English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
charge عهده دارکردن
charges عهده دارکردن
Other Matches
undertake عهده دار شدن بر عهده گرفتن متعهد شدن
undertaken عهده دار شدن بر عهده گرفتن متعهد شدن
undertakes عهده دار شدن بر عهده گرفتن متعهد شدن
freaks خط دارکردن رگه دارکردن
freak خط دارکردن رگه دارکردن
string زه دارکردن
fever تب دارکردن
fevers تب دارکردن
on عهده
responsibility عهده
responsibilities عهده
undertaking عهده
diapers گل وبوته دارکردن
diaper گل وبوته دارکردن
machicolate مزغل دارکردن
fledge کرک دارکردن
hem حاشیه دارکردن
loops حلقه دارکردن
hemmed حاشیه دارکردن
hemming حاشیه دارکردن
hems حاشیه دارکردن
dotting نقطه دارکردن
dot نقطه دارکردن
looped حلقه دارکردن
engrail کنگره دارکردن
torch مشعل دارکردن
torched مشعل دارکردن
torches مشعل دارکردن
torching مشعل دارکردن
tube لوله دارکردن
tubes لوله دارکردن
loop حلقه دارکردن
indenture شیار دارکردن
tarnish لکه دارکردن
tarnished لکه دارکردن
tarnishes لکه دارکردن
tip نوک دارکردن
tipping نوک دارکردن
cut teeth دندانه دارکردن
knees زانو دارکردن
bemirch لکه دارکردن
cog دندانه دارکردن
cogs دندانه دارکردن
cap پوشش دارکردن
capped پوشش دارکردن
engrail دندانه دارکردن
point گوشه دارکردن
smears لکه دارکردن
tarnishing لکه دارکردن
beard ریش دارکردن
beards ریش دارکردن
marge حاشیه دارکردن
frill ریشه دارکردن
frills ریشه دارکردن
smear لکه دارکردن
smeared لکه دارکردن
smearing لکه دارکردن
knee زانو دارکردن
indent دندانه دارکردن
ruts شیار دارکردن
pale میله دارکردن
paler میله دارکردن
palest میله دارکردن
articulate مفصل دارکردن
foulest لکه دارکردن
articulates مفصل دارکردن
articulating مفصل دارکردن
rut شیار دارکردن
bordering لبه دارکردن
bordered لبه دارکردن
indenting دندانه دارکردن
indents دندانه دارکردن
programs برنامه دارکردن
program برنامه دارکردن
foul لکه دارکردن
fouls لکه دارکردن
ratchet ضامن دارکردن
border لبه دارکردن
fouler لکه دارکردن
stigmatize نشان دارکردن
rivel چوروک دارکردن
ratchets ضامن دارکردن
soil لکه دارکردن
mullion جرز دارکردن
spot لکه دارکردن
terraces تختان دارکردن
terraces تراس دارکردن
terrace تختان دارکردن
terrace تراس دارکردن
rod میله دارکردن
soiling لکه دارکردن
soils لکه دارکردن
spots لکه دارکردن
fouled لکه دارکردن
plicate چین دارکردن
rods میله دارکردن
distain لکه دارکردن جلادادن
net با تورگرفتن شبکه دارکردن
nets با تورگرفتن شبکه دارکردن
nett با تورگرفتن شبکه دارکردن
cope از عهده برامدن
coped از عهده برامدن
copes از عهده برامدن
copings از عهده برامدن
charge عهده داری
charged عهده دار
undertaking به عهده گرفتن
incumbency عهده داری
take over به عهده گرفتن
to be incapable از عهده بر نیامدن
acquit از عهده برآمدن
afford از عهده برآمدن
responsible عهده دار
afforded از عهده برامدن
affording از عهده برامدن
affords از عهده برامدن
charges عهده داری
entrusted عهده دار
take out از عهده برامدن
to t. on any one's corn احساس کسی راجریحه دارکردن
rims لبه داریا حاشیه دارکردن
rim لبه داریا حاشیه دارکردن
vesicular حفره ایجادکردن ابدانک دارکردن
be up to به عهده کسی بودن
at owner's risks ریسک به عهده مالک
drawn on کشیده شدن عهده
charge some one with به عهده کسی گذاشتن
I am not up to it . It is beyond my control. I cannot cope . از عهده من خارج است
drawen on the national bank عهده بانک ملی
draws کشیده شدن عهده
stand عهده دارشدن موقعیت
guarantees عهده دار شدن
assumes عهده دار شدن
assume عهده دار شدن
draw کشیده شدن عهده
guarantee عهده دار شدن
guaranteed عهده دار شدن
sponsorship عهده گیری اعانت
vesiculate حفره ایجاد کردن ابدانک دارکردن
draw on عهده کسی برات کشیدن
duties on buyer's account حقوق گمرکی به عهده خریداراست
emprise تقریر عهده دار شدن
hold the fort <idiom> از عهده کاری شاق برآمدن
caveat subscriptor مسئولیت به عهده عضو میباشد
take the chair ریاست انجمنی را بر عهده داشتن
answer جواب دادن از عهده برامدن
answered جواب دادن از عهده برامدن
answering جواب دادن از عهده برامدن
answers جواب دادن از عهده برامدن
carrier's risk خطرات به عهده حمل کننده
carrige forward کرایه به عهده گیرنده کالا
enmesh مثل توروپارچه پشته بندی سوراخ دارکردن
lacevi بستن با بند سفت کردن حاشیه دارکردن
owner's risk خطر یاخطرات به عهده صاحب کالا
the burden of proof rests with اثبات ادعا بر عهده مدعی است
To assume office . عهده دار مقامی ( سمتی ) شدن
He wI'll give a good account of himself. خوب از عهده اینکار برخواهد آمد
carry the ball <idiom> قسمت مهم وسخت را به عهده داشتن
(in) charge of something <idiom> مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
see one's way clear to do something <idiom> احساس از عهده کاری برآمدن را داشتن
to bear any customs duties هر گونه عوارض گمرکی را به عهده گرفتن
monopolylogue نمایشی که در ان یک تن عهده دارچند بخش است
acquits از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
acquitting از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
carrier's risk ریسک به عهده شرکت حمل ونقل
the burden of proof rests of claimant بار اثبات بر عهده شاکی است
cashier's check چکی که بانک عهده خود بکشد
to bear all customs duties and taxes تمام عوارض گمرکی و مالیات را به عهده گرفتن
bisque امتیاز تعادلی که زمان استفاده از ان به عهده بازیگراست
I shall personally undertake tht you make a profit. من شخصا" به عهده می گیرم که شما سود ببرید
tenantable repair تعمیراتی که بر عهده مستاجراست تعمیرات جزیی عین مستاجره
He undertook the primiership at the age of eighty. درهشتاد سالگی عهده دار سمت نخست وزیری شد
primary کانالی که ارسسال داده را بین دو وسیله بر عهده دارد
tackle از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackles از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackled از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
parlementaire کسی که بین طرفین متحاربین مبادله پیام را به عهده دارد
hanging committee انجمنی که عهده دارچسباندن یا اویختن عکس هایی درنمایش باشند
tackling از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
devices برنامه یا تابعی که مدیریت وسیله ورودی / خروجی یا جانبی را بر عهده دارد
device برنامه یا تابعی که مدیریت وسیله ورودی / خروجی یا جانبی را بر عهده دارد
at owner's risk معامله با قید این که هر گونه خسارت به عهده صاحب جنس باشد
profit centre قسمتی از سازمان که مسئولیت محاسبه هزینه هاو درامدها را به عهده دارد
answering machine نرم افزار کاربردی روی یک کامپیوتر شخصی که مودمی را که در ارسال صوت را بر عهده دارد کنترل میکند
answering machines نرم افزار کاربردی روی یک کامپیوتر شخصی که مودمی را که در ارسال صوت را بر عهده دارد کنترل میکند
grates باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
grate باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
marinade [ترد کردن و طعم دارکردن گوشت با خیس کردن آن در ماست یا آب لیمو و غیره]
grated باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
marinate [ترد کردن و طعم دارکردن گوشت با خیس کردن آن در ماست یا آب لیمو و غیره]
place utility استفاده فیزیکی یا وضعی حالتی که موسسه تولیدی جهت بالا بردن سود خودحمل و نقل محصولش را نیزبر عهده بگیرد
lu LU و LU کنترل بخشها را به عهده دارند. LU ارتباط بین وسایل و LU را تامین میکند و پروتکل peer-to-peer است
knurl الت کنگره سازی کنگره دارکردن
undertake متعهد شدن عهده دار شدن
undertakes متعهد شدن عهده دار شدن
undertaken متعهد شدن عهده دار شدن
service شرکتی که سرویس خاص مانند خارج کردن فایلهای DTP به مجموعههای تایپ , تبدیل فایلها یا ایجاد اسلاید از فایلهای گرافیکی را بر عهده دارد
serviced شرکتی که سرویس خاص مانند خارج کردن فایلهای DTP به مجموعههای تایپ , تبدیل فایلها یا ایجاد اسلاید از فایلهای گرافیکی را بر عهده دارد
dedicated کامپیوتری در شبکه که به چاپگر متصل است و وفیفه مدیریت کارهای چاپ و صنعت چاپ کاربران در شبکه را بر عهده دارد
close corporation شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com