Dictiornary-Farsi | درهم ریختگی درهم وبرهمی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (11 milliseconds)

English	Persian
clutter	درهم ریختگی درهم وبرهمی
cluttered	درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutters	درهم ریختگی درهم وبرهمی


Other Matches

mash	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashed	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashes	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashing	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mix up	درهم وبرهمی
misrules	درهم وبرهمی
disarray	درهم وبرهمی
topsy turvydom	درهم وبرهمی
confusion	درهم وبرهمی
misrule	درهم وبرهمی
misruled	درهم وبرهمی
mix-up	درهم وبرهمی
misruling	درهم وبرهمی
mix-ups	درهم وبرهمی
muss	درهم وبرهمی
hugger mugger	درهم وبرهمی
squalor	درهم وبرهمی وکثافت الودگی
bewilderment	حیرت درهم ریختگی
huddling	مخفی کردن درهم ریختگی
huddles	مخفی کردن درهم ریختگی
huddled	مخفی کردن درهم ریختگی
huddle	مخفی کردن درهم ریختگی
intertwines	درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwined	درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwining	درهم بافتن درهم بافته شدن
pleach	درهم پیچیدن درهم گیر افتادن
intertwine	درهم بافتن درهم بافته شدن
graded sand	شن درهم
hash	درهم
mixed	درهم
the name of the unit of silver	درهم
currency of early islam	درهم
entangled	درهم
drachma	درهم
garbled	درهم
unsettled	درهم
drachmas	درهم
drachmae	درهم
drachm	درهم
uptight	درهم
shaggy	درهم
jumbling	درهم امیختگی
conflating	درهم آمیختن
cramped	درهم و برهم
foul-up	درهم و برهمی
foul-up	درهم گوریدگی
foul-ups	درهم و برهمی
disruptive	درهم گسیخته
conflates	درهم آمیختن
conflated	درهم آمیختن
conflate	درهم آمیختن
writhen	درهم پیچیده
wild and woolly	درهم ریخته
mix	درهم کردن
mixes	درهم کردن
smash	درهم کوبیدن
smashes	درهم کوبیدن
pell-mell	درهم برهم
smashers	درهم شکننده
smasher	درهم شکننده
puckers	درهم کشیدن
crack up	درهم شکستگی
crack-up	درهم شکستگی
intertwine	درهم پیچیدن
intertwined	درهم پیچیدن
topsy-turvy <idiom>	درهم برهم
intertwines	درهم پیچیدن
intertwining	درهم پیچیدن
foul-ups	درهم گوریدگی
tangle	درهم پیچیدن
tangles	درهم پیچیدن
pucker	درهم کشیدن
puckered	درهم کشیدن
puckering	درهم کشیدن
turbidness	درهم برهمی
higgledy-piggledy	درهم برهم
higgledy-piggledy	درهم برهمی
olla	اش درهم برهم
olio	درهم و برهم
off the rails	مختل درهم
dumped rockfill	درهم سنگریز
elusory	درهم برهم
emboly	درهم فرورفتگی
fondu	درهم امیزنده
galley west	درهم وبرهم
mixed environment	محیط درهم
hash total	جمع کل درهم
messiness	درهم برهمی
higgledy piggledy	درهم وبرهم
intwine	درهم بافتن
hurry scurry	درهم وبرهم
hurry skurry	درهم وبرهم
interfluous	درهم امیزنده
in a bad order	درهم برهم
cramp hand writing	خط درهم و برهم
condenser	درهم فشارنده
tousy	درهم وبرهم
topsyturvy	درهم برهم
tear up	درهم دریدن
smiter	درهم شکننده
sloppiness	درهم برهمی
immingle	درهم امیختن
rimple	درهم کشیدن
raddle	درهم بافتن
puchery	درهم کشیدن
pleach	درهم بافتن
pial	درهم وبرهم
unorganized	درهم و برهم
out of order	درهم برهم
meshed	درهم جا افتاده
anastomois	درهم بازشدگی
at sixes and sevens	درهم و برهم
break down	درهم شکستن
in a tangle	درهم وبرهم
jumbles	درهم امیختگی
imbroglio	درهم و برهم
scrambles	درهم امیختن
scrambled	درهم امیختن
scramble	درهم امیختن
crashingly	درهم شکستن
overwhelm	درهم شکستن
overwhelmed	درهم شکستن
overwhelms	درهم شکستن
crashing	درهم شکستن
scrunch	درهم شکستن
crashes	درهم شکستن
scrunched	درهم شکستن
crashed	درهم شکستن
scrunches	درهم شکستن
scrambling	درهم امیختن
vanquishes	درهم شکستن
mats	درهم گیرکردن
imbroglios	درهم و برهم
mat	درهم گیرکردن
helter-skelter	درهم برهم
helter-skelters	درهم برهم
vanquishing	درهم شکستن
hash	درهم کردن
woebegone	درهم و برهم
hotchpotch	اش درهم وبرهم
vanquished	درهم شکستن
taut	درهم پیچیدن
compression	درهم فشردگی
turbid	درهم وبرهم
shagged	درهم وبرهم
scrunching	درهم شکستن
jumbled	درهم امیختگی
disrupting	درهم گسیختن
disrupts	درهم گسیختن
untidily	درهم و برهم
untidy	درهم و برهم
jumble	درهم امیختگی
untidiest	درهم و برهم
untidier	درهم و برهم
disrupt	درهم گسیختن
sloppily	درهم وبرهم
vanquish	درهم شکستن
interlocked	درهم بافتن
interlock	درهم بافتن
interlocking	درهم بافتن
crash	درهم شکستن
sloppy	درهم وبرهم
interlocks	درهم بافتن
goulash	چیز درهم و برهم
he wrinkled his forehead	جبین درهم کشید
higgledy piggledy	بطور درهم وبرهم
conjugate	درهم امیختن توام
the matter is perplexed	موضوع درهم است
salmagundi	چیز درهم وبرهم
farrago	توده درهم وبرهم
elflock	موی درهم وبرهم
elf lock	موی درهم برهم
elf knot	موی درهم برهم
desultory	بی ترتیب درهم و برهم
discombobulate	درهم و برهم کردن
hurry scurry	بطور درهم وبرهم
to make hay of	درهم برهم کردن
promiscuously	بطور درهم برهم
indistinct	غیر روشن درهم
shags	درهم وبرهم ساختن
shagging	درهم وبرهم ساختن
boa constrictors	بوآی درهم کوب
boa constrictor	بوآی درهم کوب
tangly	پر گرفتاری درهم وبرهم
jakes	اشغال درهم ریخته
interlaced	درهم بافته مشبک
intertwist	درهم کشبک کردن
shag	درهم وبرهم ساختن
interlacement	درهم بافتگی تقاطع
inweave	درهم متقاطع کردن
hurry skurry	بطور درهم وبرهم
interlaced scan	پوییدن درهم بافته
matted	درهم برهم حصیری
break down	درهم شکننده فروریختن
tangles	درهم وبرهم کردن
topsy-turvy	سروته درهم وبرهم
topsy turvy	سروته درهم وبرهم
disorganizes	درهم وبرهم کردن
disorganised	درهم وبرهم کردن
disorganize	درهم وبرهم کردن