Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English
Persian
stroke
راندن کمتر از فرفیت
stroked
راندن کمتر از فرفیت
strokes
راندن کمتر از فرفیت
stroking
راندن کمتر از فرفیت
Other Matches
less than container load
کمتر از فرفیت کانتینر
runs
اجرای سیستم با فرفیت کمتر در صورت بروز خطا
run
اجرای سیستم با فرفیت کمتر در صورت بروز خطا
drives
راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
drive
راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
throughput capacity
فرفیت عبور دهی کالا فرفیت تخلیه و عبوردهی بارانداز یا اسکله فرفیت گذراندن کالا
berthing capacity
فرفیت تخلیه بار لنگرگاه فرفیت اسکله
valence
واحد فرفیت فرفیت شیمیایی
carload shipment
حمل بار مطابق با فرفیت بارگیری خودرو یا کشتی ارسال باربه اندازه فرفیت حمل بار
opportune lift
فرفیت حمل اضافی یا فرفیت حمل باقیمانده
capacity cost
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
grid anode capacity
فرفیت بین شبکه و اند فرفیت بین شبکه و پلاک
shorter
کمتر
less than
کمتر از
short
کمتر
shortest
کمتر
lesser
کمتر
in a less degree
کمتر
Lt
کمتر از
less
کمتر
infrequently
کمتر
minus
کمتر
minor
کمتر
much less
کمتر
inside of a week
در یک هفته کمتر
low price
قیمت کمتر
he would not accept less
دو روز کمتر
sub-
در معنای کمتر
A smaller number . Fewer .
تعداد کمتر
inside of a week
کمتر از یک هفته
minorities
بخش کمتر
minority
بخش کمتر
cut back
<idiom>
استفاده کمتر
poached
راندن
stub
راندن
poaches
راندن
stubbed
راندن
poach
راندن
stubbing
راندن
stubs
راندن
drives
راندن
drive
راندن
forcing
راندن
forces
راندن
force
راندن
run
راندن
unkennel
راندن
sailings
راندن
runs
راندن
rein
راندن
steer
راندن
steered
راندن
advancing
راندن
advances
راندن
powered
راندن
pulsion
راندن
sail
راندن
powers
راندن
advance
راندن
powering
راندن
steering
راندن
power
راندن
sailed
راندن
rows
راندن
rowed
راندن
row
راندن
driftage
راندن
cuple
راندن
conn
راندن
guides
راندن
guided
راندن
guide
راندن
steers
راندن
booh
راندن
below par
کمتر از بهای اسمی
under-
پایین تراز کمتر از
underexpose
کمتر از حد لزوم در معرض
ammo minus
مهمات کمتر از نصف
short-changes
کمتر پول دادن
under
پایین تراز کمتر از
below par
کمتر از ارزش اسمی
le
to Equal or Than Less کمتر از یا برابر با
shoat
خوک کمتر از یک سال
shorthanded
ادامه با بازیگر کمتر
short-changing
کمتر پول دادن
short-changed
کمتر پول دادن
underquote
کمتر مظنه دادن
short-change
کمتر پول دادن
hypotrophy
رشد کمتر ازمعمول
underprice
قیمت کمتر از رقیب
expels
بیرون راندن
expelling
بیرون راندن
expelled
بیرون راندن
sled
سورتمه راندن
sleds
سورتمه راندن
to sail avessel
راندن قایق
propel
بجلو راندن
propelled
بجلو راندن
smoke out
بیرون راندن
repulsion
عقب راندن
sleighs
سورتمه راندن
rerun
باز راندن
propels
بجلو راندن
hurry
راندن شتاب
discharged
بیرون راندن
pilots
راندن ازمایشی
hurrying
راندن شتاب
ram
راندن با فشار
rammed
راندن با فشار
speeds
باسرعت راندن
speeding
باسرعت راندن
speed
باسرعت راندن
piloted
راندن ازمایشی
pilot
راندن ازمایشی
sleigh
سورتمه راندن
motor
اتومبیل راندن
motor-
اتومبیل راندن
hurries
راندن شتاب
to expel
[from]
بیرون راندن
[از]
expel
بیرون راندن
to wear away
اهسته راندن
to whisk away or off
راندن پرندن
to drive a bus
اتوبوسی را راندن
rams
راندن با فشار
toe
با پنجه پا راندن
motored
اتومبیل راندن
motors
اتومبیل راندن
infant
بچه کمتر ازهفت سال
reduced charge
خرج کمتر یا پایین تر توپ
embryo
جنین کمتر از هشت هفته
embryos
جنین کمتر از هشت هفته
infants
بچه کمتر ازهفت سال
lessens
کمتر کردن تقلیل دادن
weanling
کره اسب کمتر از یک سال
lessen
کمتر شدن تخفیف یافتن
less developed countries
کشورهای کمتر توسعه یافته
lessen
کمتر کردن تقلیل دادن
lessens
کمتر شدن تخفیف یافتن
he is well preserved
کمتر نشان پیری در او پیداست
lessening
کمتر کردن تقلیل دادن
lessening
کمتر شدن تخفیف یافتن
lessened
کمتر کردن تقلیل دادن
lessened
کمتر شدن تخفیف یافتن
chase
راندن واخراج کردن
descant
زیاد سخن راندن
descants
زیاد سخن راندن
chasing
راندن واخراج کردن
chases
راندن واخراج کردن
chased
راندن واخراج کردن
exorcizing
دفع کردن راندن
exorcising
دفع کردن راندن
exorcized
دفع کردن راندن
exorcises
دفع کردن راندن
expatriates
از کشور خود راندن
exorcised
دفع کردن راندن
punting
با چوب دست راندن
chace
راندن واخراج کردن
exorcize
دفع کردن راندن
repulsing
دفع کردن راندن
repulses
دفع کردن راندن
push
[email]
پیشرانی، پیش راندن
[رایانامه]
expatriate
از کشور خود راندن
repulsed
دفع کردن راندن
exorcizes
دفع کردن راندن
repulse
دفع کردن راندن
whisks
راندن جاروب کردن
whisking
راندن جاروب کردن
To drive all with the same stick .
<proverb>
همه را با یک چوب راندن .
whisked
راندن جاروب کردن
drive
راندن گرداندن گرداننده
powerboating
راندن قایق موتوری
drives
راندن گرداندن گرداننده
whisk
راندن جاروب کردن
sailplaning
راندن هواپیمای بی موتور
seaman ship
مهارت در راندن قایق
homes
جا به داخل لوله راندن
to lump them all together
<idiom>
همه را با یک چوب راندن
home
جا به داخل لوله راندن
propulsion
دفع پیش راندن
undermanned
دارای نفرات کمتر از میزان لازم
eagle
زدن دوضربه کمتر ازاستاندارد در یک بخش
eagles
زدن دوضربه کمتر ازاستاندارد در یک بخش
undervaluation
تقویم یاارزیابی کمتر ازمیزان واقعی
nursery school
مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
Is there a road with little traffic?
آیا جاده ای با ترافیک کمتر هست؟
undersexed
دارای تمایل جنسی کمتر ازطبیعی
Is there a road with little traffic?
آیا جاده ای با شلوغی کمتر هست؟
undercool
خیلی کمتر از میزان لازم سردکردن
ultralight aircraft
هواپیمائی با وزن کمتر از454 کیلوگرم
fasts
عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
underlet
کمتر از ارزش واقعی اجاره دادن
undervaluing
کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
fastest
عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
fasted
عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
fast
عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
undervalue
کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
low speed communications
ارسال داده کمتر از بیت در ثانیه
undervalues
کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
nursery schools
مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
factorial
حاصل همه اعداد کمتر از یک عدد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com