Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
deployed
مستقر گسترش یافته در روی زمین
Other Matches
abroad
گسترش یافته
installed
<adj.>
<past-p.>
گسترش یافته
inserted
<adj.>
<past-p.>
گسترش یافته
deployed
<adj.>
<past-p.>
گسترش یافته
applied
<adj.>
<past-p.>
گسترش یافته
deployed
گسترش یافته
appointed
<adj.>
<past-p.>
گسترش یافته
extend
قوانین دستیابی برنامه به حافظه گسترش یافته در pc
extending
قوانین دستیابی برنامه به حافظه گسترش یافته در pc
extends
قوانین دستیابی برنامه به حافظه گسترش یافته در pc
basic plus
نوعی زبان برنامه نویسی گسترش یافته BASIC
remedial maintenance
باقی مانده ترمیم خطا که در سیستم گسترش یافته است
inning
زمین باز یافته
deploying
اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploys
اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploy
اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deployment operating base
پایگاه پشتیبانی گسترش جنگی پایگاه کمک به گسترش نیروها
force tabs
نمودار یا طرح گسترش یکانهایا نیروها طرح زمان بندی شده گسترش نیروها
deep seated
مستقر
puts
مستقر
put
مستقر
residents
مستقر
putting
مستقر
resident
مستقر
established
مستقر
established right
حق مستقر
based
مستقر
inserted
<adj.>
<past-p.>
مستقر شده
dynamically
نیروی مستقر
dynamic
نیروی مستقر
localized bond
پیوند مستقر
determinate
مستقر شده
fix
مستقر شدن
occupier
مستقر مستاجر
occupiers
مستقر مستاجر
installed
<adj.>
<past-p.>
مستقر شده
deployed
<adj.>
<past-p.>
مستقر شده
appointed
<adj.>
<past-p.>
مستقر شده
applied
<adj.>
<past-p.>
مستقر شده
stabile
مستقر وپایدار
fixes
مستقر شدن
resided
مستقر بودن
plant
مستقر کردن
plant oneself
مستقر شدن
resides
مستقر بودن
plants
مستقر کردن
inposition
مستقر در موضع
reside
مستقر بودن
positioner
مستقر کننده
delocalized electron
الکترون غیر مستقر
avouch
تضمین کردن مستقر ساختن
sites
قرار داشتن مستقر بودن
army in the field
ارتش مستقر در صحنه عملیات
guides post
نفر هادی مستقر شوید
site
قرار داشتن مستقر بودن
conus armies
ارتشهای مستقر در قاره امریکا
sited
قرار داشتن مستقر بودن
theater army
ارتش مستقر در صحنه عملیات
structured programming
برنامه نویسی ساختار یافته برنامه نویسی ساختاری برنامه نویسی ساخت یافته
emplacement
پایگاه مستقر کردن کار گذاشتن
settle
مستقر شدن یامستقر کردن استقرار
locate
مستقر ساختن مکان یابی کردن
locates
مستقر ساختن مکان یابی کردن
located
مستقر ساختن مکان یابی کردن
settles
مستقر شدن یامستقر کردن استقرار
locating
مستقر ساختن مکان یابی کردن
bottom mine
مینی که در کف دریا مستقر میشودمین کفهای
emplace
جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
clown
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
touch judge
هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
ground return
انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
clowning
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
inductive earthing
زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
hercules
نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
geotaxis
گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
pancakes
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
center field
قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
pancake
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
frost heave
برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
regulus
نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
off side
سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
nap of the earth
از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
honest john
نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
geognosy
زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
to break up
از هم جدا شدن
[پوسته زمین]
[زمین شناسی]
tellurian
ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
staged crews
پرسنل هوایی یا دریایی مستقر درپایگاههای مسیر ناو یاهواپیما
zmarker beacon
نوعی برج کنترل هوایی مستقر در میدان تیر پدافندهوایی
expanse
گسترش
deployment
گسترش
development
گسترش
propagation
گسترش
developments
گسترش
line of deployment
خط گسترش
develop
گسترش
develops
گسترش
promotion
گسترش
expanses
گسترش
promotions
گسترش
deploy
گسترش
extensions
گسترش
extension
گسترش
dispersal
گسترش
deploying
گسترش
spread
گسترش
deploys
گسترش
spreads
گسترش
expansion
گسترش
perelotok
زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
styx
نوعی موشک زمین به زمین دریایی
sergeants
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
rolling terrain
زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
sergeant
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
deploys
گسترش یافتن
accrues
گسترش یافتن
widening of market
گسترش بازار
develop
گسترش دادن
develop
گسترش وضعیت
expansion
گسترش انبساط
develops
گسترش دادن
widening of capital
گسترش سرمایه
generations
افرینش گسترش
generation
افرینش گسترش
prompt deployment
گسترش فوری
prompt deployment
گسترش مناسب
credit expansion
گسترش اعتبار
accruing
گسترش یافتن
circumfuse
گسترش یافتن
path of expansion
مسیر گسترش
bank expansion
گسترش بانکی
deploying
گسترش یافتن
deploy
گسترش یافتن
expansion
گسترش توسعه
disposition
ارایشات گسترش
to develop
[into]
گسترش دادن
[به]
to grow
[into]
گسترش دادن
[به]
image speard
گسترش تصویر
deployment diagram
دیاگرام گسترش
expansible
گسترش پذیر
spreads
گسترش یافتن
job enlargement
گسترش شغلی
accrue
گسترش یافتن
flank development
گسترش جناحی
wide angle
عدسی گسترش
wide-angle
عدسی گسترش
eco development
بوم گسترش
extensibility
گسترش پذیری
to unfold
گسترش دادن
sign extension
گسترش علامت
expansion path
مسیر گسترش
deployment
تفرقه گسترش
development plan
طرح گسترش
vertical expansion
گسترش عمودی
outspread
گسترش یافتن
deployment diagram
طرح گسترش
spread
گسترش یافتن
develops
گسترش وضعیت
relocation
تجدید گسترش دادن
growth company
شرکت در حال گسترش
redeployment
گسترش مجدد دادن
generated
گسترش یافتن افریدن
generating
گسترش یافتن افریدن
dispersion
تفرقه گسترش یکان
space
گسترش دادن متن
redeployment
تجدید گسترش کردن
spaces
گسترش دادن متن
elater
خاصیت انبساط و گسترش
automatic volume expansion
گسترش خودکار صدا
flare angle
زاویه گسترش یا گشادگی
expanding industry
صنعت در حال گسترش
to spread
[across]
[over]
گسترش یافتن
[سرتاسر]
bank development
گسترش شبکه بانکی
generate
گسترش یافتن افریدن
generates
گسترش یافتن افریدن
covenant runing with land
شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
finding
یافته
findings
یافته
battery groung pattern
طرح گسترش توپهای اتشبار
expandable
آنچه قابل گسترش باشد
expansion
توسعه گسترش دادن کشیدن
open ranks
گسترش باز درسواره نظام
spread
بسط وتوسعه یافتن گسترش
spreads
بسط وتوسعه یافتن گسترش
extensible
آنچه قابل گسترش است
no man's land
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
glorified
تجلیل یافته
endrgized
انرژی یافته
matched
تطبیق یافته
downfallen
زوال یافته
allocated
اختصاص یافته
wany
کاهش یافته
waney
کاهش یافته
nee
تولد یافته
nascent
پیدایش یافته
instinct with life
روح یافته
generalized
تعمیم یافته
instinct with force
نیرو یافته
porrect
بسط یافته
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com