Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 224 (12 milliseconds)
English
Persian
traffic
رفت و امد وسایل نقلیه
trafficked
رفت و امد وسایل نقلیه
trafficking
رفت و امد وسایل نقلیه
traffics
رفت و امد وسایل نقلیه
Search result with all words
mechanic
تعمیرکار وسایل نقلیه تعمیرکار اتومبیل
embark
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
amaxophobia
هراس ازمسافرت با وسایل نقلیه
automotive
مربوط به وسایل نقلیه خودرو
automotive
تکنولوژی وسایل نقلیه موتوری
inbound traffic
مسیر عبور و مرور وسایل نقلیه یا کشتی و هواپیما درخارج از کشور
motor traffic
رفت و امد وسایل نقلیه موتوری
motor vehicle industry
صنعت وسایل نقلیه موتوری صنعت اتومبیل
tractive force
نیروی کشش وسایل نقلیه موتوری
Other means of transport
سایر وسایل نقلیه
fare dodger
کسی که بدون بلیط سوار وسایل نقلیه می شود
tachograph
سرعت و مسافت سنج
[ وسایل نقلیه خودرو]
speedograph
سرعت و مسافت سنج
[ وسایل نقلیه خودرو]
black box
سرعت و مسافت سنج
[ وسایل نقلیه خودرو]
earthmover
[bulldozer]
بولدوزر
[ساخت و ساختمان]
[وسایل نقلیه]
caterpillar bulldozer
بولدوزر
[ساخت و ساختمان]
[وسایل نقلیه]
dozer
[colloquial]
[bulldozer]
بولدوزر
[ساخت و ساختمان]
[وسایل نقلیه]
Other Matches
piggy back traffic
حمل یک وسیله نقلیه باوسیله نقلیه دیگر
piggyback trafic
حمل یک وسیله نقلیه باوسیله نقلیه دیگر
transhipment
انتقال کالا از یک وسیله نقلیه به وسیله نقلیه دیگر
transhipment
انتقال محموله از یک وسیله نقلیه به وسیله نقلیه دیگر
tracked vehicle
وسیله نقلیه بکسل کننده وسیله نقلیه یدک کش
beach gear
وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
prevention of stripping
ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
cpu
سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی
tackling
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
recover
جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovering
جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovers
جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
mounting
وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
excess property
وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
channel
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channels
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channelled
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeled
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeling
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
pipeline assets
وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
map
نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
maps
نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
bios
توابع سیستم که واسط بین زمان برنامه نویسی سطح بالا و وسایل جانبی سیستم است تا ورودی خروجی وسایل استاندارد را بررسی کند
service test
ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
computation of replacement factors
محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
dispersal lays
محوطههای تفرقه وسایل وخودروها محوطههای پناهگاه وسایل و خودروها
red concept
جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
cryptoancillary equipment
وسایل و تجهیزات رمز وسایل تامین ارسال رمز
landing aids
وسایل کمک ناوبری فرودهواپیما وسایل کمکی فرودهواپیما
pioneer tools
وسایل حفاری و تهیه استحکامات وسایل مهندسی حفاری
basics
توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic
توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic issue items
وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
conveyances
وسیله نقلیه
conveying appliance
وسیله نقلیه
transports
وسیله نقلیه
transporting
وسیله نقلیه
transported
وسیله نقلیه
transport
وسیله نقلیه
conveyance
وسیله نقلیه
means of transport
وسائط نقلیه
vehicles
وسیله نقلیه
vehicle
وسیله نقلیه
transport car
وسیله نقلیه
steed
وسیله نقلیه
steeds
وسیله نقلیه
traction battery
باطری وسیله نقلیه
conveyances
وسیله نقلیه ابلاغ
conveyance
وسیله نقلیه ابلاغ
six by six
وسیله نقلیه شش چرخه
power plant
محرکه وسیله نقلیه
articulated vehicle
وسیله نقلیه مفصلی
space vehicle
وسیله نقلیه فضایی
right of way
حق تقدم در عبوروسائط نقلیه
rights of way
حق تقدم در عبوروسائط نقلیه
traction motor
موتور وسیله نقلیه
power plants
محرکه وسیله نقلیه
utility car
وسیله نقلیه عمومی
vehicle chain
زنجیر وسیله نقلیه
motor vehicle
وسیله نقلیه موتوری
utility vehicle
وسیله نقلیه عمومی
shuttles
وسیله نقلیه با مسیر مشخص
pay load
فرفیت مفید وسیله نقلیه
motorcar
وسیله نقلیه موتوری اتومبیل
shuttle
وسیله نقلیه با مسیر مشخص
crawl drive
محرک وسیله نقلیه خزنده
to alight from a vehicle
پیاده شدن از وسیله نقلیه ای
meetings
تلاقی وسائط نقلیه برخوردها
refrigerator vehicle
وسیله نقلیه یخچال دار
crawl type vehicle
وسیله نقلیه نوع خزنده
to catch the connection
وسیله نقلیه رابط را گرفتن
slot charter
اجاره قسمتی از وسیله نقلیه
dead storage
انبار وسایط نقلیه و تجهیزات
shuttled
وسیله نقلیه با مسیر مشخص
traffick
عبو ومرور وسائط نقلیه
deadweight tonnage
حداکثر تناژ وسیله نقلیه
bale cubic capacity
تناژ وسیله نقلیه از نظرحجمی
bare boat charter
اجاره دربست وسیله نقلیه
utility vehicle
وسیله نقلیه عام المنفعه
trafficking
عبو ومرور وسائط نقلیه
trafficked
عبو ومرور وسائط نقلیه
traffic
عبو ومرور وسائط نقلیه
meeting
تلاقی وسائط نقلیه برخوردها
amphibian vehicle
وسیله نقلیه برای خشکی و اب
traffics
عبو ومرور وسائط نقلیه
stoplights
چراغ علامت توقف وسائط نقلیه
stoplight
چراغ علامت توقف وسائط نقلیه
multi purpose vehicle
وسیله نقلیه برای اهداف گوناگون
on board computer
کامپیوتری که در یک وسیله نقلیه جا گرفته است
high jack
دزدی هواپیما وسایروسائط نقلیه ومسافران ان
high beam
نقطه درخشان ونورانی جلووسایل نقلیه
intermodal transport
حمل با چند نوع وسیله نقلیه
traffic signal
علائم مخصوص عبور وسائط نقلیه
intermodal transport
حمل با چند نوغ وسیله نقلیه
hijacks
دزدی هواپیماوسایر وسائط نقلیه ومسافران ان
hijacked
دزدی هواپیماوسایر وسائط نقلیه ومسافران ان
hijack
دزدی هواپیماوسایر وسائط نقلیه ومسافران ان
transshipment
انتقال به کشتی یا وسیله نقلیه دیگری
kit
جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
kits
جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
checkpoint
محل بازرسی وسائط نقلیه نقطه مقابله
trasship
بکشتی یا وسیله نقلیه دیگری انتقال دادن
to set out for England
به سوی انگلیس رهسپار شدن
[با وسیله نقلیه]
check-points
محل بازرسی وسائط نقلیه نقطه مقابله
checkpoints
محل بازرسی وسائط نقلیه نقطه مقابله
trailerite
ساکن اتاقهای متحرک بوسیله وسائط نقلیه
free on board
بدون هزینه حمل تا روی وسیله نقلیه
road test
ازمایش امادگی وسائط نقلیه برات مسافرت
dilly
وسائط نقلیه مختلف از قبیل ارابه و کامیون و غیره
time charter
اجاره کردن وسیله نقلیه برای مدت معین
trailer camp
محل استقرار ترایلربااتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
travois
ارابه یا وسیله نقلیه قدیمی سرخ پوستان امریکا
trailer park
محل استقرار ترایلربا اتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
trailer court
محل استقرار ترایلر بااتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
motor pool
گروهی از وسائط نقلیه برای مقاصد نظامی یا حمل ونقل بنوبت
running down case
دعوی علیه راننده وسیله نقلیه که در نتیجه تصادم باعث جرح یا خسارت شده است
sag wagon
وسیله نقلیه که به دنبال دوچرخه سواران در جاده حرکت میکند تا کسانی را که از مسابقه خارج می شوندسوار کند
crawlers
وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
crawler
وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
on board
<idiom>
وسیله نقلیه کوچک ویا هواپیما ویا کشتی سوار شدن
following distance
فاصله بین وسائط نقلیه فاصله میان خودروها
furniture
وسایل
plant
وسایل
plants
وسایل
media
وسایل
assets
وسایل
means
وسایل
facilities
وسایل
accouterment
وسایل
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
salvaging
وسایل اسقاطی
building plant
وسایل ساختمان
cryptomaterial
وسایل رمز
utensil
وسایل اسباب
utensils
وسایل اسباب
chaffing gear
وسایل ضد سایش
salvages
وسایل اسقاطی
artificial suporters
وسایل محافظتی
auxiliary equipment
وسایل کمکی
auxiliary equipment
وسایل یدکی
installs
از کارانداختن وسایل
salvaged
وسایل اسقاطی
install
از کارانداختن وسایل
artificial aids
وسایل کمکی
check out equipment
وسایل ازمایشگاهی
salvage
وسایل اسقاطی
chaffing gear
وسایل ضد ساییدگی
captured material
وسایل اغتنامی
bedding
وسایل خواب
communication channels
وسایل ارتباطی
installing
از کارانداختن وسایل
accessory equipment
وسایل یدکی
cryptodevice
وسایل رمز
dust collection equipment
وسایل گردگیری
rigging warrant
فهرست وسایل
push botton
وسایل خودکار
pool equipment
وسایل تعمیرگاه
cable accessory
وسایل کابل
Home appliances
وسایل خانگی
layouts
ترتیب وسایل
layout
ترتیب وسایل
fitment
وسایل نصب
fitments
وسایل نصب
utility
وسایل رفاهی
war material
وسایل جنگی
scuba diver
غواص با وسایل
furtherance
تهیه وسایل
subsistence
وسایل زیست
erosion
فرسایش وسایل
tools of research
وسایل تحقیقات
test equipment
وسایل ازمایش
tentage
وسایل چادرزنی
tentage
وسایل چادر
sundry items
وسایل متفرقه
sonic equipment
وسایل اوازی
sonic equipment
وسایل اوایی
essential elements
وسایل ضروری
scuba diving
غواصی با وسایل
fabricator
سازنده وسایل
attachment
وسایل وابسته
mnemonics
وسایل یادیار
tentage
وسایل چادرها
loading facilities
وسایل بارگیری
means of production
وسایل تولید
mess kit
وسایل غذاخوری
mess gear
وسایل غذاخوری
means
استطاعت وسایل
accommodations
منزل وسایل راحتی
accommodation
منزل وسایل راحتی
authentication equipment
وسایل تعیین نشانی
processes
و وسایل کنترل و پشتیبانی
characteristics
مشخصات ومختصات وسایل
mass media
وسایل ارتباط جمعی
gadgetry
وسایل کوچک مکانیکی
trade something in
<idiom>
تعویض وسایل کهنه
gimmickry
وسایل اغفال یا تقلب
authentication equipment
وسایل تعیین معرف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com