English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
English Persian
air compresser دستگاهی که هوا را متراکم میکند
Other Matches
roller دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
rollers دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
excavator دستگاهی که پی کنی یاخاکبرداری میکند
bar bender دستگاهی که میل گرد را خم میکند
excavators دستگاهی که پی کنی یاخاکبرداری میکند
termograph دستگاهی که حرارت روزانه را ثبت میکند
hydromatic دستگاهی که بافشار روغن کار میکند
marigraph دستگاهی که نوسانات جزر ومد را ثبت میکند
reading wand دستگاهی که نشان ها و کدهارا به صورت نوری درک میکند
actinograph دستگاهی که تغییرات نیروی اشعهء خورشید را ثبت میکند
atomizers دستگاهی که عناصری را به ذرات ریز تبدیل میکند مثل عطرپاش
atomizer دستگاهی که عناصری را به ذرات ریز تبدیل میکند مثل عطرپاش
atomisers دستگاهی که عناصری را به ذرات ریز تبدیل میکند مثل عطرپاش
batcher دستگاهی که شن ماسه سیمان و اب را برای ساختن بتن را اندازه گیری میکند
franking machine دستگاهی که تاریخ و هزینه پست را روی کاغ چاپ میکند نقش تمبر
uart Receiver UniversalAsynchronous Transmitter دستگاهی که دادههای موازی را به داده سری تبدیل میکند
assembly line دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
computer output microfilm recorder دستگاهی که خروجی کامپیوتررا روی فیلم حساس به نوربه شکل میکروسکوپی ضبط میکند
assembly lines دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
vibrator دستگاهی که درملات بتن نهاده و هوای داخل بتن را تخلیه میکند
vibrators دستگاهی که درملات بتن نهاده و هوای داخل بتن را تخلیه میکند
bell conveyor دستگاهی که مخلوط بتن را ازروی نوار به محل بتن ریزی حمل میکند
augmentative متراکم شونده متراکم کننده
aggregate متراکم متراکم ساختن
aggregates متراکم متراکم ساختن
mail server کامپیوتری که پستهای وارد شده در ذخیره میکند و به کاربر صحیح ارسال میکند و پست خروجی را ذخیره میکند و به مقصد درست روی اینترنت منتقل میکند
dump نرم افزاری که اجرای برنامه را متوقف میکند وضعیت داده و برنامههای مربوطه را بررسی میکند و برنامه مجدداگ شروع میکند
compact متراکم
compacts متراکم
compacted متراکم
cumulative distribution متراکم
cumulous متراکم
agglomerative متراکم
compacting متراکم
compactness متراکم
compressed متراکم
accumulated متراکم
densest متراکم
leak proof متراکم
denser متراکم
cumulative متراکم
dense متراکم
jam متراکم کردن
data aggregate دادههای متراکم
voluminous متراکم انبوه
compressors متراکم کننده
condensing متراکم کردن
dense list لیست متراکم
compact متراکم کردن
incompact غیر متراکم
compacting متراکم کردن
combustor متراکم کننده
compressor متراکم کننده
accumulated capital سرمایه متراکم
dense binary code رمزدودویی متراکم
jams متراکم کردن
jammed متراکم کردن
condensing همچگال متراکم
condenses متراکم کردن
massy متراکم غلیظ
densify متراکم کردن
compacted متراکم کردن
compacts متراکم کردن
condense همچگال متراکم
compressed air هوای متراکم
compaction متراکم کردن
condense متراکم کردن
condenses همچگال متراکم
compress متراکم کردن
cumulative frequency فراوانی متراکم
compresses متراکم کردن
agglomerate متراکم شدن
comperssion capacitor خازن متراکم
compressing متراکم کردن
repeater وسیلهای درارتباطات که سیگنال دریافتی را مجدداگ تولید میکند وسپس ارسال میکند.که برای گسترش محدوده شبکه به کارمی رود.این دستگاه درلایه فیزیکی مدل شبکه DSI کار میکند
built in aerial آنتن دستگاهی
instrumental analysis تجزیه دستگاهی
broken <adj.> شکسته [دستگاهی]
trust fund وجوه متراکم شده
pack متراکم کردن فشردن
clog متراکم وانباشته کردن
eluvium خاک باداورده و متراکم
data compression متراکم سازی داده ها
clogs متراکم وانباشته کردن
clogged متراکم وانباشته کردن
supercharger پیش متراکم کننده
cumulous مانند ابرهای متراکم
data aggregate متراکم سازی داده ها
heavily overcast ابری متراکم [هواشناسی]
gas compressor متراکم کننده هوا
supercharge متراکم کردن مقدماتی
condensed mercurytemperature دمای جیوه متراکم
packs متراکم کردن فشردن
soil consolidation متراکم کردن خاک
hook-up اتصال [به دستگاهی الکتریکی]
bitumen boiler دستگاهی که با ان قیر رامیجوشانند
mansion عمارت چند دستگاهی
mansions عمارت چند دستگاهی
presetting تنظیم از قبل [دستگاهی]
to park پارک کردن [دستگاهی]
ripper دستگاهی که زمین را شیارمیزند
compression بهم فشردگی متراکم سازی
grouter دستگاه متراکم کننده سیمان
accumulated dividend سود سهام متراکم شده
laminated product تولید ماده متراکم متورق
over consolidated clay خاک رس متراکم شده باپیشفشردگی
compaction فشرده سازی متراکم کردن
wilson cloud نوعی ابر غلیظ و متراکم
cumulus ابر متراکم و روی هم انباشته
cumuli ابر متراکم و روی هم انباشته
accumulate روی هم گذاشتن متراکم کردن
planosol گل سفید نرم و متراکم فلات
compressed gas cylinder سیلندر محتوی گاز متراکم
accumulates روی هم گذاشتن متراکم کردن
accumulating روی هم گذاشتن متراکم کردن
coke pusher دستگاه متراکم کننده ذغال کک
heliograph دستگاهی که افتاب را اندازه میگیرد
reel دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
reels دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
reeling دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
automation کنترل و هدایت دستگاهی بطورخودکار
reeled دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
mill دستگاهی که فلزات را تراش میدهد
mills دستگاهی که فلزات را تراش میدهد
echo depth sounder دستگاهی که عمق طنین را می سنجد
incompressibly بطوریکه نتوان متراکم یا خلاصه نمود
aeromotor هرگونه دستگاهی که با جریان هواکار کند
to put something into operation دستگاهی [کارخانه ای] را راه انداختن [مهندسی]
generators دستگاهی برای تولید انرژی الکتریکی
coffee mills دستگاهی که با آن دانههای قهوه را آرد میکنند
inquiry station دستگاهی که از ان هر گونه درخواستی به عمل می اید
wind gauge دستگاهی که سرعت باد را اندازه می گیرد
to start up something دستگاهی [کارخانه ای] را راه انداختن [مهندسی]
generator دستگاهی برای تولید انرژی الکتریکی
chert نوعی سنگ چخماق که ریزدانه و متراکم است
pantograph دستگاهی که باان مقیاس یک نقشه را تغییرمی دهند
bathometer دستگاهی که برای تعیین عمق اب بکار میرود
to fall over [computer, programme, ...] [موقتا] کار نکردن [دستگاهی یا برنامه ای و غیره]
readers هر دستگاهی که قابلیت رونویسی از یک وسیله ورودی را دارد
to crap out خراب بودن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
to have packed up [British E] کار نکردن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
reader هر دستگاهی که قابلیت رونویسی از یک وسیله ورودی را دارد
camera lucida دستگاهی که تصویری رابزرگ کرده و منعکس می سازد
to conk out کار نکردن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
to crap out کار نکردن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
to have packed up [British E] خراب بودن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
to conk out خراب بودن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
to work flawlessly بطور بی عیب و نقص کار کردن [دستگاهی]
charge neutrality تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
glomerule خوشه متراکم ازمویرگهای کوچک و بافتهای حیوانی و غیره
provident fund وجوه متراکم شده برای تامین مالی دوره بازنشستگی
cannibalised پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalises پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalising پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
blasting machine دستگاهی که برای منفجرکردن سنگهای معدنی جهت استخراج انها
planimeter دستگاهی که مساحت اشکال غیر هندسی رابا ان اندازه می گیرند
cannibalizing پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalize پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizes پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalized پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cumulo nimbus ابرهای بسیار بزرگ متراکم که قسمتهای فوقانی انها به استراتوسفر میرسد
eerom دستگاهی که به طور الکتریکی پاک شده و مجددا" برنامه ریزی می گردد
winches پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل
demount کنار گذاشتن یک رسانه ذخیره مغناطیسی از دستگاهی که روی ان نوشته و از ان می خواند
conned در DOS و 2/OS نام دستگاهی که به صفحه کلید ومونیتور دلالت داشته باشد
con در DOS و 2/OS نام دستگاهی که به صفحه کلید ومونیتور دلالت داشته باشد
winch پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل
check دستگاهی که روی تاسیسات ابی جهت تنظیم سطح اب ساخته میشود
winched پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل
checks دستگاهی که روی تاسیسات ابی جهت تنظیم سطح اب ساخته میشود
checked دستگاهی که روی تاسیسات ابی جهت تنظیم سطح اب ساخته میشود
winching پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل
conning در DOS و 2/OS نام دستگاهی که به صفحه کلید ومونیتور دلالت داشته باشد
cons در DOS و 2/OS نام دستگاهی که به صفحه کلید ومونیتور دلالت داشته باشد
page چاپگری که یک صفحه از متن را در حافظه مرتب میکند و در یک مرحله چاپ میکند.
paged چاپگری که یک صفحه از متن را در حافظه مرتب میکند و در یک مرحله چاپ میکند.
pages چاپگری که یک صفحه از متن را در حافظه مرتب میکند و در یک مرحله چاپ میکند.
fault برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
edited کلیدی که تابعی را آغاز میکند که استفاده از ویرایشگر را ساده تر میکند
critical error خطایی که پردازش کامپیوتر را با شکل مواجه میکند یا متوقف میکند
edit کلیدی که تابعی را آغاز میکند که استفاده از ویرایشگر را ساده تر میکند
destructive cursor نشانه گری که متنی را که روی آن حرکت میکند پاک میکند
faulted برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
faults برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
controllers را کنترل میکند یا ارسال داده را در شبکه محلی بررسی میکند
scsi بیت ارسال داده را پشتیبانی میکند و وسایل را کنترل میکند
controller را کنترل میکند یا ارسال داده را در شبکه محلی بررسی میکند
key کلید خاص یا ترکیب کلیدها که فرآیندی را آغاز میکند یا برنامه ای را فعال میکند
slaving بخشی از حافظه سریع که دادهای که CPU به سرعت دستیابی میکند را ذخیره میکند
million instructions per second اندازه سرعت پردازنده که تعداد دستوراتی که در ثانیه اجرا میکند را مشخص میکند
Intel بیتی استفاده میکند و تا چند مگا بایت از RAM را آدرس دهی میکند
Intel بسیتی استفاده میکند تا چند گیگا بایت از RAM را آدرس دهی میکند
postbyte بایت داده که کد اصلی ای را بیان میکند که ثابت مورد استفاده را معرفی میکند
slaves بخشی از حافظه سریع که دادهای که CPU به سرعت دستیابی میکند را ذخیره میکند
slave بخشی از حافظه سریع که دادهای که CPU به سرعت دستیابی میکند را ذخیره میکند
slaved بخشی از حافظه سریع که دادهای که CPU به سرعت دستیابی میکند را ذخیره میکند
crunching متراکم کردن برنامه برای جای دادن تعداد زیاددستورالعملها در فضایی کوچک
optimize کامپایلری که کد ماشین را که تولید میکند آنالیز میکند و سرعت و کارایی آنرا افزایش میدهد
plotter چاپگر با resolution بالا که از رسام تقلید میکند و رسمهای با reselution پایین ایجاد میکند
plotters چاپگر با resolution بالا که از رسام تقلید میکند و رسمهای با reselution پایین ایجاد میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com