Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (23 milliseconds)
English
Persian
marker
علامت روی زمین گلف برای نشان دادن محل گویی که با دست برداشته شده
markers
علامت روی زمین گلف برای نشان دادن محل گویی که با دست برداشته شده
Other Matches
hyphens
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
hyphen
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
ground resolution
قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
blips
علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
blip
علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
burn notice
علامت رمز برای نشان دادن اینکه یک نفر یا گروهی ازافراد قابل اعتماد نیستند
marker
دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
markers
دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
away
بازی در زمین حریف گویی که دورتر ازگوی دیگر از سوراخ قراردارد و حق تقدم برای ضربه زدن پیدا میکند
atrip
لنگر از زمین برداشته امادهء حرکت
topography
نگارش عوارض زمین نشان دادن عوارض زمین
flags
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
waff
اهتزاز پرچم یا هر چیزدیگری برای علامت دادن
phew
برای نشان دادن بی تابی
phew
برای نشان دادن بیزاری
bingo
علامت رمز برای اعلام حداقل سوخت برای فرود علامت رمزابلاغ فرود در فرودگاه یدکی
uberstreichen
لگام را برای چند گام رهاکردن برای نشان دادن گام مرتب اسب
removability
ناپایداری امادگی برای برداشته شدن
clocks
ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
numeric
حرفی که در برخی حالت برای نشان دادن یک عدد است .
nil pointer
نشانه گر برای نشان دادن انتهای لیست زنجیره موضوعات
PRN
نشانهای در Dos-Ms برای نشان دادن پورت چاپگر استاندارد
clock
ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
blue flag
پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
ground
تماس دادن چوب به زمین پشت گوی برای امادگی
sector
سوراخ در لبه دیسک برای نشان دادن محل اولین شیار
stopped
بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
Good grief!
<idiom>
این کلمه برای نشان دادن تعجب (چه خوب چه بد)استفاده میشود
stop
بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
digit
عدد اضافی درمتن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
mock-ups
مدل محصول جدید برای آزمایش یا نشان دادن به مشتریان موجود
sectors
سوراخ در لبه دیسک برای نشان دادن محل اولین شیار
cartoon design
نقشه شطرنجی فرش برای نشان دادن محل گره زدن
stops
بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
checked
رقم اضافی در متن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
checks
رقم اضافی در متن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
colour
صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
accuracy
کل تعداد بیتهایی که برای نشان دادن یک عدد در کامپیوتر به کار می رود
check
رقم اضافی در متن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
digits
عدد اضافی درمتن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
ablegate
مامور مخصوص پاپ درکشورهای بیگانه برای دادن نشان و خلعت
stopping
بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
mock-up
مدل محصول جدید برای آزمایش یا نشان دادن به مشتریان موجود
colours
صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
An investigation has already been instigated.
قدم اول برای بررسی پیش از این برداشته شده بود .
key signature
گامهای کوتاه و بلندی که پس ازکلیدموسیقی برای نشان دادن نوع ک لیدنوشته میشود
forecaddie
باربر وسط مسیر برای نشان دادن محل فرود گوی گلف
goal light
چراغ قرمز پشت دروازه لاکراس برای نشان دادن امتیاز در هر بار
page
2-نشانه گر در پردازش کلمه برای نشان دادن محل شروع صفحه جدید
insertion point
نشانگری که برای نشان دادن محل تایپ متن در یک نوشته استفاده میشود
end
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
paged
2-نشانه گر در پردازش کلمه برای نشان دادن محل شروع صفحه جدید
ended
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
ends
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
pages
2-نشانه گر در پردازش کلمه برای نشان دادن محل شروع صفحه جدید
bubble help
خط ی روی صفحه نمایش برای نشان دادن آنچه شما به آن اشاره می کنید
access panel
پانل یا قابی که برای اسانترکردن تعمیرات وبازرسی براحتی برداشته و یانصب میشود
auto
توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
breaker line
خطی در رسم فنی برای نشان دادن حذف قسمتی از جسم درشکل مزبور
autos
توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
routing indicator
گروهی از حروف که برای نشان دادن محل جغرافیایی یک ایستگاه یا یکان یا قرارگاه به کار می رود
phonetician
متخصص استعمال علائم وحروف خاصی برای نشان دادن طرزتلفظ کلمات صوت شناس
discharge indicator disc
دیسک رنگی معمولا زرد یاقرمز برای نشان دادن تخلیه سیستم اطفاء حریق
hyphen
برای نشان دادن وقفه یاتردید یا لکنت زبان دررمان ها بکار میرود مثل ah-ah و غیره
hyphens
برای نشان دادن وقفه یاتردید یا لکنت زبان دررمان ها بکار میرود مثل ah-ah و غیره
references
نشانه چاپ شده برای نشان دادن وجه و یک یادداشت یا عدم وجود مرجع در متن
reference
نشانه چاپ شده برای نشان دادن وجه و یک یادداشت یا عدم وجود مرجع در متن
goldie
علامت درگیر شدن سیستم کنترل پرواز خودکار و پرتاب بمب خودکار هواپیما با هدف و انتظار هواپیما برای دریافت فرمان کنترل از زمین
return
کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
returns
کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
returned
کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
backslash
کاراکتر ASC II که در MS DOS برای نشان دادن ریشه دایرکتوری دیسک مثل C: یا مسیر دیگر به کار می روند
returning
کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
bounce shot
گویی که به زمین می خورد وبه طرف دروازه می رود
gyro
برای نشان دادن یا اندازه گیری حرکت زاویهای پایه خودحول یک یا دو محور عمود برمحور دوران بهره میگیرد
suspending
دستوری که هنگگام اجرای ویندوز استفاده میشود در کامپیوتر laptop باتری برای نشان دادن تمام قط عات الکترونیکی آن
telltale
نوار فلزی یا چوبی روی دیوار جلو اسکواش نوارپارچه وصل به بادبان برای نشان دادن سمت باد
suspend
دستوری که هنگگام اجرای ویندوز استفاده میشود در کامپیوتر laptop باتری برای نشان دادن تمام قط عات الکترونیکی آن
suspends
دستوری که هنگگام اجرای ویندوز استفاده میشود در کامپیوتر laptop باتری برای نشان دادن تمام قط عات الکترونیکی آن
markers
علامت نشان
marker
علامت نشان
marks
نشان علامت
mark
نشان علامت
redirected
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirects
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirecting
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirect
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
puncuation
نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
complementation
سیستم اعداد برای نشان دادن اعداد مثبت و منفی
port a punch card
علامتی تجاری برای نوع خاصی از کارت منگنه باقسمتهای سوراخ شده که میتواند با یک مداد یا قلم کاملا"برداشته شود
ebcdic
کد کامپیوتربرای نشان دادن یک الگوی خاص از هشت بیت باینری یک کد 8 بیتی که برای نمایش اطلاعات در کامپیوتر مدرن بکار برده میشود
touch judge
هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
glyph
علامت یا نشان حجاری شده
obelize
با این علامت "-" نشان گذاردن
indication
علامت یا چیزی که نشان دهد
tree
مشاهده پروندههای ذخیره شده روی دیسک ه برای نشان دادن پرونده ها و زیرپرونده ها مرتب شده اند
prompted
پیام حرف نشان داده شده روی صفحه نمایش برای پیام دادن به کاربر که یک ورودی لازم است
prompt
پیام حرف نشان داده شده روی صفحه نمایش برای پیام دادن به کاربر که یک ورودی لازم است
prompts
پیام حرف نشان داده شده روی صفحه نمایش برای پیام دادن به کاربر که یک ورودی لازم است
lutine bell
زنگ که ازکشتی قدیمی لوتین برداشته شده و در دفتر شرکت بیمه لویدز نصب گردیده و برای اعلام خبرهای مهم انرا به صدا در می اورند
coat of arms
نشان یا علامت دولت یاخانواده وامثال ان
coats of arms
نشان یا علامت دولت یاخانواده وامثال ان
kludge
1-تصحیح موقت نرم افزاری که خوب نوشته شده یا خطای تایپ . 2-سخت افزاری که فقط برای نشان دادن به کار می رود
kluge
1-تصحیح موقت نرم افزاری که خوب نوشته شده یا خطای تایپ . 2-سخت افزاری که فقط برای نشان دادن به کار می رود
idegraphy
علامت نویسی نمایش فکر یا تصور با نشان
quantifier
علامت یا نشانهای که حجم یا محدوده چیزی را نشان دهد
drift float
علامت یا شاخص شناور نشان دهنده انحراف مسیر
battle clasp
نشان و علامت شرکت در جنگ بین المللی اول
marks
علامت روی صفحه که نشان دهنده چیزی است
mark
علامت روی صفحه که نشان دهنده چیزی است
flash
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
colons
علامت چاپ آنچه نشان دهنده انتهای خط یا دستور در برخی زبانهاست
colon
علامت چاپ آنچه نشان دهنده انتهای خط یا دستور در برخی زبانهاست
bracket
علامت چاپ که نشان میدهد یک دستوالعمل یا عمل باید جداگانه پردازش شود
tracking symbol
علامت کوچکی روی صفحه نمایش تصویر که محل مکان نما را نشان میدهد
indicator
ثبات یا بیت علامت که وضعیت پردازنده و ثباتهایش را نشان میدهد مثل رقم نقلی یا سرریز
badminton
بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
chiromancy
پیش گویی وغیب گویی با دیدن خطوط کف دست
example is better than precept
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
gyrostabilizer
التی که جنبش حرکت وضعی زمین را نشان میدهد
televised
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
colons
نشان دونقطه دونقطه یعنی این علامت : روده بزرگ
characteristic
صفت اختصاصی یا ممیز نشان ویژه علامت مشخصه مشخصه
colon
نشان دونقطه دونقطه یعنی این علامت : روده بزرگ
characteristically
صفت اختصاصی یا ممیز نشان ویژه علامت مشخصه مشخصه
greaten
درشت نشان دادن اهمیت دادن
signaled
علامت دادن
signal
علامت دادن
say the word
<idiom>
علامت دادن
To give a signal ( sign) .
علامت دادن
signalled
علامت دادن
drives
حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
drive
حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
earths
اتصال سیم بین وسیله الکتریکی و زمین که نشان دهنده پتانسیل صفر است
earth
اتصال سیم بین وسیله الکتریکی و زمین که نشان دهنده پتانسیل صفر است
organization of the ground
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
signalled
سیگنال علامت دادن
flag
باپرچم علامت دادن
signal
سیگنال علامت دادن
flags
باپرچم علامت دادن
starke
با شیپور علامت دادن
signaled
سیگنال علامت دادن
inks
مایع تاریک برای علامت گذاری و یا نوشتن
ink
مایع تاریک برای علامت گذاری و یا نوشتن
denote
علامت بودن معنی دادن
signalled
مخابره کردن علامت دادن
denoted
علامت بودن معنی دادن
denotes
علامت بودن معنی دادن
negation
تغییر دادن علامت یک عدد
blind
چشمک زدن علامت دادن
signal
مخابره کردن علامت دادن
signaled
مخابره کردن علامت دادن
blinded
چشمک زدن علامت دادن
blinds
چشمک زدن علامت دادن
illustrate
شرح دادن نشان دادن
illustrates
شرح دادن نشان دادن
illustrating
شرح دادن نشان دادن
hunting horn
بوق مخصوص علامت دادن به شکارچیان
flags
1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flag
1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
circulars
صف کامپیوتری که از دو علامت برای ابتداوانتهای خط ذخیره عناصر استفاده میکند
circular
صف کامپیوتری که از دو علامت برای ابتداوانتهای خط ذخیره عناصر استفاده میکند
commas
علامت " , " که برای جدا کردن داده ها و متغیر ها و آرگومان ها میباشد
comma
علامت " , " که برای جدا کردن داده ها و متغیر ها و آرگومان ها میباشد
tick mark
علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
floating
علامت عددی در عدد کسری که با یک نقط ه پس از اولین رقم و بعد توان نشان داده میشود. تا همه اعداد به حالت استاندارد نمایش داده شوند
responses
فضایی در فرم که برای خواندن داده با علامت نوری به کار می رود
response
فضایی در فرم که برای خواندن داده با علامت نوری به کار می رود
acre
برای سنجش زمین
acres
برای سنجش زمین
sea marker
نوعی رنگ یا پودر رنگی که برای علامت گذاری اب دریا به کار می رود
introduce
نشان دادن
introduced
نشان دادن
indicated
نشان دادن
imbody
نشان دادن
runs
نشان دادن
indicate
نشان دادن
introduces
نشان دادن
ante
نشان دادن
introducing
نشان دادن
run
نشان دادن
to show up
نشان دادن
indicates
نشان دادن
point
نشان دادن
exerted
نشان دادن
adumbrate
نشان دادن
vision
یا نشان دادن
actuate
نشان دادن
visions
یا نشان دادن
exerts
نشان دادن
exerting
نشان دادن
exert
نشان دادن
showed
نشان دادن
evincing
نشان دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com