Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
translucid
روشن کننده زجاجی
Other Matches
hyaloplasm
ماده پروتوپلاسمی روشن زجاجی
flare
گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
flares
گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
illuminant
روشن کننده
illuminator
روشن کننده
illuminative
روشن کننده
illuminating shell
گلوله روشن کننده
illuminant
ماده روشن کننده
flare
فشفشه روشن کننده
starshell
گلوله روشن کننده
illumination round
گلوله روشن کننده
flares
فشفشه روشن کننده
full beam spread
باند کامل روشن کننده
pyrotechnics
مواد فشفشفهای فشفشه روشن کننده
lightening bug ship
هلی کوپتر روشن کننده گشتی
retards
درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retarding
درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retard
درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
hyaline
زجاجی
glassy
زجاجی
vitreous
زجاجی
hyaloid membrane
غشاء زجاجی
translucence
حالت زجاجی
hyaloid
زجاجی شفاف
hyaloid
عضو زجاجی
translucency
حالت زجاجی
hyaloid
غشاء زجاجی
vitreous
زجاجی شبیه شیشه
galssy
شیشه مانند زجاجی
hyalitis
ورم رطوبت زجاجی
transparence
شفافیت حالت زجاجی
vitrifiable
قابل تبدیل بحالت زجاجی
trip flare
مین روشن کننده جهنده موشک منور جهنده
illumination by diffusion
روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
salp
جنسی ازجانوران گرمسیری زجاجی وخمرهای شکل اقیانوسی
salpa
جنسی ازجانوران گرمسیری زجاجی وخمرهای شکل اقیانوسی
flashed
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
illuminati
روشن ضمیران روشن فکران
daylight
روز روشن روشن کردن
daylit
روز روشن روشن کردن
half tone screen
صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
vignetting
سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
illuminate
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminating
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
explain
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explains
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explaining
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
altitude/height hold
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
inhibitor
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
marshaller
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
propounder
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
quick disconnect coupling
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primers
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
interceptors
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
interceptor
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
changer
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
makgi boowi
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
steam fitter
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
detonator
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
vasomotor
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
distractive
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
detonators
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
del credere
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
search jammer
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
bright
روشن
elucidating
روشن
perspicuous
روشن
transparent
روشن
transparently
روشن
brighter
روشن
elucidates
روشن
clear cut
روشن
fogless
روشن
brightest
روشن
elucidated
روشن
unequivocally
روشن
elucidate
روشن
furbisher
روشن گر
moonlit
روشن
cloudless
روشن
clearer
روشن
alighted
روشن
shrill
روشن
vivid
روشن
clear
روشن
alighting
روشن
alights
روشن
shriller
روشن
alight
روشن
eyebright
روشن
clears
روشن
definite
روشن
lucid
روشن
clear-cut
روشن
clearest
روشن
legible
روشن
shrillest
روشن
unequivocal
روشن
eidetic
روشن
express
روشن
lightest
روشن
diaphanous
روشن
lighted
روشن
light
روشن
setting up
روشن
sets
روشن
set
روشن
expressed
روشن
expresses
روشن
expressing
روشن
sunniest
روشن
sunnier
روشن
on
روشن
nitid
روشن
explicit
روشن
cleaners
روشن
clean-cut
روشن
clean cut
روشن
on/off
روشن
luculent
روشن
litten
روشن
distinct
<adj.>
روشن
perspicuous
<adj.>
روشن
notable
<adj.>
روشن
sharp cut
روشن
explicit
<adj.>
روشن
sunny
روشن
in a good light
روشن
clear varnish
لاک روشن
light
<adj.>
رنگ روشن
clear sightedness
روشن بینی
clear sighted
روشن بین
pictured
روشن ساختن
second sight
روشن بینی
illuminating
روشن ساختن
picture
روشن ساختن
clarifies
روشن کردن
illumining
روشن کردن
pictures
روشن ساختن
serene
روشن صاف
illumined
روشن کردن
clarifying
روشن کردن
full orbed
تمام روشن
picturing
روشن ساختن
clarify
روشن کردن
In broad daylight.
درروز روشن
illumines
روشن کردن
unambiguous
واضح روشن
elucidate
روشن کردن
illumine
روشن کردن
illuminates
روشن فکر
illuminates
روشن کردن
kindles
روشن شدن
illuminate
روشن ساختن
enlightening
روشن فکرکردن
head work
فکر روشن
kindled
روشن شدن
kindle
روشن شدن
illuminate
روشن فکر
enlightens
روشن فکرکردن
illuminate
روشن کردن
ignite
روشن کردن
igniting
روشن کردن
ignited
روشن کردن
yin yang
تیره و روشن
illuminating
روشن فکر
half tone
سایه روشن
illuminating
روشن کردن
illuminates
روشن ساختن
brightens
روشن کردن
brightening
روشن کردن
brightened
روشن کردن
brighten
روشن کردن
enlighten
روشن فکرکردن
ignites
روشن کردن
clairvoyance
روشن بینی
elucidatory
روشن سازنده
traffic signal
نشانه روشن
eidetic memory
یاد روشن
to switch on
روشن کردن
lightish
نسبتا روشن
to shed light on
روشن کردن
refresh
روشن کردن
lightsome
سبک روشن
lightsome
برنگ روشن
bertha
درخشان روشن
light and shade
سایه روشن
lighting
سایه روشن
Paleblue
<adj.>
<noun>
آبی روشن
pale varnish
لاک روشن
jacinthe
نارنجی روشن
transpicuous
روشن اشکار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com