Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
English
Persian
to put up
زنانه درست کردن جادادن
Other Matches
muslin
یکجور پارچه پشت نما که ازان جامههای زنانه و پرده درست میکنند
feminize
زنانه کردن زنانه شدن
peignoir
قطیفه لباسی زنانه لباس خانگی زنانه
installs
سوار کردن جادادن
install
سوار کردن جادادن
installing
سوار کردن جادادن
intromit
جادادن منصوب کردن
to fix up
مرتب کردن جادادن
incorporating
جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporates
جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporate
جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
to lay down wine
شراب را انبار کردن یا جادادن
feminality
طبیعت زنانه زیورهایاچیزهای بی بهای زنانه
tempered
درست ساختن درست خمیر کردن
tempers
درست ساختن درست خمیر کردن
temper
درست ساختن درست خمیر کردن
to make a curtsy
سلام زنانه کردن
modiste
کلاه فروش زنانه کلاه دوز زنانه
meets
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meet
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
and
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
intersections
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
OR function
تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
intersection
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
coincidence function
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
joins
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
join
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joined
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
disjunction
تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
conjunctions
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
union
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
conjunction
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
assertion
1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
either or operation
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
unions
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
alternation
تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
false
1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
houses
جادادن
inserting
جادادن
accommodated
جادادن
to work in
جادادن
embedment
جادادن
intercalate
جادادن
infix
جادادن
receive
جادادن
placements
جادادن
placement
جادادن
receives
جادادن
accommodates
جادادن
inserts
جادادن
accomodate
جادادن
insert
جادادن
embeds
جادادن
house
جادادن
embed
جادادن
housed
جادادن
inns
درمسافرخانه جادادن
barracked
درسربازخانه جادادن
barrack
درسربازخانه جادادن
barracking
درسربازخانه جادادن
engraft
نشاندن جادادن
spatchcock
با شتاب جادادن
inn
درمسافرخانه جادادن
pavilion
درکلاه فرنگی جادادن
fix
جادادن چشم دوختن به
pavilions
درکلاه فرنگی جادادن
interleave
در میان چیزی جادادن
fixes
جادادن چشم دوختن به
to pattern out
ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
gather
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gathered
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to insert a letter in a word
حرفی را در میان واژهای جادادن
embower
درداربست جادادن در سایبان نشاندن
ensconce
پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
carrot and stick
<idiom>
قول تنببیه وتشویق رایک جادادن
ensconces
پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
ensconcing
پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
ensconced
پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
labourvt
بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
dress
لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dresses
لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
concocted
درست کردن
fabricated
درست کردن
weaves
درست کردن
build
درست کردن
to riven laths
یا درست کردن
fabricating
درست کردن
concoct
درست کردن
to set in order
درست کردن
to set
درست کردن
to sct aright
درست کردن
adapt
درست کردن
builds
درست کردن
fabricate
درست کردن
to set to rights
درست کردن
fashion
درست کردن
gullies
درست کردن
fashioned
درست کردن
gulleys
درست کردن
fettle
درست کردن
fashioning
درست کردن
fashions
درست کردن
concocts
درست کردن
to fix up
درست کردن
to get up
درست کردن
set right
درست کردن
gully
درست کردن
cleans
درست کردن
to put in to shape
درست کردن
weave
درست کردن
manufactures
درست کردن
manufactured
درست کردن
manufacture
درست کردن
cleaned
درست کردن
to erect into
درست کردن از
clean
درست کردن
concocting
درست کردن
make up
درست کردن
trims
درست کردن
make
درست کردن
fix up
درست کردن
set in order
درست کردن
redd
درست کردن
to cleanvp
درست کردن
to put to rights
درست کردن
trimmest
درست کردن
buildings
درست کردن
correcting
درست کردن
trim
درست کردن
fabricates
درست کردن
shape
درست کردن
correct
درست کردن
indite
درست کردن
cleanest
درست کردن
makes
درست کردن
shapes
درست کردن
corrects
درست کردن
judiciousness
قضاوت درست تشخیص درست
wine cooper
کسیکه کارش جادادن یافروختن باده است
mend
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mends
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to adapt
[to]
جور کردن
[درست کردن ]
[سازوار کردن]
[به]
exacted
تحمیل کردن بر درست
recondition
دوباره درست کردن
exact
تحمیل کردن بر درست
exacts
تحمیل کردن بر درست
die sink
خزینه درست کردن
strike off
بی زحمت درست کردن
dowel
میخچه درست کردن
to word up
کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
To put things straight(right).
کارها را درست کردن
to mill flour
ارد درست کردن
ponds
حوض درست کردن
pond
حوض درست کردن
dress
درست کردن لباس
frame
پاپوش درست کردن
stage craft
فن درست کردن نمایش
re form
دوباره درست کردن
blow down
بافوت درست کردن
manipulates
با دست درست کردن
image erection
درست کردن تصویر
teams
دسته درست کردن
team
دسته درست کردن
reconditions
دوباره درست کردن
dresses
درست کردن لباس
scrambled
املت درست کردن
scrambles
املت درست کردن
vint
درست کردن یا ریختن
manipulates
با استادی درست کردن
manipulate
با استادی درست کردن
corn popping
درست کردن چس فیل
manipulate
با دست درست کردن
railroads
پاپوش درست کردن
railroad
پاپوش درست کردن
manipulated
با استادی درست کردن
roughcast
اجمالا درست کردن
manipulated
با دست درست کردن
reconditioned
دوباره درست کردن
orthoepy
فن درست تلفظ کردن
scrambling
املت درست کردن
to weave a plot
دوزوکلک درست کردن
scramble
املت درست کردن
hedge
خاربست درست کردن
hedged
خاربست درست کردن
to manufacture
[into]
ساختن
[درست کردن]
[به]
to toss up
زود درست کردن
hedges
خاربست درست کردن
to make something
چیزی را درست کردن
To do up the room.
اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
to touch off
با شتاب درست کردن زودرسم کردن
makes
درست کردن ساختن اماده کردن
make
درست کردن ساختن اماده کردن
repaired
درست کردن جبران کردن تعمیر
repair
درست کردن جبران کردن تعمیر
be the spitting image of someone
<idiom>
درست مثل کسی بودن
[درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
he is blowing glass
شیشه را با فوت درست کردن
spelled
املاء کردن درست نوشتن
to play up
درست و حسابی بازی کردن
spells
املاء کردن درست نوشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com