Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (41 milliseconds)
English
Persian
inflame
دارای اماس کردن ملتهب کردن
inflames
دارای اماس کردن ملتهب کردن
inflaming
دارای اماس کردن ملتهب کردن
Other Matches
huff
اماس کردن
swelled
اماس کردن
swell
اماس کردن
intumesce
اماس کردن
swells
اماس کردن
bunchout
اماس کردن
tumify
اماس کردن متورم ساختن
antineuritic
برضد اماس عصب مخاف اماس عصبی
personate
خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
curbs
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
grate
باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
curb
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
grated
باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
curbed
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
grates
باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
curbing
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
threads
دارای خطوط برجسته کردن حدیده وقلاویز کردن
militarize
جنگ طلب کردن دارای روح نظامی کردن
thread
دارای خطوط برجسته کردن حدیده وقلاویز کردن
incorporate
جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporates
جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporating
جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
reman
دارای نفرات تازه کردن مردانگی کردن
edge
: دارای لبه تیز کردن تحریک کردن
edges
: دارای لبه تیز کردن تحریک کردن
appendicitis
اماس ضمیمه روده اماس اپاندیس
fortify
دارای استحکامات کردن تقویت کردن
fortifying
دارای استحکامات کردن تقویت کردن
furnishes
دارای اثاثه کردن مجهز کردن
furnish
دارای اثاثه کردن مجهز کردن
fortifies
دارای استحکامات کردن تقویت کردن
catalyze
دارای اثرمجاورتی کردن تسریع کردن
furnishing
دارای اثاثه کردن مجهز کردن
fervent
ملتهب
incandescent
ملتهب
lighting filament
رشته ملتهب
incandescent body
جسم ملتهب
incandescent cathode
کاتد ملتهب
to kindle up
ملتهب ساختن
reheating furnace
کوره ملتهب
incandescent filament
رشته ملتهب
incandescent source
منبع ملتهب
hot cathode
کاتد ملتهب
bright anneal
ملتهب شدن
innervate
دارای پی کردن
incandescent cathode lamp
لامپ کاتد ملتهب
incandescent cathode discharge
تخلیه کاتد ملتهب
continous anealing furnace
کوره ملتهب دائمی
personifies
دارای شخصیت کردن
personify
دارای شخصیت کردن
nationalizes
دارای ملیت کردن
varnish
دارای فاهرخوب کردن
nationalize
دارای ملیت کردن
hydroxylate
دارای هیدروکسیل کردن
nitrogenize
دارای نیتروژن کردن
insoul
دارای روح کردن
potentialize
دارای استعداد کردن
castellate
دارای استحکامات کردن
nationalising
دارای ملیت کردن
nationalises
دارای ملیت کردن
nationalised
دارای ملیت کردن
hydrogenate
دارای هیدروژن کردن
freckle
خال دارای کک مک کردن
tinkling
دارای طنین کردن
personified
دارای شخصیت کردن
ensoul
دارای روح کردن
tinkles
دارای طنین کردن
personalize
دارای شخصیت کردن
varnishing
دارای فاهرخوب کردن
fluoridate
دارای فلورید کردن
tinkled
دارای طنین کردن
gifts
دارای استعداد کردن
tinkle
دارای طنین کردن
tooth
دارای دندان کردن
varnishes
دارای فاهرخوب کردن
gift
دارای استعداد کردن
substantivize
دارای ماهیت کردن
varnished
دارای فاهرخوب کردن
nationalizing
دارای ملیت کردن
transistorize
دارای ترانسیتور کردن
personifying
دارای شخصیت کردن
vitaminize
دارای ویتامین کردن
zigzagging
دارای پیچ و خم کردن
zigzagged
دارای پیچ و خم کردن
indexed
:دارای فهرست کردن
zigzag
دارای پیچ و خم کردن
populating
دارای جمعیت کردن
vallum
دارای استحکامات کردن
populates
دارای جمعیت کردن
rampart
دارای استحکامات کردن
bodies
دارای جسم کردن
body
دارای جسم کردن
zigzags
دارای پیچ و خم کردن
whipstitch
دارای مرز کردن
populate
دارای جمعیت کردن
systemize
دارای همست کردن
indexes
:دارای فهرست کردن
crenellate
دارای کنگره کردن
index
:دارای فهرست کردن
crenelate
دارای کنگره کردن
embrasures
دارای منفذ کردن
embrasure
دارای منفذ کردن
flyspeck
دارای لکه مگس کردن
criss-crossed
دارای نقش چلیپایی کردن
ravine
دارای دره تنگ کردن
rehabilitating
دارای امتیازات اولیه کردن
methodize
دارای روش یاقاعدهای کردن
ravines
دارای دره تنگ کردن
hyphenate
بوسیله خط دارای فاصله کردن
bedevilling
دارای روح شیطانی کردن
granulate
دارای ذرات ریز کردن
sanitate
دارای لوازم بهداشتی کردن
tat
دارای حاشیه توری کردن
reengine
دارای موتور تازه کردن
wigs
دارای گیس مصنوعی کردن
wig
دارای گیس مصنوعی کردن
criss-crossing
دارای نقش چلیپایی کردن
bedevil
دارای روح شیطانی کردن
criss-crosses
دارای نقش چلیپایی کردن
fulcrum
دارای نقطه اتکاء کردن
criss-cross
دارای نقش چلیپایی کردن
to p a thing for a person
کسی را دارای چیزی کردن
to p a thing person with athing
کسی را دارای چیزی کردن
bedevils
دارای روح شیطانی کردن
rehabilitated
دارای امتیازات اولیه کردن
bedevilled
دارای روح شیطانی کردن
tongues
گفتن دارای زبانه کردن
panes
دارای جام شیشه کردن
prongs
دارای چنگک یا چنگال کردن
rehabilitate
دارای امتیازات اولیه کردن
rehabilitates
دارای امتیازات اولیه کردن
pane
دارای جام شیشه کردن
prong
دارای چنگک یا چنگال کردن
motivates
تهییج کردن دارای انگیزه شده
woofs
پارچه کتانی دارای پود کردن
substantialize
دارای وجود خارجی کردن یاشدن
woof
پارچه کتانی دارای پود کردن
shoe
دارای کفش کردن نعل زدن به
shoeing
دارای کفش کردن نعل زدن به
mastermind
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
shoes
دارای کفش کردن نعل زدن به
bells
دارای زنگ کردن کم کم پهن شدن
retrench
دارای سنگر موقتی زیرزمینی کردن
bell
دارای زنگ کردن کم کم پهن شدن
motivated
تهییج کردن دارای انگیزه شده
motivate
تهییج کردن دارای انگیزه شده
motivating
تهییج کردن دارای انگیزه شده
masterminds
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
russify
دارای عقاید وتمایلات روسی کردن
masterminding
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
masterminded
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
glowed
گداختن برافروختن ملتهب شدن تخلیه کنتاکتی
glows
گداختن برافروختن ملتهب شدن تخلیه کنتاکتی
glow
گداختن برافروختن ملتهب شدن تخلیه کنتاکتی
air condition
دارای دستگاه تهویه کردن تهویه کردن
systemmatize
دارای روش یاقاعده کردن اسلوب دادن
systematize
دارای روش یا قاعده کردن اسلوب دادن به
to piss off the wrong people
<idiom>
آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
tackles
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackled
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackle
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackling
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
opalite
ترکیبی که دارای رنگهای مختلف بوده و برای براق کردن نمای اجری بکار میرود
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
choke bore
روکشی برای سوراخ کردن یاتراش دادن داخل سیلندر که قسمت بالای ان دارای قطری کمتر از قطر اصلی سیلندرمیباشد
dovetails
کام و زبانه دم فاختهای دارای کام وزبانه دم کبوتری جفت کردن
dovetail
کام و زبانه دم فاختهای دارای کام وزبانه دم کبوتری جفت کردن
dovetailing
کام و زبانه دم فاختهای دارای کام وزبانه دم کبوتری جفت کردن
incrust
با قشر و پوست پوشاندن دارای پوشش سخت کردن قشر تشکیل دادن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
tool
دارای ابزار کردن بصورت ابزار دراوردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
frets
دارای نقشههای پیچ در پیچ کردن
fret
دارای نقشههای پیچ در پیچ کردن
lymphdenomia
اماس
intumescence
اماس
lymphangitis
اماس
neuritis
پی اماس
myelitis
اماس
inturgescence
اماس
encephalitis
اماس مخ
phrenitis
اماس مخ
dilation
اماس
frost hoil
اماس
vulvitis
اماس کس
phlegmasia
اماس
pokes
اماس
edema
اماس
poking
اماس
single pneumonia
اماس یک شش
swelling
اماس
poked
اماس
tuberosity
اماس
inflammation
اماس
turgidity
اماس
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com