Total search result: 201 (20 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
blitter |
عنصر الکترونیکی که برای حرکت دادن یک تصویر از یک ناحیه حافظه به ناحیه دیگر طراحی شده است |
|
|
Other Matches |
|
zones |
ناحیه یا بخشی از صفحه تصویر که برای چاپ مخصوص بیان شده است |
zone |
ناحیه یا بخشی از صفحه تصویر که برای چاپ مخصوص بیان شده است |
patterns |
محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند |
pattern |
محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند |
dragged |
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه |
drag |
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه |
drags |
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه |
scissoring |
1-معرفی بخشی از تصویرو سپس بریدن آن به طوری که قابل چسباندن در تصویر دیگر باشد.2-معرفی بخشی از تصویروحذف هراخلاعی خارج از این ناحیه |
botany |
گیاهان یک ناحیه زندگی گیاهی یک ناحیه |
flashes |
عنصر حافظه الکترونیکی که حاوی داده است و معمولاگ فقط خوانده میشود ولی اجازه میدهد داده در حافظه ذخیره شود. با استفاده از سیگنال الکتریکی مخصوص |
flash |
عنصر حافظه الکترونیکی که حاوی داده است و معمولاگ فقط خوانده میشود ولی اجازه میدهد داده در حافظه ذخیره شود. با استفاده از سیگنال الکتریکی مخصوص |
flashed |
عنصر حافظه الکترونیکی که حاوی داده است و معمولاگ فقط خوانده میشود ولی اجازه میدهد داده در حافظه ذخیره شود. با استفاده از سیگنال الکتریکی مخصوص |
pictured |
آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر |
pictures |
آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر |
picture |
آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر |
picturing |
آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر |
sketch pad |
ناحیه کاری حافظه که روی یک صفحه نمایش نشان داده شده است |
selections |
نشانهای در میله ابزار که به کاربر امکان انتخاب یک ناحیه تصویر که بعداگ بریده , کپی یا پردازش میشود میدهد |
selection |
نشانهای در میله ابزار که به کاربر امکان انتخاب یک ناحیه تصویر که بعداگ بریده , کپی یا پردازش میشود میدهد |
conventional memory |
در سیستم سازگار -IBM PC ناحیه حافظه با دستیابی تصادفی نصب شده روی PC با گنجایش چند کیلو بایت |
conventional RAM |
در سیستم سازگار -IBM PC ناحیه حافظه با دستیابی تصادفی نصب شده روی PC با گنجایش چند کیلو بایت |
paint |
رنگ و الگو برای پر کردن ناحیه |
paints |
رنگ و الگو برای پر کردن ناحیه |
scratch file |
ناحیه کاری که برای کار جاری استفاده میشود |
secondary |
سازمانی که دستیابی به اینترنت را برای ناحیه مشخصی از کشور تامین کند |
circulars |
لیستی که در آن هر عنصر حاوی داده آدرس عنصر دیگر در لیست است و آخرین عنصر حاوی اولین عنصر است |
circular |
لیستی که در آن هر عنصر حاوی داده آدرس عنصر دیگر در لیست است و آخرین عنصر حاوی اولین عنصر است |
processor |
سیستم کامپیوتری یا الکترونیکی برای پردازش تصویر |
workflow |
نرم افزار طراحی شده برای بهبود جریان متنهای الکترونیکی در یک شبکه اداری از یک کاربر به دیگری |
switching |
مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه |
scratching |
حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر |
scratched |
حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر |
scratches |
حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر |
scratch |
حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر |
bypass |
روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود |
bypassed |
روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود |
bypasses |
روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود |
bypassing |
روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود |
preventive justice |
قسمتی ازحقوق که به بررسی اقدامات مختلفی که برای جلوگیری ازارتکاب جرم از ناحیه تبهکاران احتمالی لازم است اختصاص دارد |
image |
[سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر] |
images |
سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر |
image |
[تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود.] |
images |
تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود |
framebuffer |
یک قطعه مخصوص و مشخص از حافظه دیجیتالی که برای ذخیره یک تصویر کامپیوتری بکار می رود |
image |
[فضایی در حافظه که برای ایجاد تصویر پیش از ارسال به صفحه نمایش به کار می رود.] |
images |
فضایی در حافظه که برای ایجاد تصویر پیش از ارسال به صفحه نمایش به کار می رود |
chip |
کارت پلاستیکی به همراه یک وسیله حافظه یا ریز پردازنده روی آن که برای ارسال الکترونیکی یا مشخصات یک کاربر به کار می رود |
chips |
کارت پلاستیکی به همراه یک وسیله حافظه یا ریز پردازنده روی آن که برای ارسال الکترونیکی یا مشخصات یک کاربر به کار می رود |
MMU |
مدارهای منط قی الکترونیکی که سیگنالهای تنظیم حافظه تولید می کنند و تط بیق آدرس حافظه مجازی به محلهای حافظه فیزیکی را کنترل می کنند. MMU در قطعه پردازنده مجتمع شده است |
bank |
مجموعهای از وسایل حافظه الکترونیکی که بهم وصل می شوند تا یک فضای بزرگ حافظه ایجاد کنند |
banks |
مجموعهای از وسایل حافظه الکترونیکی که بهم وصل می شوند تا یک فضای بزرگ حافظه ایجاد کنند |
trackball |
وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند |
card |
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود |
cards |
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود |
electronic element |
عنصر الکترونیکی |
invitation |
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام |
invitations |
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام |
carry |
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر |
carrying |
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر |
carries |
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر |
carried |
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر |
sector |
ناحیه |
partitions |
ناحیه |
area |
ناحیه |
sectors |
ناحیه |
partition |
ناحیه |
ranges |
ناحیه |
ward |
ناحیه |
district |
ناحیه |
wards |
ناحیه |
region |
ناحیه |
range |
ناحیه |
ranged |
ناحیه |
areas |
ناحیه |
regional <adj.> |
ناحیه ای |
local <adj.> |
ناحیه ای |
districts |
ناحیه |
regions |
ناحیه |
situs |
ناحیه |
reach |
ناحیه |
realms |
ناحیه |
reaches |
ناحیه |
reaching |
ناحیه |
output area |
ناحیه |
zone |
ناحیه |
proclimax |
ناحیه |
shires |
ناحیه |
shire |
ناحیه |
realm |
ناحیه |
sympatric |
هم ناحیه |
subregion |
ناحیه |
zones |
ناحیه |
reached |
ناحیه |
demesne |
ناحیه |
chips |
طراحی و مشخصات یک عنصر روی یک قطعه |
chip |
طراحی و مشخصات یک عنصر روی یک قطعه |
Equator |
ناحیه استوایی |
erogenous zones |
ناحیه شهوتزا |
region |
ناحیه فضا |
zone |
منطقه ناحیه |
gold field |
ناحیه زرخیز |
sciatic |
ناحیه چاربند |
residential area |
ناحیه مسکونی |
zones |
منطقه ناحیه |
sector commander |
فرمانده ناحیه |
wernicke's area |
ناحیه ورنیکه |
district |
ناحیه نظامی |
intermediate zone |
ناحیه ی میانی |
storage area |
ناحیه انبارش |
silva |
ناحیه جنگلی |
indifference zone |
ناحیه خنثی |
zone of contact |
ناحیه تماس |
erogenous zone |
ناحیه شهوتزا |
fixed area |
ناحیه ثابت |
heat affected zone |
ناحیه پیوند |
magnetic domain |
ناحیه مغناطیسی |
Sept |
ناحیه محصو |
geiger muller region o. plateau |
ناحیه قطع |
frequency region |
ناحیه فرکانس |
boom swing |
ناحیه لرزش |
audio range |
ناحیه صوتی |
goldfield |
ناحیه زرخیز |
sectors |
خط کش ریاضی ناحیه |
sector |
خط کش ریاضی ناحیه |
measuring range |
ناحیه ی سنجش |
suppressor area |
ناحیه بازدارنده |
telephone area |
ناحیه اتصال |
hypnogenic zone |
ناحیه خواب زا |
forbidden zone |
ناحیه ممنوع |
the abdominal region |
ناحیه شکم |
scan area |
ناحیه پیمایش |
buffer area |
ناحیه میانگیر |
skid row |
ناحیه پست |
littoral |
ناحیه ساحلی |
baffle area |
ناحیه کور |
slum |
ناحیه فقیرنشین |
slums |
ناحیه فقیرنشین |
broca's area |
ناحیه بروکا |
districts |
ناحیه نظامی |
soft spot |
ناحیه نشست |
territorialization |
ایجاد ناحیه |
genital zone |
ناحیه تناسلی |
depletion layer |
ناحیه تخلیه |
output area |
ناحیه خروجی |
depletion barrier |
ناحیه تخلیه |
overflow area |
ناحیه سرریز |
active area |
ناحیه فعال |
range of storke |
ناحیه ضربه |
naval district |
ناحیه دریایی |
edge zone |
ناحیه لبه |
work area |
ناحیه کاری |
common area |
ناحیه مشترک |
part |
سهم ناحیه |
critical region |
ناحیه شاخص |
critical region |
ناحیه بحرانی |
regionalism |
ناحیه گرایی |
lumbar |
ناحیه کمر |
depletion zone |
ناحیه تخلیه |
range of variation |
ناحیه انحراف |
range of variation |
ناحیه تغییر |
range of adjustment |
ناحیه تنظیم |
dead space |
ناحیه کور |
two phase region |
ناحیه دو فازی |
depletion area |
ناحیه تخلیه |
radius of action |
ناحیه رانندگی |
oral zone |
ناحیه دهانی |
pyramidal area |
ناحیه هرمی |
climatic region |
ناحیه اقلیمی |
touch spot |
ناحیه بساوشی |
terrain |
زمین ناحیه |
regions |
ناحیه عملیات |
recording eara |
ناحیه ضبط |
regions |
ناحیه نظامی |
motor area |
ناحیه حرکتی |
commutation zone |
ناحیه کموتاسیون |
critical area |
ناحیه بحرانی |
region |
ناحیه عملیات |
region |
ناحیه نظامی |
area search |
جستجوی ناحیه |
arid area |
ناحیه خشک |
input area |
ناحیه ورودی |
regions |
ناحیه فضا |
tweening |
محاسبه تصاویر میانی که از تصویر ابتدایی شروع تا تصویر دیگر برسد |
bailiwick |
ناحیه قلمرو مامور |
heating zone |
منطقه یا ناحیه حرارتی |
zones |
ناحیه دسته بندی |
papa |
پاپ کشیش ناحیه |
papas |
پاپ کشیش ناحیه |
zone |
ناحیه دسته بندی |
common storage area |
ناحیه اشتراکی انباره |
winging |
قسمتی از یک بخش یا ناحیه |
auditory projection area |
ناحیه ادراک شنیداری |
interference zone |
ناحیه ی تداخل امواج |
delinquency area |
ناحیه بزه خیز |
interference area |
ناحیه ی تداخل امواج |
coalfield |
ناحیه ذغال خیز |
shielding region |
ناحیه حفافت کننده |
high frequency range |
ناحیه ی فرکانس بالا |
hot temperature zone |
ناحیه بسیار گرم |
crygenic region |
ناحیه انجماد سنجی |