Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
English
Persian
to second somebody
ماموریت کسی را به جای دیگری منتقل کردن
[اصطلاح رسمی]
Other Matches
tasking
سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
chains
روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
chain
روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
jump instruction
دستوری که کنترل را از یک نقط ه برنامه به دیگری منتقل میکند بدون هیچ شرطی
unconditional
دستوری که کنترل را از یک بخش برنامه به دیگری منتقل میکند , بدون بستگی داشتن به وقوع شرایط ی .
literal
چاپ خطا وقتی که حرفی با دیگری جایگزین شود و یا وقتی دو حرف منتقل شوند
daisy chain
باسهای ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند و هر وسیله میتواند داده را که به ماشین دیگر منتقل میشود دریافت
fee tail
تقسیم مالکیت اراضی بین مالک و دیگری به نحوی که نصف ان برای خود مالک ونیم دیگر به منتقل الیه
subrogate
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
recode
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
to pass one's word for another
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
aborting
عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborted
عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborts
عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
task component
بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
task unit
نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
trusts
تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
trust
تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
trusted
تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
transfers
منتقل کردن
transfer
منتقل کردن
render
منتقل کردن
rendered
منتقل کردن
transferring
منتقل کردن
wend
منتقل کردن
renders
منتقل کردن
to pass a disease on
بیماری منتقل کردن
abalienate
منتقل کردن پس گرفتن
transmigrate
کوچ دادن منتقل کردن
to move one's operation offshore
شرکت خود را به خارج
[از کشور]
منتقل کردن
imposition of hands
هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
letters
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letter
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to shift freight traffic from road to rail
حمل نقل بار را از جاده به راه آهن منتقل کردن
mission , oriented
لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
personate
خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
subtraction
کم کردن یک عدد از دیگری
personifying
رل دیگری بازی کردن
personified
رل دیگری بازی کردن
personifies
رل دیگری بازی کردن
personify
رل دیگری بازی کردن
to t.
بحقوق دیگری تجاوز کردن
rephrased
به طرز دیگری بیان کردن
impersonation
نقش دیگری رابازی کردن
hold at disposal
در اختیار دیگری نگهداری کردن
rephrases
به طرز دیگری بیان کردن
passing off
به اسم دیگری معامله کردن
transubstantiate
بجسم دیگری تبدیل کردن
to transubstantiate
به جسم دیگری تبدیل کردن
rephrase
به طرز دیگری بیان کردن
rephrasing
به طرز دیگری بیان کردن
interrupts
حرف دیگری را قطع کردن
interrupting
حرف دیگری را قطع کردن
interrupt
حرف دیگری را قطع کردن
reword
باواژههای دیگری بیان کردن
to play off
از سر خود وا کردن و بجان دیگری انداختن
to exchange something
[for something]
مبادله کردن
[چیزی را با چیز دیگری]
to exchange something
[for something]
معاوضه کردن
[چیزی را با چیز دیگری]
converting
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
to turn round
برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
converted
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
convert
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
converts
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
pirated
از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
shunt
ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
shunted
ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
pirates
از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
personation
خود را به جای دیگری معرفی کردن یا جا زدن
pirate
از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
shunts
ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
to shift off responsibility
مسئولیت را ازخودسلب کردن وبدوش دیگری گذاردن
pirating
از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
to interpret
[for somebody]
[from/into a language]
ترجمه شفاهی کردن
[برای کسی]
[از یک زبان به دیگری]
to act as interpreter
[for somebody]
[from/into a language]
ترجمه شفاهی کردن
[برای کسی]
[از یک زبان به دیگری]
to provide interpretation
[for somebody]
[from/into a language]
ترجمه شفاهی کردن
[برای کسی]
[از یک زبان به دیگری]
cannibalizing
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
stiffening
اهار یا چیز دیگری که برای سفت کردن چیزها بکارمیبرند
emulate
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
cannibalize
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalising
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizes
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
emulating
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulates
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
cannibalized
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalises
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
reproducing
کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
transcribe
کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
transcribed
کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
transcribes
کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
transcribing
کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
reproduces
کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
reproduced
کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
media
کپی کردن داده از یک بایت رسانه ذخیره سازی به دیگری
posted
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
emulated
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
reproduce
کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
post-
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
post
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
posts
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
cannibalised
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
deflector
صفحه تیغه یا وسیله دیگری برای منحرف کردن یک جریان یا حرکت
to p off an awkward situation
حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
to jump-start someone's car
کمک برای روشن کردن
[خودروی کسی را با باتری مستقلی یا ماشین دیگری]
countersignature
امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
labels
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
licenses
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licences
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
labeling
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
label
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
licence
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
labelled
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
commissions
:ماموریت
missions
ماموریت
commission
:ماموریت
mission
ماموریت
commissioning
:ماموریت
errands
ماموریت
errand
ماموریت
assignment
ماموریت
assignments
ماموریت
apostleship
ماموریت
duty
ماموریت
task
ماموریت
tasks
ماموریت
replication
1-قطعه یدکی درسیستم درصورت بروزخطا یا خرابی . 2-کپی کردن دکورد یا داده درمحل دیگری
transferor
منتقل
appointment quota
سهمیه ماموریت
temporary duty
ماموریت موقت
air mission
ماموریت هوایی
fire mission
ماموریت اتش
missions
وابسته به ماموریت
agencies
گماشتگی ماموریت
sea duty
ماموریت دریایی
task unit
یگان ماموریت
mission
وابسته به ماموریت
commissions
ماموریت امریه
mission time
مدت ماموریت
commissions
ارتکاب ماموریت
fire task
ماموریت اتش
staff duty
ماموریت ستادی
implied task
ماموریت استنتاجی
tours
سیاحت ماموریت
implied mission
ماموریت استنتاجی
toured
سیاحت ماموریت
tour
سیاحت ماموریت
political mission
ماموریت سیاسی
station
محل ماموریت
specified mission
ماموریت تصریحی
stationed
محل ماموریت
stations
محل ماموریت
reinforcing
ماموریت تقویتی
agentship
ماموریت پیشکاری
primary mission
ماموریت اصلی
end of mission
ماموریت تمام
commission
ماموریت امریه
commission
ارتکاب ماموریت
commissioning
ماموریت دادن
mission objectives
هدفهای ماموریت
commissioned
ماموریت دار
agency
گماشتگی ماموریت
mission type
متضمن ماموریت
mission type
حاوی ماموریت
commissioning
ماموریت امریه
commissioning
ارتکاب ماموریت
commission
ماموریت دادن
abort
انصراف از ماموریت
combat duty
ماموریت رزمی
functions
ماموریت عمل
functioned
ماموریت عمل
function
ماموریت عمل
activities
ماموریت عمل
touring
سیاحت ماموریت
permanent oppointment
ماموریت دایمی
field duty
ماموریت رزمی
activity
ماموریت عمل
commissions
ماموریت دادن
to go over
منتقل شدن
go over
منتقل شدن
transporter
منتقل کننده
transporters
منتقل کننده
transferor
منتقل کننده
transferee
منتقل الیه
assignee
منتقل الیه
purchaser
منتقل الیه
purchasers
منتقل الیه
posts
محل ماموریت موضع
perdu
ماموریت مخاطره امیز
postings
تعیین محل ماموریت
confidential
دارای ماموریت محرمانه
employment schedule
برنامه ماموریت ناو
change of station
تغییر محل ماموریت
posting
تعیین محل ماموریت
short tour
ماموریت کوتاه مدت
close support mission
ماموریت پشتیبانی نزدیک
immediate mission
ماموریت فوری هوایی
post
محل ماموریت موضع
task group
گروه ماموریت زمینی
surface mission
ماموریت دفاع زمینی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com