Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
English
Persian
lien
حق تصرف مال یا ملکی تاهنگامیکه بدهی وابسته به ان داده شود
Other Matches
an insolvent estate
دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
tenruial
وابسته بمدت تصرف یااجاره
deflorate
تصرف شده بکارت ازدست داده
conversions
استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
conversion
استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
charge
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charges
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
term
مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
termed
مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
terming
مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
landed a
ملکی
possessives
ملکی
manorial
ملکی
possessive
ملکی
agrarian
ملکی
jointure
مهریه ملکی
enquiry
تقاضا برای داده یا اطلاع از وسیله یا پایگاه داده . دستیابی به داده در حافظه کامپیوتر بدون تغییر داده
genitive
ملکی مضاف الیهی
land agent
دلال معاملات ملکی
to a an astate
ملکی رابدست اوردن
to vest a property in any one
ملکی رابکسی واگذارکردن
legal right toa property
حق قانونی نسبت به ملکی
realtor
دلال معاملات ملکی
realtors
دلال معاملات ملکی
my
<pron.>
مال من
[ضمیر ملکی]
estate in joint tenancy
در CLواگذاری ملکی را به دو یا چندنفر گویند
to vest a property in any one
ملکی را بتصرف کسی دراوردن
vest a property in someone
ملکی را به کسی واگذار کردن
to rack rent
حداکثر اجاره رابر ملکی بستن
foreclose a mortgage
فک رهن ملکی را از مالک ان سلب کردن
his
ضمیر ملکی سوم شخص مفردمذکر
melchizedek
> ملکی صدق < کاهنی که ازابراهیم عشر گرفت
diagrammatic
وابسته بشکل یاخط هندسی نمایش داده شده باخطوط هندسی
onerous property
دارایی یا ملکی که مستلزم انجام تعهد یا التزامی است
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
parallel
داده ارسالی روی تعدادی خط داده که تمام بیتهای کلمه داده را همزمان منتقل میکند
parallelled
داده ارسالی روی تعدادی خط داده که تمام بیتهای کلمه داده را همزمان منتقل میکند
parallelled
بازیابی داده از فضای ذخیره سازی که از بخشی از داده و نه آدرس محل داده استفاده میکند
parallelling
بازیابی داده از فضای ذخیره سازی که از بخشی از داده و نه آدرس محل داده استفاده میکند
parallels
داده ارسالی روی تعدادی خط داده که تمام بیتهای کلمه داده را همزمان منتقل میکند
parallelling
داده ارسالی روی تعدادی خط داده که تمام بیتهای کلمه داده را همزمان منتقل میکند
parallels
بازیابی داده از فضای ذخیره سازی که از بخشی از داده و نه آدرس محل داده استفاده میکند
paralleling
بازیابی داده از فضای ذخیره سازی که از بخشی از داده و نه آدرس محل داده استفاده میکند
paralleling
داده ارسالی روی تعدادی خط داده که تمام بیتهای کلمه داده را همزمان منتقل میکند
parallel
بازیابی داده از فضای ذخیره سازی که از بخشی از داده و نه آدرس محل داده استفاده میکند
paralleled
داده ارسالی روی تعدادی خط داده که تمام بیتهای کلمه داده را همزمان منتقل میکند
paralleled
بازیابی داده از فضای ذخیره سازی که از بخشی از داده و نه آدرس محل داده استفاده میکند
source
حرکت داده بین دو شبکه که داده را با Taken بررسی میکند و داده را به ایستگاه صحیح می فرستد
searches
روش بازیابی داده که از بخشی از داده به جای آدرس برای یافتن محل داده استفاده میکند
searchingly
روش بازیابی داده که از بخشی از داده به جای آدرس برای یافتن محل داده استفاده میکند
searched
روش بازیابی داده که از بخشی از داده به جای آدرس برای یافتن محل داده استفاده میکند
search
روش بازیابی داده که از بخشی از داده به جای آدرس برای یافتن محل داده استفاده میکند
searching storage
روش بازیابی داده که از بخشی از داده به جای آدرس برای یافتن محل داده استفاده میکند
estate at will
در CLواگذاری ملکی است که به کسی به عنوان اجاره با قیداین شرط که مستاجر عین مستاجره را به میل مالک اداره کند
tails
داده تشخیص داده شده در انتهای لیست داده
tailed
داده تشخیص داده شده در انتهای لیست داده
tail
داده تشخیص داده شده در انتهای لیست داده
data preparation
امایش داده ها اماده سازی داده مهیاسازی داده ها
data processing
پبشرفت تدریجی داده ها فرایند داده ها روند داده ها
tenancy in common
حالتی که جمعی با عناوین مختلف در اداره ملکی شرکت داشته باشند بدون ان که به وحدت مالکیت ان خللی وارد اید مدت اجاره
tenant by sufference
هر گاه کسی ملکی رابا عنوان و سمت قانونی درتصرف داشته باشد و پس اززوال سمت
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
debiting
بدهی
liabilities
بدهی
debit
بدهی
debits
بدهی
debited
بدهی
liability
بدهی
indebtedness
بدهی
debts
بدهی
due
بدهی
debt
بدهی
liability to disease
بدهی
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
privacy
قانونی که کاربران غیر محغاز نمیتوانند درباره افراد خصوصی از پایگاه داده ها داده دریافت کنند یا هر شخص فقط میتواند اطلاعات مربوط به خودش را در پایگاه داده بداند
an active debt
بدهی با ربح
book debts
بدهی دفتری
credit notes
سند بدهی
credit note
سند بدهی
capital liability
بدهی سرمایه
debt burden
بار بدهی
legal liability
بدهی قانونی
national debt
بدهی ملی
debit note
صورتحساب بدهی
debit card
کارت بدهی
debiting
ستون بدهی
bank overdraft
بدهی به بانک
the d. of a debt
پرداخت بدهی
admission of liability
قبول بدهی
acknowledgement of debt
اقرار به بدهی
backs
بدهی پس افتاده
debt perpetrator
خطاکار در بدهی
acknowladgement of debt
قبول بدهی
absolute liability
بدهی مطلق
oxygen debt
بدهی اکسیژن
arrear
بدهی پس افتاده
arrear
بدهی معوق
net debt
بدهی خالص
debits
ستون بدهی
to get into debt
بدهی پیداکردن
to be in debt
بدهی داشتن
debits
حساب بدهی
liquidation
پرداخت بدهی
debt
بدهی داشتن
promissory notes
سند بدهی
public debt
بدهی دولت
debit
ستون بدهی
debited
ستون بدهی
back
بدهی پس افتاده
private debt
بدهی خصوصی
liability insurance
بیمه بدهی
current liability
بدهی جاری
debited
حساب بدهی
debts
بدهی داشتن
floating debt
بدهی متغیر
contingent liability
بدهی اتفاقی
promissory notes
برگه بدهی
promissory note
سند بدهی
debt perpetrator
مرتکب بدهی
promissory note
برگه بدهی
debiting
حساب بدهی
due bill
سند بدهی
debit
حساب بدهی
liabilities and assets
بدهی و دارایی
collective liability
بدهی جمعی
capital liability
بدهی درازمدت
contingent liability
بدهی احتمالی
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
occupation
حق تصرف
acquest
تصرف
seizures
تصرف
occupation
تصرف
seizure
تصرف
occupations
حق تصرف
lien
حق تصرف
possession
تصرف
keeping
تصرف
originality
تصرف
occupancy
تصرف
right of possession
حق تصرف
possession
ید تصرف
arrangement
تصرف
possessorship
تصرف
occupations
تصرف
arrangements
تصرف
tenure
تصرف
CD
دیسک درایوی که به کامپیوتراجازه میدهد داده ذخیره شده روی ROM-CD را بخواند داده خوان از یک اشعه لیزر برای خواندن الگوهای سطح ROM-CD استفاده میکند که معرف بیت داده هستند
CDs
دیسک درایوی که به کامپیوتراجازه میدهد داده ذخیره شده روی ROM-CD را بخواند داده خوان از یک اشعه لیزر برای خواندن الگوهای سطح ROM-CD استفاده میکند که معرف بیت داده هستند
i paid the debt plus interest
بدهی را با بهره ان دادم
to pay one's way
بدهی بهم نزدن
monetization
پرداخت نقدی بدهی
due
بدهی موعد پرداخت
defaults
عدم پرداخت بدهی
realisation
[British E]
[of something]
پرداخت بدهی
[اقتصاد]
realization
[American E]
[of something]
پرداخت بدهی
[اقتصاد]
deep in debt
تا گردن زیر بدهی
liquidation
[of something]
پرداخت بدهی
[اقتصاد]
debiting
در ستون بدهی گذاشتن
To be in debt up to ones ears.
غرق بدهی بودن
default
عدم پرداخت بدهی
defaulting
عدم پرداخت بدهی
solvency
توانایی پرداخت بدهی
debited
در ستون بدهی گذاشتن
charge account
حساب بدهی مشتری
chargeable
قابل بدهی یا پرداخت
debits
در ستون بدهی گذاشتن
defaulted
عدم پرداخت بدهی
consolidated debt
بدهی یک کاسه شده
rebates
پرداخت قسمتی از بدهی
debit
در ستون بدهی گذاشتن
embarrassed with debts
زیر بار بدهی
up to the eyes in debt
تا گردن زیر بدهی
rebate
پرداخت قسمتی از بدهی
sql
زبان برنامه نویسی پایگاه داده ساده و معروف استاندارد که برای تولید پرسش هایی برای داده از پایگاه داده ها به کار می رود
glom on to
تصرف کردن
deflower
تصرف کردن
right of lien
حق تصرف وثیقه
come into
تصرف کردن
hold
تصرف کردن
holds
تصرف کردن
deflowering
تصرف کردن
occupations
تصرف کردن
inhabitancy
تصرف حق سکنی
occupations
اشغال تصرف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com