدت
longest طولانی طویل
wiredrawn طویل و فریف
lengthened طویل شدن
lengthening طویل شدن
lengthens طویل شدن
major طویل ارشد
lengthen طویل شدن
longs طولانی طویل
stationary front جبهه حد فاصل بین دو توده هوای راکد
contour map نقشهای که دارای خطوط فاصل مشخصی باشد
elongation قابلیت طویل شدن
draw طویل کردن کشش
investment credit اعتبار طویل المدت
capital liability دیون طویل المدت
draws طویل کردن کشش
long term project پروژه طویل مدت
sustained load بار طویل المدت
hyperon جرمی که حد فاصل بین پروتون ونوترون دو اتم است
long term interest rate نرخ بهره طویل المدت
gyroplane نوعی هواپیما که حد فاصل میان هلیکوپتر و طیارههای معمولی است
blast منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
blasts منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
short lunge نوعی سخمه کوتاه یا ضربه کوتاه در جنگ
deflection under long term loading خیز ریز بار طویل المدت
flight arrow تیر مخصوص تیراندازی باپرواز منحنی و طویل
chunking along عملکرد یک برنامه طویل الاجراو قابل اطمینان
capital assets دارایی طویل المده اعم ازمالی واعتباری
epididymis زائده طویل و باریک عقب بیضه که شامل مجاری خروجی منی است
shorthorn جانور شاخ کوتاه نژاد گاو شاخ کوتاه شمال انگلیس
pantywaist شلوار کوتاه بچگانه که به بالاتنه لباسش تکمه میشود شلوار کوتاه
backgrounds سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
background سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
short quard سخمه گارد کوتاه در جنگ سرنیزه سخمه کوتاه
term جمله
among the rest از ان جمله
amongst از جمله
termed جمله
terming جمله
sentencing جمله
sentences جمله
outright جمله
sentence جمله
outrightly جمله
inclusive of <prep.> از جمله
mongst از جمله
comprising <prep.> از جمله
including <prep.> از جمله
sentence جمله
sentence adverb قید جمله ای
provisos جمله شرطی
proviso جمله شرطی
double talk جمله دو پهلو
residual term جمله باقیمانده
term جمله عبارت
choice of words جمله بندی
totaled جمله سرجمع
periods جمله کامل
control statement جمله کنترلی
clauses جزئی از جمله
final term جمله نهایی
executable statement جمله اجرایی
error term جمله خطا
stochastic term جمله تصادفی
mathematical term جمله [ریاضی]
term جمله [ریاضی]
statement label برچسب جمله
residual term جمله پسماند
middling جمله مشترک
period جمله کامل
wordage جمله بندی
definiens جمله تعریفی
declaration statement جمله تعریفی
word choice جمله بندی
totals جمله سرجمع
totalling جمله سرجمع
an involed sentence جمله پیچدار
parenthesis جمله معترضه
term جمله طیفی
one word sentence جمله تک واژهای
terming جمله طیفی
termed جمله عبارت
compound statement جمله مرکب
terming جمله عبارت
loose sentence جمله بیربط
sentence fragment جمله جزء
termed جمله طیفی
verbiage [American English] جمله بندی
wording جمله بندی
total جمله سرجمع
totaling جمله سرجمع
clause جزئی از جمله
totalled جمله سرجمع
assignment statement جمله جایگزینی
diction جمله بندی
nonexecutable statement جمله غیر اجرایی
parses جمله راتجزیه کردن
reporter جمله ساز نویسنده ناصادق
monomial دارای فقط یک جمله
colloquialism جمله مرسوم درگفتگو
full point نقطه پایان جمله
term symbol نشانه جمله طیفی
parse جمله راتجزیه کردن
punch-line جمله اساسی واصلی
sentence completion test ازمون تکمیل جمله
punch line جمله اساسی واصلی
colloquialisms جمله مرسوم درگفتگو
periods نقطه پایان جمله
job control statement جمله کنترل کار
job control statement جمله کنترل برنامه
period نقطه پایان جمله
subroutine reentry ورود جمله به زیرروال
parsed جمله راتجزیه کردن
impresa نشانه جمله شعاری
punch-lines جمله اساسی واصلی
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
predicatively بطور غیرمستقیم در خبر جمله
phraseologist جمله ساز نویسنده ناصادق
sign of aggregation علائم مخصوص جمله جبری
saws لغت یا جمله ضرب المثل
sawed لغت یا جمله ضرب المثل
armless <adj.> بی بازو [در آخر جمله می آید]
saw لغت یا جمله ضرب المثل
restrictive جمله یا عبارت حصری یا محدودکننده
the difference between the consecutive terms اختلاف هر دو جمله متوالی [ریاضی]
sawing لغت یا جمله ضرب المثل
to pad a sentence جمله را با واژههای زیادی دراز کردن
cat-and-dog <adj.> <idiom> پر جنگ و جدال [در آخر جمله می آید]
parse اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
vinculum خط ترازی که بالای چند جمله می کشند
How can I make such pilot چگونه میتوانم با خلبان جمله بسازم
word order ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
parsed اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
The sentence doesnt convey the meaning. این جمله معنی رانمی رساند
parses اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
insert افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
inserts افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
other than [usually used in negative sentences] <adv.> به غیر از [در جمله های منفی کاربرد دارد]
inserting افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
approachable [accessible to most people] هم مشرب [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
approachable [accessible to most people] همخو [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
geometric mean فاصله بین اولین واخرین جمله یک تصاعدهندسی
tag line جمله نهایی نمایش وغیره نقطه حساس
augmentation افزایش نیروی جلوبرنده باوسایل کمکی از جمله پس سوز
transversal اجرای هر جمله از یک برنامه برای اهداف اشکال زدایی
approachable [accessible to most people] کمک کننده [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
do این کلمه درابتدای جمله بصورت علامت سوال میاید
prepositional phrase بخشی از جمله که با حرف اغازگرد دو خاصیت صفت یاقیدیا اسم راپیداکند
cabling نموداری که محل کابلها را در یک اداره نشان میدهد از جمله نقاط اتصال را
separation zone منطقه واسطه حد فاصل یکانها منطقه جداسازی یکانها
hurdle step جهش کوتاه روی یک پا پیش از شیرجه جهش کوتاه پیش از پریدن از روی خرک
one for one مرحلهای غالبا" مربوط به یک اسمبلر که در ان یک جمله زبان منبع به یک دستور کارزبان ماشین تبدیل میشود
linter ماشینی که پس از پاک کرن پنبه الیاف کوتاه چسبیده به تخم پنبه را میگیرد الیاف کوتاه پنبه که به تخم پنبه چسبیده است
recursive equations معادلاتی که بعضی از جملات در انهاتکرار شده و هر معادله نسبت به معادله قبلی فقط یک جمله اضافی دارد
delivered duty paid یکی از قراردادهای اینکوترمز که در ان فروشنده کلیه اقدامات لازم از جمله پرداخت عوارض را بعمل اورده و کالای مورد معامله را در محل خریدار به اوتحویل میدهد
mathematical school مکتبی که مسائل اقتصادی را از دیدگاه ریاضی مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد از جمله اقتصاددانان این مکتب میتوان از استانلی جونز و لئون والراس نام برد
parataxis مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
pigmy قد کوتاه
miniature کوتاه
liliputian قد کوتاه
stockier کوتاه
bas relif کوتاه
curtal کوتاه
pigmy کوتاه
pygmy قد کوتاه
miniatures کوتاه
succinct کوتاه
stocky کوتاه
pygmy کوتاه
low کوتاه
of short duration کوتاه
pigmies کوتاه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com