Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
English
Persian
cryptocustodian
مسئول نگهداری یا کار کردن یا انهدام وسایل رمز
Other Matches
communication security custodian
مسئول شمارش و تحویل و تحول و نگهداری وسایل تامین مخابراتی
disposal
انهدام اسناد و مدارک یا وسایل مصرف واگذار کردن
maintenance
تعمیر و نگهداری نگهداری وسایل
communication security custodian
مسئول وسایل تامین مخابراتی
custodian
فرد یا سازمانی که مسئول نگهداری و تعمیر داده ذخیره روی فلاپی دیسک ها
custodians
فرد یا سازمانی که مسئول نگهداری و تعمیر داده ذخیره روی فلاپی دیسک ها
preventive
ماده نگهدارنده وسایل نگهداری
spoin bank
محل نگهداری وسایل مازاد بر احتیاج
maintenance float
شارژ انباراضافی وسایل نگهداری اضافی
fishnet
نوعی تور که برای نگهداری یاکاشتن وسایل استتار در محل خود به کار می رود
drill sergeant
گروهبان مسئول صف جمع درجه دار مسئول تمرین حرکات نظامی
beach gear
وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
tackles
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
mounting
وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
clean up party
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
action agent
مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
corrective maintenance
نگهداری همراه با تعمیروسیله نگهداری تعمیراتی ورفع عیب
red concept
جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
to hold responsible
مسئول کردن
vouch
ضمانت کردن مسئول واقع شدن
to blame somebody for something
کسی را مسئول کارناقص
[اشتباه ]
کردن
fcc
CommunicationCommision Federalسازمان امریکایی مسئول منظم کردن ارتباطات
prevention of stripping
ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
cpu
سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی
recover
جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovering
جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovers
جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
combat cargo officer
افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
destruction
انهدام
stramash
انهدام
destruct
انهدام
destroy
انهدام
disposal
انهدام
destroys
انهدام
destroying
انهدام
extinguishment
انهدام
extermination
انهدام
devastation
انهدام
to maintain a road
نگهداری کردن
tend
نگهداری کردن از
tending
نگهداری کردن از
manage
نگهداری کردن
maintain
نگهداری کردن
safeguard
نگهداری کردن
tended
نگهداری کردن از
conserve
نگهداری کردن
conserved
نگهداری کردن
to maintain one's family
نگهداری کردن
conserves
نگهداری کردن
conserving
نگهداری کردن
maintrain
نگهداری کردن
to take keep
نگهداری کردن
tends
نگهداری کردن از
safeguarded
نگهداری کردن
safeguarding
نگهداری کردن
keep
نگهداری کردن
keeps
نگهداری کردن
maintained
نگهداری کردن
maintain
نگهداری کردن
safeguards
نگهداری کردن
maintains
نگهداری کردن
support
نگهداری کردن
upkeep
نگهداری کردن
destructible
انهدام پذیر
destructibility
قابلیت انهدام
exterminative
انهدام کننده
bacteriolysis
انهدام باکتری
survival
رهایی از انهدام
probability of kill
احتمال انهدام
destruction
اتلاف انهدام
subversion
انهدام تخریب
survivals
رهایی از انهدام
extinction
اعدام انهدام
to bear up
نا امیدنشدن نگهداری کردن
mewing
دراصطبل نگهداری کردن
mewed
دراصطبل نگهداری کردن
support
تایید کردن نگهداری
bestride
نگهداری ودفاع کردن از
mew
دراصطبل نگهداری کردن
power of reservation
حق نگهداری وذخیره کردن
excess property
وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
exterminative
مایه انهدام یا انقراض
exterminable
نابودساختنی قابل انهدام
demolition
ویران سازی انهدام
demolitions
ویران سازی انهدام
hold at disposal
در اختیار دیگری نگهداری کردن
to safeguard
[against]
نگهداری کردن
[علیه]
[در برابر]
patronised
نگهداری کردن مشتری شدن
carry over
<idiom>
برای بعد نگهداری کردن
patronizes
نگهداری کردن مشتری شدن
patronized
نگهداری کردن مشتری شدن
patronize
نگهداری کردن مشتری شدن
patronises
نگهداری کردن مشتری شدن
to have custody of
نگهداری یا امانت داری کردن از
disposable end item
اماد یا اقلام قابل انهدام
keep in trust
به عنوان امانت نگهداری کردن چیزی
lay up
<idiom>
ذخیره کردن ،نگهداری برای آینده
neutralizes
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralised
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralises
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralising
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizing
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralize
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
roll up
پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
augmentation
تکمیل کردن واگذار کردن وسایل یا نفرات اضافی یا تقویتی
exterminatory
اسباب نابودی مایه انهدام یا انقراض نابودسازنده
channel
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channels
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channelled
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeled
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeling
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
fan
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanned
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fans
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanning
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
camouflaging
استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflages
استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflage
استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaged
استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
pipeline assets
وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
map
نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
maps
نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
enhanced
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhance
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhancing
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhances
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
protect
نیکداشت کردن نگهداری کردن
wards
نگهداری کردن توجه کردن
minding
نگهداری کردن رسیدگی کردن به
ward
نگهداری کردن توجه کردن
minds
نگهداری کردن رسیدگی کردن به
protects
نیکداشت کردن نگهداری کردن
protecting
نیکداشت کردن نگهداری کردن
mind
نگهداری کردن رسیدگی کردن به
bios
توابع سیستم که واسط بین زمان برنامه نویسی سطح بالا و وسایل جانبی سیستم است تا ورودی خروجی وسایل استاندارد را بررسی کند
service test
ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
salvaged
اوراق کردن وسایل
salvages
اوراق کردن وسایل
salvaging
اوراق کردن وسایل
salvage
اوراق کردن وسایل
cryptodevice
وسایل رمز کردن
mounting
سوار کردن وسایل
directing
اداره کردن روانه کردن وسایل
computation of replacement factors
محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
dispersal lays
محوطههای تفرقه وسایل وخودروها محوطههای پناهگاه وسایل و خودروها
hoists
بلند کردن وسایل سنگین
stacks
ردیف کردن وسایل و تجهیزات
stack
ردیف کردن وسایل و تجهیزات
hoisted
بلند کردن وسایل سنگین
cannibalising
محل اوراق کردن وسایل
cannibalised
محل اوراق کردن وسایل
juryrig
سوار کردن موقت وسایل
cannibalises
محل اوراق کردن وسایل
stacked
ردیف کردن وسایل و تجهیزات
camouflages
پنهان کردن وسایل جنگی
dismount
پیاده کردن قطعات و وسایل
hoist
بلند کردن وسایل سنگین
camouflage
پنهان کردن وسایل جنگی
cannibalizing
محل اوراق کردن وسایل
cannibalizes
محل اوراق کردن وسایل
camouflaged
پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaging
پنهان کردن وسایل جنگی
dismounting
پیاده کردن قطعات و وسایل
dismounts
پیاده کردن قطعات و وسایل
cannibalize
محل اوراق کردن وسایل
cannibalized
محل اوراق کردن وسایل
cocooning
اب بندی کردن درز وسایل هواپیما
pickup zone
منطقه بارگیری و بار کردن وسایل
stacked
جمع اوری و منظم کردن وسایل
stack
جمع اوری و منظم کردن وسایل
stacks
جمع اوری و منظم کردن وسایل
mekeready
وسایل تهیه کردن فرم وصفحه بندی
sync
حرف ارسالی برای سنکرون کردن وسایل
sync
بیت ارسالی برای سنکرون کردن وسایل
cryptoancillary equipment
وسایل و تجهیزات رمز وسایل تامین ارسال رمز
landing aids
وسایل کمک ناوبری فرودهواپیما وسایل کمکی فرودهواپیما
pioneer tools
وسایل حفاری و تهیه استحکامات وسایل مهندسی حفاری
streaming tape drive
دستگاهی که یک کارتریج نوارپیوسته را نگهداری کردن واساسا" به عنوان پشتیبان گردانندههای دیسک سخت بکار می رود
stages
سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stage
سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
furnishes
تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
procurement
تهیه و انجام خدمات و اماد تدارک کردن وسایل
furnishing
تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
furnish
تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
mechanising
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanised
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizes
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanize
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizing
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanises
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
sick
مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
sickest
مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
accessorize
اضافه کردن وسایل جانبی و تزئینات به لباس و اتاق و غیره
rig in
باز کردن قطعات و باربندیها باز کردن وسایل و باربندی ناو
basic
توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basics
توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
tetragraph
کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com