Dictiornary-Farsi | درهم و برهمی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 208 (10 milliseconds)

English	Persian
foul-up	درهم و برهمی
foul-ups	درهم و برهمی


Search result with all words

welter	درهم و برهمی خشکی
higgledy-piggledy	درهم برهمی
macaron	زبان درهم برهمی که بالاتین درست شود
messiness	درهم برهمی
sloppiness	درهم برهمی
turbidness	درهم برهمی
Other Matches

mash	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashed	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashes	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashing	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
shagginess	در هم برهمی شاخههای درخت
disembroil	ازدرهم برهمی دراوردن رهاکردن
intertwine	درهم بافتن درهم بافته شدن
pleach	درهم پیچیدن درهم گیر افتادن
intertwines	درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwined	درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwining	درهم بافتن درهم بافته شدن
cluttered	درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutters	درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutter	درهم ریختگی درهم وبرهمی
shaggy	درهم
graded sand	شن درهم
unsettled	درهم
garbled	درهم
hash	درهم
entangled	درهم
currency of early islam	درهم
drachma	درهم
mixed	درهم
the name of the unit of silver	درهم
uptight	درهم
drachmas	درهم
drachmae	درهم
drachm	درهم
intertwined	درهم پیچیدن
disrupt	درهم گسیختن
intwine	درهم بافتن
intertwining	درهم پیچیدن
mixed environment	محیط درهم
immingle	درهم امیختن
muss	درهم وبرهمی
disrupting	درهم گسیختن
jumbled	درهم امیختگی
jumbles	درهم امیختگی
jumbling	درهم امیختگی
crack up	درهم شکستگی
crack-up	درهم شکستگی
jumble	درهم امیختگی
in a bad order	درهم برهم
in a tangle	درهم وبرهم
intertwine	درهم پیچیدن
interfluous	درهم امیزنده
disrupts	درهم گسیختن
intertwines	درهم پیچیدن
tangle	درهم پیچیدن
smashes	درهم کوبیدن
fondu	درهم امیزنده
pell-mell	درهم برهم
emboly	درهم فرورفتگی
elusory	درهم برهم
smashers	درهم شکننده
higgledy-piggledy	درهم برهم
disarray	درهم وبرهمی
mix up	درهم وبرهمی
mix-up	درهم وبرهمی
mix-ups	درهم وبرهمی
meshed	درهم جا افتاده
dumped rockfill	درهم سنگریز
anastomois	درهم بازشدگی
at sixes and sevens	درهم و برهم
break down	درهم شکستن
condenser	درهم فشارنده
galley west	درهم وبرهم
smash	درهم کوبیدن
hurry skurry	درهم وبرهم
tangles	درهم پیچیدن
pucker	درهم کشیدن
puckered	درهم کشیدن
puckering	درهم کشیدن
puckers	درهم کشیدن
smasher	درهم شکننده
disruptive	درهم گسیخته
hurry scurry	درهم وبرهم
hugger mugger	درهم وبرهمی
higgledy piggledy	درهم وبرهم
hash total	جمع کل درهم
confusion	درهم وبرهمی
mix	درهم کردن
mixes	درهم کردن
cramp hand writing	خط درهم و برهم
scrunching	درهم شکستن
mat	درهم گیرکردن
compression	درهم فشردگی
turbid	درهم وبرهم
conflate	درهم آمیختن
conflates	درهم آمیختن
conflating	درهم آمیختن
cramped	درهم و برهم
scrambling	درهم امیختن
scrambles	درهم امیختن
shagged	درهم وبرهم
taut	درهم پیچیدن
hash	درهم کردن
topsy turvydom	درهم وبرهمی
topsyturvy	درهم برهم
tousy	درهم وبرهم
unorganized	درهم و برهم
wild and woolly	درهم ریخته
writhen	درهم پیچیده
hotchpotch	اش درهم وبرهم
scrambled	درهم امیختن
scramble	درهم امیختن
crashingly	درهم شکستن
sloppily	درهم وبرهم
foul-ups	درهم گوریدگی
topsy-turvy <idiom>	درهم برهم
untidy	درهم و برهم
untidily	درهم و برهم
untidiest	درهم و برهم
sloppy	درهم وبرهم
foul-up	درهم گوریدگی
crashing	درهم شکستن
crashes	درهم شکستن
crashed	درهم شکستن
crash	درهم شکستن
interlocks	درهم بافتن
interlocking	درهم بافتن
interlocked	درهم بافتن
interlock	درهم بافتن
untidier	درهم و برهم
mats	درهم گیرکردن
puchery	درهم کشیدن
helter-skelter	درهم برهم
overwhelm	درهم شکستن
helter-skelters	درهم برهم
off the rails	مختل درهم
woebegone	درهم و برهم
pleach	درهم بافتن
pial	درهم وبرهم
out of order	درهم برهم
olla	اش درهم برهم
misrules	درهم وبرهمی
olio	درهم و برهم
vanquished	درهم شکستن
vanquishes	درهم شکستن
overwhelmed	درهم شکستن
overwhelms	درهم شکستن
misrule	درهم وبرهمی
misruled	درهم وبرهمی
tear up	درهم دریدن
scrunches	درهم شکستن
conflated	درهم آمیختن
smiter	درهم شکننده
vanquish	درهم شکستن
rimple	درهم کشیدن
scrunched	درهم شکستن
raddle	درهم بافتن
imbroglio	درهم و برهم
scrunch	درهم شکستن
misruling	درهم وبرهمی
imbroglios	درهم و برهم
vanquishing	درهم شکستن
intertwist	درهم کشبک کردن
elf knot	موی درهم برهم
inweave	درهم متقاطع کردن
discombobulate	درهم و برهم کردن
jakes	اشغال درهم ریخته
elflock	موی درهم وبرهم
interlacement	درهم بافتگی تقاطع
interlaced scan	پوییدن درهم بافته
tangly	پر گرفتاری درهم وبرهم
boa constrictor	بوآی درهم کوب
higgledy piggledy	بطور درهم وبرهم
hurry scurry	بطور درهم وبرهم
he wrinkled his forehead	جبین درهم کشید
promiscuously	بطور درهم برهم
boa constrictors	بوآی درهم کوب
hurry skurry	بطور درهم وبرهم
goulash	چیز درهم و برهم
farrago	توده درهم وبرهم
salmagundi	چیز درهم وبرهم
elf lock	موی درهم برهم
the matter is perplexed	موضوع درهم است
topsy-turvy	سروته درهم وبرهم
to make hay of	درهم برهم کردن
shagging	درهم وبرهم ساختن
interlaced	درهم بافته مشبک
topsy turvy	سروته درهم وبرهم
tangles	درهم وبرهم کردن
tangle	درهم وبرهم کردن
desultory	بی ترتیب درهم و برهم
scowls	ابرو درهم کشی
scowling	ابرو درهم کشی
scowled	ابرو درهم کشی
scowl	ابرو درهم کشی
disorganizing	درهم وبرهم کردن
disorganizes	درهم وبرهم کردن
disorganize	درهم وبرهم کردن
disorganising	درهم وبرهم کردن
disorganises	درهم وبرهم کردن
disorganised	درهم وبرهم کردن
matted	درهم برهم حصیری
bewilderment	حیرت درهم ریختگی
muddles	درهم وبرهم کردن
indistinct	غیر روشن درهم
shags	درهم وبرهم ساختن