Dictiornary-Farsi | درهم کشبک کردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (31 milliseconds)

English	Persian
intertwist	درهم کشبک کردن


Other Matches

mashing	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mash	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashed	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashes	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
intertwines	درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwining	درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwined	درهم بافتن درهم بافته شدن
pleach	درهم پیچیدن درهم گیر افتادن
intertwine	درهم بافتن درهم بافته شدن
clutters	درهم ریختگی درهم وبرهمی
cluttered	درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutter	درهم ریختگی درهم وبرهمی
hash	درهم کردن
mix	درهم کردن
mixes	درهم کردن
consolidation	درهم امیختن تحکیم کردن یکجا کردن یکپارچه
inweave	درهم متقاطع کردن
muddles	درهم وبرهم کردن
disorganizing	درهم وبرهم کردن
disorganised	درهم وبرهم کردن
disorganises	درهم وبرهم کردن
to make hay of	درهم برهم کردن
disorganising	درهم وبرهم کردن
disorganize	درهم وبرهم کردن
muddled	درهم وبرهم کردن
disorganizes	درهم وبرهم کردن
muddle	درهم وبرهم کردن
muddling	درهم وبرهم کردن
discombobulate	درهم و برهم کردن
tangle	درهم وبرهم کردن
tangles	درهم وبرهم کردن
huddles	مخفی کردن درهم ریختگی
fazing	درهم ریختن پریشان کردن
engage	مجذوب کردن درهم انداختن
engages	مجذوب کردن درهم انداختن
fazes	درهم ریختن پریشان کردن
huddle	مخفی کردن درهم ریختگی
huddled	مخفی کردن درهم ریختگی
fazed	درهم ریختن پریشان کردن
huddling	مخفی کردن درهم ریختگی
faze	درهم ریختن پریشان کردن
tangle	درهم گیر انداختن گوریده کردن
muss	درهم وبرهم یاکثیف کردن تلاش
snafu	اشفته بودن درهم وبرهم کردن
tangles	درهم گیر انداختن گوریده کردن
grids	بارشته ها و میلههای درهم وبر هم مجهز کردن
grid	بارشته ها و میلههای درهم وبر هم مجهز کردن
fusion welding	اتصال دولبه فلزی به یکدیگرکه با ذوب کردن مستقیم انهاصورت میگیرد و دو فلز درهم نفوذ میکنند
tear down	پاره پاره ومتلاشی کردن درهم دریدن
the name of the unit of silver	درهم
graded sand	شن درهم
drachma	درهم
drachmae	درهم
drachmas	درهم
mixed	درهم
unsettled	درهم
shaggy	درهم
drachm	درهم
garbled	درهم
entangled	درهم
currency of early islam	درهم
hash	درهم
uptight	درهم
conflating	درهم آمیختن
cramp hand writing	خط درهم و برهم
conflated	درهم آمیختن
mix-ups	درهم وبرهمی
mix-up	درهم وبرهمی
disrupts	درهم گسیختن
mix up	درهم وبرهمی
conflates	درهم آمیختن
conflate	درهم آمیختن
misruling	درهم وبرهمی
higgledy piggledy	درهم وبرهم
misrule	درهم وبرهمی
misrules	درهم وبرهمی
misruled	درهم وبرهمی
jumbling	درهم امیختگی
confusion	درهم وبرهمی
pial	درهم وبرهم
muss	درهم وبرهمی
condenser	درهم فشارنده
pleach	درهم بافتن
mixed environment	محیط درهم
mats	درهم گیرکردن
mat	درهم گیرکردن
meshed	درهم جا افتاده
untidy	درهم و برهم
untidily	درهم و برهم
fondu	درهم امیزنده
out of order	درهم برهم
jumbles	درهم امیختگی
jumbled	درهم امیختگی
olla	اش درهم برهم
olio	درهم و برهم
off the rails	مختل درهم
jumble	درهم امیختگی
untidier	درهم و برهم
untidiest	درهم و برهم
messiness	درهم برهمی
imbroglio	درهم و برهم
foul-ups	درهم گوریدگی
foul-ups	درهم و برهمی
foul-up	درهم گوریدگی
crashingly	درهم شکستن
foul-up	درهم و برهمی
turbid	درهم وبرهم
disruptive	درهم گسیخته
hash total	جمع کل درهم
raddle	درهم بافتن
puchery	درهم کشیدن
higgledy-piggledy	درهم برهم
higgledy-piggledy	درهم برهمی
imbroglios	درهم و برهم
compression	درهم فشردگی
galley west	درهم وبرهم
topsy-turvy <idiom>	درهم برهم
anastomois	درهم بازشدگی
helter-skelter	درهم برهم
helter-skelters	درهم برهم
woebegone	درهم و برهم
disarray	درهم وبرهمی
cramped	درهم و برهم
disrupting	درهم گسیختن
interfluous	درهم امیزنده
pucker	درهم کشیدن
pell-mell	درهم برهم
scrambles	درهم امیختن
sloppiness	درهم برهمی
scrambling	درهم امیختن
hurry scurry	درهم وبرهم
smiter	درهم شکننده
tangles	درهم پیچیدن
scrambled	درهم امیختن
scramble	درهم امیختن
puckered	درهم کشیدن
taut	درهم پیچیدن
puckers	درهم کشیدن
puckering	درهم کشیدن
crack up	درهم شکستگی
hotchpotch	اش درهم وبرهم
crack-up	درهم شکستگی
smash	درهم کوبیدن
smashes	درهم کوبیدن
hurry skurry	درهم وبرهم
crashing	درهم شکستن
shagged	درهم وبرهم
intertwines	درهم پیچیدن
interlock	درهم بافتن
interlocked	درهم بافتن
break down	درهم شکستن
intertwined	درهم پیچیدن
interlocking	درهم بافتن
interlocks	درهم بافتن
crash	درهم شکستن
crashed	درهم شکستن
intertwining	درهم پیچیدن
immingle	درهم امیختن
intertwine	درهم پیچیدن
scrunching	درهم شکستن
in a tangle	درهم وبرهم
in a bad order	درهم برهم
scrunches	درهم شکستن
scrunched	درهم شکستن
scrunch	درهم شکستن
tangle	درهم پیچیدن
crashes	درهم شکستن
at sixes and sevens	درهم و برهم
overwhelms	درهم شکستن
overwhelmed	درهم شکستن
smashers	درهم شکننده
overwhelm	درهم شکستن
elusory	درهم برهم
unorganized	درهم و برهم
emboly	درهم فرورفتگی
rimple	درهم کشیدن
wild and woolly	درهم ریخته
vanquishing	درهم شکستن
hugger mugger	درهم وبرهمی
vanquishes	درهم شکستن
vanquished	درهم شکستن
smasher	درهم شکننده
vanquish	درهم شکستن
writhen	درهم پیچیده
disrupt	درهم گسیختن
dumped rockfill	درهم سنگریز
tear up	درهم دریدن
sloppy	درهم وبرهم
tousy	درهم وبرهم
sloppily	درهم وبرهم
intwine	درهم بافتن
topsyturvy	درهم برهم
topsy turvydom	درهم وبرهمی
turbidness	درهم برهمی
tangly	پر گرفتاری درهم وبرهم
scowls	ابرو درهم کشی
boa constrictors	بوآی درهم کوب
topsy-turvy	سروته درهم وبرهم
elf knot	موی درهم برهم
boa constrictor	بوآی درهم کوب