English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English Persian
falling of the womb سقوط کردن پائین افتادگی
Other Matches
falling of the womb پائین افتادگی
paradrag drop سقوط ازاد از ارتفاع کم سقوط با چتر کمکی
to reach down سوی پائین دراز کردن
low ball شوت کردن پائین توپ [فوتبال]
To marry below ones station. با همسری از طبقه پائین تر ازدواج کردن
nosedived سقوط کردن
fall سقوط کردن
abort سقوط کردن
crash سقوط کردن
crashes سقوط کردن
lapse vi سقوط کردن
wipe out سقوط کردن
crashed سقوط کردن
aborts سقوط کردن
aborting سقوط کردن
crashingly سقوط کردن
tailspin سقوط کردن
nosedive سقوط کردن
nosedives سقوط کردن
nosediving سقوط کردن
crashing سقوط کردن
aborted سقوط کردن
crashes سقوط کردن هواپیما
crash-lands سقوط کردن هواپیما
crash-landed سقوط کردن هواپیما
crashing سقوط کردن هواپیما
crash land سقوط کردن هواپیما
crash-land سقوط کردن هواپیما
crash-landing سقوط کردن هواپیما
crashingly سقوط کردن هواپیما
crash سقوط کردن هواپیما
crashed سقوط کردن هواپیما
dropped قطره سقوط کردن کم کنید
dropping قطره سقوط کردن کم کنید
aborts سقوط کردن موشک یا هواپیما
drops قطره سقوط کردن کم کنید
abort سقوط کردن موشک یا هواپیما
aborting سقوط کردن موشک یا هواپیما
drop قطره سقوط کردن کم کنید
aborted سقوط کردن موشک یا هواپیما
slumps یکباره فرو ریختن سقوط کردن
slumping یکباره فرو ریختن سقوط کردن
slumped یکباره فرو ریختن سقوط کردن
slump یکباره فرو ریختن سقوط کردن
precipitates سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
precipitating سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
precipitate سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
precipitated سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
low productivity بازده پائین
f.of a page پائین صفحه
low price قیمت پائین
katabatic پائین اینده
land vi پائین امدن
downwards بطرف پائین
juniority رتبه پائین تر
f.of a bed پائین بستریاتختخواب
light or lighted پائین امدن واردامدن
To stop being adamant (unyielding). از خر شیطان پائین آمدن
neap tide پائین ترین جزر و مد
bottom price پائین ترین قیمت
shift downward حرکت به سمت پائین
sewsaw پس و پیش بالا و پائین
shift downward انتقال به سمت پائین
sewsaw بالا و پائین رفتن
tax haven نرخ پائین مالیات پیشنهادی
lower limit [of the integral] کرانه پائین [انتگرال] [ریاضی]
to d. a hill از تپه ایی پائین امدن
tax havens نرخ پائین مالیات پیشنهادی
phreatic decline پائین رفتن سطح ایستائی
to haul a ship بادبانهای کشتی را پائین اوردن یاخواباندن
velocity of retreat سرعت متوسط اب در پائین دست سرریز
least developed countries پائین ترین کشورهای در حال توسعه
fluctuable مستعد بالا و پائین رفتن مواج
collapse متلاشی شدن دچار سقوط واضمحلال شدن غش کردن
collapsing متلاشی شدن دچار سقوط واضمحلال شدن غش کردن
collapses متلاشی شدن دچار سقوط واضمحلال شدن غش کردن
collapsed متلاشی شدن دچار سقوط واضمحلال شدن غش کردن
lagged پس افتادگی
self effacement افتادگی
humility افتادگی
arrearage پس افتادگی
languor از پا افتادگی
retardation پس افتادگی
lag پس افتادگی
enthralment افتادگی
lags پس افتادگی
to be unable to hold a candle to somebody <idiom> در برابر کسی پائین رتبه بودن [در توانایی یا مهارت و غیره]
chyron [American E] قسمت پائین صفحه تلویزیون [برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
Lower third قسمت پائین صفحه تلویزیون [برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
tide mark علامتی که مد به هنگام پائین رفتن از خود بر دیواره یاساحل میگذارد
aston [British E] قسمت پائین صفحه تلویزیون [برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
No matter which way you fling a cat, it will light. <proverb> گربه را هر طورى بیندازند روى چهار دست و پا پائین مى آید.
paralysis ازکار افتادگی
prolapsus بیرون افتادگی
overlapping روی هم افتادگی
impaction گیر افتادگی
commonplaceness پیش پا افتادگی
humbly از روی افتادگی
disfigurements از شکل افتادگی
disfavor از نظر افتادگی
disfavour از نظر افتادگی
disfigurement از شکل افتادگی
banality پیش پا افتادگی
breakdown از کار افتادگی
ommission از قلم افتادگی
defeats از شکل افتادگی
defeating از شکل افتادگی
defeated از شکل افتادگی
defeat از شکل افتادگی
backwardness عقب افتادگی
breakdowns از کار افتادگی
modestly با افتادگی با تواضع
retard time عقب افتادگی
social lag پس افتادگی اجتماعی
lap seam رویهم افتادگی
prosiness پیش پا افتادگی
to humble oneself افتادگی نمودن
prolapsus پایین افتادگی
prolapse پایین افتادگی
pretermission از قلم افتادگی
omissions از قلم افتادگی
forward slip پیش افتادگی
drop out از قلم افتادگی
forwardness پیش افتادگی
cultural lag پس افتادگی فرهنگی
disfiguration ازشکل افتادگی
obsolescence ازرواج افتادگی
omission از قلم افتادگی
down time مدت از کار افتادگی
angle of lead زاویه پیش افتادگی
lap زیرکار رویهم افتادگی
missing parts test ازمون افتادگی وار
deflection پایین افتادگی واخمش
deflections پایین افتادگی واخمش
lapped زیرکار رویهم افتادگی
meekly از روی فروتنی یا افتادگی
lead angle زاویه پیش افتادگی
downtime مدت از کار افتادگی
retard time زمان عقب افتادگی
lead of phase پیش افتادگی فاز
prosaicness پیش پا افتادگی سادگی
leeway عقب افتادگی راه گریز
overlap of distillat curves رویهم افتادگی منحنیهای تقطیر
sweeney ازکار افتادگی یا فلج عضلات کتف
sweeny از کار افتادگی یا فلج عضلات کتف
one upmanship سبقت یا جلو افتادگی از حریق یا رقیب
one-upmanship سبقت یا جلو افتادگی از حریق یا رقیب
falling سقوط
crashing سقوط
come down سقوط
collapse سقوط
drops سقوط
elapses سقوط
elapse سقوط
nosedived سقوط
prolapsus سقوط
elapsing سقوط
crack-up سقوط
crack up سقوط
crash سقوط
crashed سقوط
crashes سقوط
nosedive سقوط
chutes سقوط
drop سقوط
collapses سقوط
collapsing سقوط
low dwon سقوط
fall سقوط
nosedives سقوط
tailspin سقوط
nosediving سقوط
downcome سقوط
chute سقوط
prolapse سقوط
downfall سقوط
dropped سقوط
dropping سقوط
crashingly سقوط
collapsed سقوط
lee board تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته
fall velocity سرعت سقوط
dropping افت سقوط
arrested جلوگیری از سقوط
falling سقوط کننده
fall افت سقوط
lapse inconduct سقوط در رفتاروکردار
dropped افت سقوط
drop چکه سقوط
drops چکه سقوط
stumbling block سبب سقوط
drops افت سقوط
drop افت سقوط
dropping چکه سقوط
dropped چکه سقوط
arrest جلوگیری از سقوط
stumbling blocks سبب سقوط
arrests جلوگیری از سقوط
break down سقوط ناگهانی
prolapse of the uterus سقوط رحم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com