English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
minuteman داوطلبانی که متعهد بودند بمحض احضار حاضر بخدمت نظام شوند
Other Matches
active حاضر بخدمت
Those who attended the meeting. کسانیکه در جلسه حاضر بودند
draftee احضار شده به خدمت نظام
colour انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
colours انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
asynchronous ارسال داده بین وسایلی که مط ابق با ساعت نیستند و هر وقت آماده بودند ارسال می شوند
back gear یک رشته چرخ دنده که به پایه نظام ماشین تراش وصل می شوند
storage فضای موقت حافظه برای داده هایی که در حال حاضر پردازش می شوند
back gear shaft محور چرخ دنده هایی که به پایه نظام ماشین تراش متصل می شوند
gurantee عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
marxist economics نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
prepare for action حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
upon بمحض
as soon as بمحض اینکه
at sight بمحض رویت
shifted جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shift جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shifts جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
iimmediately he saw me بمحض اینکه مرا دید
the instant i saw him بمحض اینکه اورا دیدم
optical فرآیندی که اجازه میدهد حروف چاپی یا نوشته شده به صورت نوری تشخیص داده شوند و به کد قابل خواندن توسط ماشین تبدیل شوند که وارد کامپیوتر می شوند به کمک حرف خوان نوری
saddle bag خورجین [اینگونه قالیچه ها بصورت قرینه بافته می شوند.گاه مجزا بوده و سپس به یکدیگر متصل می شوند و یا بصورت یک تکه که در وسط ساده است بافته می شوند.]
citations احضار احضار به بازپرسی
citation احضار احضار به بازپرسی
repeal احضار کردن احضار
repeals احضار کردن احضار
reemploy دوباره بخدمت خواندن
muster out بخدمت خاتمه دادن
lay off بخدمت خاتمه دادن
handyman شخص اماده بخدمت
handymen شخص اماده بخدمت
serviced درخت سنجد وابسته بخدمت
service درخت سنجد وابسته بخدمت
transponder دستگاه گیرنده یااداری که بمحض دریافت مخابرهای بطور خودکار ان را جواب میدهد
transpondor دستگاه گیرنده یااداری که بمحض دریافت مخابرهای بطور خودکار ان را جواب میدهد
imprest وادار بخدمت لشکری یادریایی کردن
impressmeat مصادره وادارسازی بخدمت لشکری یادریایی
sequential داده یا دستوراتی که به ترتیب پردازش می شوند , به ترتیبی که دستیابی می شوند
trafficked نرخ پیام هایی که وارد صف می شوند در برابر آنهایی خارج می شوند در یک زمان مشخص
overlay بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند
overlaying بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند
trafficking نرخ پیام هایی که وارد صف می شوند در برابر آنهایی خارج می شوند در یک زمان مشخص
overlays بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند
traffic نرخ پیام هایی که وارد صف می شوند در برابر آنهایی خارج می شوند در یک زمان مشخص
traffics نرخ پیام هایی که وارد صف می شوند در برابر آنهایی خارج می شوند در یک زمان مشخص
activity روش سازماندهی محتوای دیسک به طوری که فایلهایی که بیشتر استفاده می شوند زودتر بار شوند
activities روش سازماندهی محتوای دیسک به طوری که فایلهایی که بیشتر استفاده می شوند زودتر بار شوند
dress left از چپ نظام یا از راست نظام
batch processing سیستم پردازش داده ها که در آن اطلاعات در دسته هایی جمع آوری می شوند و سپس در یک ماشین اجرا می شوند
routines توابعی که فراخوانی یا پردازش می شوند و وقتی ماشین یا سیستمی خراب میشود توسط کاربر استفاده می شوند
routinely توابعی که فراخوانی یا پردازش می شوند و وقتی ماشین یا سیستمی خراب میشود توسط کاربر استفاده می شوند
routine توابعی که فراخوانی یا پردازش می شوند و وقتی ماشین یا سیستمی خراب میشود توسط کاربر استفاده می شوند
stacked ذخیره سازی تعدادی کار که باید در پشته پردازش شوند و یکی پس از دیگری به طور خودکار اجرا شوند
stacks ذخیره سازی تعدادی کار که باید در پشته پردازش شوند و یکی پس از دیگری به طور خودکار اجرا شوند
stack ذخیره سازی تعدادی کار که باید در پشته پردازش شوند و یکی پس از دیگری به طور خودکار اجرا شوند
detect سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند
detecting سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند
detected سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند
detects سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند
ends حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
ended حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
end حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
saturated colour که روی ویدیو خوب نشان داده نمیشوندوممکن است باعث اختلال شوند یا روی صفحه پخش شوند
VDUs ترمینال صفحه نمایش و صفحه کلید که متن و گرافیک دیده می شوند و اطلاعات وارد می شوند
VDU ترمینال صفحه نمایش و صفحه کلید که متن و گرافیک دیده می شوند و اطلاعات وارد می شوند
vdt ترمینال صفحه نمایش و صفحه کلید که متن و گرافیک دیده می شوند و اطلاعات وارد می شوند
that woman was in keeping ان زن رانشانده بودند
they were filfty at the outsid پنجاه تن بودند
commandeer وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeered وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeers وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeering وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
we were ایشان بودند ما بودیم
he was meant for a soldier او برای سربازی در نظرگرفته بودند
They were all alike. همه آنها یکی بودند.
they attended the king ایشان درخدمت پادشاه بودند
Burglars have broken in. دزد ها [با زور] آمده بودند تو.
postulant نامزد جدید نامزد ورود بخدمت کلیسا
the price was not reasonable بهای گزافی بران گذاشته بودند
The jewels were laid out beautifully. جواهرات رابطرز زیبایی چیده بودند
subroutine تعداد دستورات کامپیوتر در برنامه که در زمان فراخوانی می شوند و تا خاتمه کنترل می شوند و پس از فراخوانی کنترل به دستور بعدی می رود
There they were in all their finery. آنجا آنها در تمام زر و زیور خود بودند.
She did not show any interest in my problems, let alone help me. مشکلاتم برای او [زن] بی اهمیت بودند گذشته از کمک به من.
They were all dreesd in black. تمام آنها لباس سیاه پوشیده بودند
The waves were mountain - high . موجها با ندازه یک کوه بودند ( خیلی بلند )
The soldier had been blinded in the war . چشم های سرباز درجنگ کور شده بودند
the boxes were nested جعبه ها یکی در توی دیگری قرار گرفته بودند
The [main] protagonists in the colonial struggle were Great Britain and France. بریتانیا و فرانسه سردمداران [اصلی] در مبارزه مستعمراتی بودند.
therianthropic وابست به موجوداتی که نیمی انسان ونیمی جانور بودند
the room was seated for 00 جای سدکرسی دران خانه تهیه کرده بودند
They were dressed all in black. همه آنها لباس تمام سیاه پوشیده بودند
guarantors متعهد
guarantor متعهد
warranty متعهد
guaranty متعهد له
warranties متعهد
surety متعهد
warrantor متعهد
warrantee متعهد له
underwriters متعهد
warranter متعهد
subscribers متعهد
subscriber متعهد
underwriter متعهد
committed [to] <adj.> متعهد [به]
sureties متعهد
obligee متعهد له
promisee متعهد له
promiser متعهد
obligator متعهد
promisor متعهد
obligor متعهد
anti federalist اشخاصی که درسال 88-7871 مخالف اساس حکومت امریکا بودند
reveals نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
The people wondered how the contraption worked. مردم در شگفت بودند که این ابتکار چگونه کار می کرد.
reveal نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
revealed نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
to be too poor to afford a telephone line بیش از اندازه تهیدست بودند که بتوانند یک خط تلفن تهیه بکنند.
bubble sort روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند
pledges متعهد کردن
federate متعهد کرد
plight متعهد کردن
professed متعهد مدعی
guarantee ضامن متعهد
federated متعهد کرد
federating متعهد کرد
pledge متعهد کردن
guarantors کفیل متعهد
pledged متعهد کردن
guarantor کفیل متعهد
pledging متعهد کردن
guarantees ضامن متعهد
guaranteed ضامن متعهد
stalwart <adj.> با وفا [متعهد]
engage متعهد کردن
plight متعهد شدن
non-aligned غیر متعهد
engage متعهد شدن
engages متعهد کردن
engages متعهد شدن
to bind متعهد ساختن
nonaligned غیر متعهد
bailee ضامن و متعهد
federates متعهد کرد
self- حلقهای که هر محل یا دستیابی ثبات را در حین اجرا به محلی که بودند بر می گرداند
rows 1-خط حروف چاپ شده یا نمایش داده شده . 2- خط افقی در کارت پانچ , اعداد در ردیفها نمایش داده می شوند و نه در ستونها. هر ورودی با یک ردیف نقط ه جدا می شوند
row 1-خط حروف چاپ شده یا نمایش داده شده . 2- خط افقی در کارت پانچ , اعداد در ردیفها نمایش داده می شوند و نه در ستونها. هر ورودی با یک ردیف نقط ه جدا می شوند
rowed 1-خط حروف چاپ شده یا نمایش داده شده . 2- خط افقی در کارت پانچ , اعداد در ردیفها نمایش داده می شوند و نه در ستونها. هر ورودی با یک ردیف نقط ه جدا می شوند
citations احضار
vocations احضار
vocation احضار
citation احضار
summonses احضار
summonsing احضار
summoning احضار
recalling احضار
calling احضار
summons احضار
convocations احضار
convocation احضار
summonsed احضار
engages نامزدکردن متعهد کردن
engage نامزدکردن متعهد کردن
guaranteed تکفل کردن متعهد له
release from the obligation ابراء ذمه متعهد
guarantees تکفل کردن متعهد له
guarantee تکفل کردن متعهد له
nonalignment کشور غیر متعهد
bind متعهد وملزم ساختن
binds متعهد وملزم ساختن
eyestrings ضمائم چشمی که سابقا معتقد بودند هنگام کوری ومرگ از هم گسیخته می گردد
The prisoners of the terrorist militia were detained under inhumane conditions. زندانیان گروه شبه نظامی تروریستی در شرایط غیرانسانی بازداشت شده بودند.
blasts آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
blast آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
The singer and his staff commandeered the entire backstage area. خواننده و کارکنانش تمام پشت صحنه را برای خود اشغال کرده بودند.
gage شرط بستن متعهد شدن
Can I pin you down to that? شما را به این متعهد بکنم؟
pledged متعهد شدن التزام دادن
pledging متعهد شدن التزام دادن
oblige متعهد شدن لطف کردن
obliged متعهد شدن لطف کردن
pledges متعهد شدن التزام دادن
i undertake to pay that sum متعهد میشوم که ان مبلغ رابپردازم
pledge متعهد شدن التزام دادن
obliges متعهد شدن لطف کردن
warning sign علامت احضار
invocation حکم احضار
invocations حکم احضار
ban اگهی احضار
banning اگهی احضار
countermanding احضار کردن
summoner احضار کننده
invokes احضار کردن
invoked احضار کردن
invoke احضار کردن
evoke احضار کردن
evokes احضار کردن
evoking احضار کردن
vouch احضار کردن
impeached احضار نمودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com