Dictiornary-Farsi | درهم باز شدن سردرهم اوردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
inosculate	درهم باز شدن سردرهم اوردن


Other Matches

mashing	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mash	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashed	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashes	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
pleach	درهم پیچیدن درهم گیر افتادن
intertwining	درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwines	درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwined	درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwine	درهم بافتن درهم بافته شدن
cluttered	درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutters	درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutter	درهم ریختگی درهم وبرهمی
governmentalize	تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
to press against any thing	بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
jargonize	بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
grasps	بچنگ اوردن گیر اوردن
grasp	بچنگ اوردن گیر اوردن
grasped	بچنگ اوردن گیر اوردن
terrtorialize	محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
drachmas	درهم
drachmae	درهم
garbled	درهم
drachm	درهم
entangled	درهم
the name of the unit of silver	درهم
unsettled	درهم
drachma	درهم
hash	درهم
graded sand	شن درهم
currency of early islam	درهم
shaggy	درهم
mixed	درهم
uptight	درهم
vanquish	درهم شکستن
mix-ups	درهم وبرهمی
vanquished	درهم شکستن
mixed environment	محیط درهم
vanquishes	درهم شکستن
mix up	درهم وبرهمی
vanquishing	درهم شکستن
olio	درهم و برهم
off the rails	مختل درهم
meshed	درهم جا افتاده
muss	درهم وبرهمی
mix-up	درهم وبرهمی
overwhelmed	درهم شکستن
mixes	درهم کردن
scrambling	درهم امیختن
scrambles	درهم امیختن
scrambled	درهم امیختن
scramble	درهم امیختن
topsy turvydom	درهم وبرهمی
topsyturvy	درهم برهم
tousy	درهم وبرهم
turbidness	درهم برهمی
overwhelm	درهم شکستن
smash	درهم کوبیدن
pell-mell	درهم برهم
overwhelms	درهم شکستن
messiness	درهم برهمی
disarray	درهم وبرهمی
higgledy-piggledy	درهم برهمی
higgledy-piggledy	درهم برهم
smashes	درهم کوبیدن
dumped rockfill	درهم سنگریز
crack up	درهم شکستگی
crack-up	درهم شکستگی
intertwine	درهم پیچیدن
sloppiness	درهم برهمی
shagged	درهم وبرهم
puchery	درهم کشیدن
disrupt	درهم گسیختن
disrupting	درهم گسیختن
mat	درهم گیرکردن
disrupts	درهم گسیختن
tear up	درهم دریدن
taut	درهم پیچیدن
hotchpotch	اش درهم وبرهم
smiter	درهم شکننده
scrunch	درهم شکستن
scrunched	درهم شکستن
scrunches	درهم شکستن
scrunching	درهم شکستن
hash	درهم کردن
rimple	درهم کشیدن
condenser	درهم فشارنده
raddle	درهم بافتن
break down	درهم شکستن
pleach	درهم بافتن
misruling	درهم وبرهمی
turbid	درهم وبرهم
misrules	درهم وبرهمی
anastomois	درهم بازشدگی
misruled	درهم وبرهمی
misrule	درهم وبرهمی
out of order	درهم برهم
olla	اش درهم برهم
mats	درهم گیرکردن
pial	درهم وبرهم
at sixes and sevens	درهم و برهم
woebegone	درهم و برهم
imbroglio	درهم و برهم
imbroglios	درهم و برهم
jumble	درهم امیختگی
jumbled	درهم امیختگی
compression	درهم فشردگی
jumbles	درهم امیختگی
jumbling	درهم امیختگی
helter-skelter	درهم برهم
helter-skelters	درهم برهم
cramp hand writing	خط درهم و برهم
emboly	درهم فرورفتگی
smasher	درهم شکننده
hugger mugger	درهم وبرهمی
higgledy piggledy	درهم وبرهم
conflated	درهم آمیختن
conflate	درهم آمیختن
puckers	درهم کشیدن
writhen	درهم پیچیده
puckering	درهم کشیدن
puckered	درهم کشیدن
pucker	درهم کشیدن
wild and woolly	درهم ریخته
foul-ups	درهم گوریدگی
tangles	درهم پیچیدن
fondu	درهم امیزنده
confusion	درهم وبرهمی
hurry scurry	درهم وبرهم
conflates	درهم آمیختن
sloppily	درهم وبرهم
sloppy	درهم وبرهم
interfluous	درهم امیزنده
elusory	درهم برهم
topsy-turvy <idiom>	درهم برهم
in a tangle	درهم وبرهم
in a bad order	درهم برهم
immingle	درهم امیختن
hurry skurry	درهم وبرهم
foul-ups	درهم و برهمی
foul-up	درهم گوریدگی
foul-up	درهم و برهمی
cramped	درهم و برهم
disruptive	درهم گسیخته
conflating	درهم آمیختن
smashers	درهم شکننده
untidy	درهم و برهم
crash	درهم شکستن
tangle	درهم پیچیدن
unorganized	درهم و برهم
crashingly	درهم شکستن
crashing	درهم شکستن
interlock	درهم بافتن
crashes	درهم شکستن
interlocked	درهم بافتن
interlocking	درهم بافتن
hash total	جمع کل درهم
interlocks	درهم بافتن
crashed	درهم شکستن
galley west	درهم وبرهم
intertwining	درهم پیچیدن
intwine	درهم بافتن
untidily	درهم و برهم
untidiest	درهم و برهم
untidier	درهم و برهم
intertwines	درهم پیچیدن
mix	درهم کردن
intertwined	درهم پیچیدن
interlaced scan	پوییدن درهم بافته
goulash	چیز درهم و برهم
hurry scurry	بطور درهم وبرهم
topsy-turvy	سروته درهم وبرهم
hurry skurry	بطور درهم وبرهم
topsy turvy	سروته درهم وبرهم
salmagundi	چیز درهم وبرهم
shagging	درهم وبرهم ساختن
farrago	توده درهم وبرهم
break down	درهم شکننده فروریختن
disorganised	درهم وبرهم کردن
disorganises	درهم وبرهم کردن
scowled	ابرو درهم کشی
scowling	ابرو درهم کشی
scowls	ابرو درهم کشی
tangly	پر گرفتاری درهم وبرهم
shags	درهم وبرهم ساختن
conjugate	درهم امیختن توام
desultory	بی ترتیب درهم و برهم
shag	درهم وبرهم ساختن
scowl	ابرو درهم کشی
indistinct	غیر روشن درهم
the matter is perplexed	موضوع درهم است
disorganising	درهم وبرهم کردن
disorganize	درهم وبرهم کردن
disorganizes	درهم وبرهم کردن
higgledy piggledy	بطور درهم وبرهم
disorganizing	درهم وبرهم کردن
he wrinkled his forehead	جبین درهم کشید
promiscuously	بطور درهم برهم
matted	درهم برهم حصیری
interlaced	درهم بافته مشبک
boa constrictor	بوآی درهم کوب